به نظر مي رسد منظور از آزاد انديشي ، رها شدن از تعصبات و تقيداتي است كه بر پاي فكر و انديشه چونان كُنده اي بسته شده و اجازت تفكر و تعقل نمي دهد . تعصباتي كه در هيبت مفاهيم و مفروضاتي سعي در تسلط بر ذهن و زبان آدمي دارد. انگاره هايي كه چونان وحي منزل به آن نگريسته و گاهي « پرستش » مي شود تا چه رسد كه مورد « پرسش » قرار گيرد. در حالي كه مي دانيم خيلي از اين گزاره ها در محل تولد خويش -  غرب - نه « نقد»  بلكه حتي گاها « نفي» شده اند. اما ما چه؟ همانها را بر چشم نهاده و چونان آيات مقدس غيرقابل مخدوش بر ذهن و روان «دانش» جويان معصوم و پاك القا مي كنيم.

در برخي محافل ما كسي « متفكرتر » هست كه به اين آموزه ها « ملتزم تر » باشد و بيشتر از بقيه آن را با صدايي بلند و رسا فرياد زند و....

منظور از آزاد انديشي يعني آزاد شدن انديشه از اين زنگارها كه عين اسارت است و تباهي و زوال تفكر .

بنابراين بايستي رويكرد «منتقدانه» پيشه كرد و از سلوك « مقلدانه » دست شست و اين البته آغاز راه است و گام نخست، در مقام عمل ، گرچه سخت و دشوار است ليكن چاره اي  نيست ولاجرم بايستي زحمت آن را به تن خريد.

اگر معناي آزاد انديشي را هماني بدانيم كه در سطور فوق بدان اشاره شد فارغ از نقصان آن- مساله اين است اساسا «چگونه » مي توان آزاد انديشي پيشه كرد ؟

حتي اگر به تعريف واحدي هم برسيم كه معمولا نمي رسيم آيا آزاد انديشي در عالم واقع امري شدني است و اگر شدني است به كدامين روش؟ در واقع از ترمينولوژي مشترك مي شود به متدولوژي مشترك رسيد؟ الزامات آن چيست و قواعد آن كدام است و اين همان نقطه عزيمتي احتمالا خواهد بود كه ما را به مباحث صد سال اخير فضاي فكري ايران رهنمون خواهد كرد و يك برگشتي به « عقب » يا به تعبيري ديگر به « عقبه » و اين هنگام ،  « هنگامه اي» خواهد بود كه مجبور خواهيم شد به «آزادي» بيشتر بپردازيم حتي اگر «پيشتر» به آن پرداخته باشيم.

آزادي در پاراديم فكري ما چه معنا و حتي چه كاركردي دارد؟ آيا هماني است كه غرب از آن افاده مي كند؟ مي دانيم كه غربي ها حداقل در مقام نظر به آن اصالت بخشيده اند، ما نيز چنينيم؟ و آيا همه مفروضات ذهني خود را مشابه آنان ، بر محك آزادي مي سائيم ؟ و حتي برطبل آزادي انسان از هر تعهد اخلاقي ،  به ويژه مبتني بر ارزش هاي الهي ، هر روز محكمتر از ديروز مي كوبيم ؟ قطعا ما چنين نيستيم و اساسا اتمسفري كه ما در آن زندگي مي كنيم اجازه استنشاق چنين هوايي را نمي دهد و هواي غرب در اين گونه موارد براي ما حكم هواي مسموم ، آلوده و كشنده دارد.

 از نظرگاه ما- مسلمانان- آزادي ارزشي در كنار ساير ارزشهاست و البته آزادي مطلق به آن معنايي كه غربيان بر آن معتقدند نه ممكن است و نه البته مفيد . آزادي يعني خروج از چنبره دگماتيسم و ورود به دايره اخلاق ، كرامت ، حريت ، عدالت و مسئوليت در قبال خدا ، خود و مخلوقات. آزاد و رها از هرگونه پابندي كه سرعت گير باشد و البته بايسته و هم شايسته هست كه به مفهوم آزادي بيشتر و بهتر از اين بپردازيم .

بنابراين آزاد انديشي ، لزوما انديشه ورزي آزادانه مطلق نخواهد بود گرچه اساسا نمي شود چنين انديشه اي  نيز متصور بود چه اين كه خرد آدمي بر محدوده اي جولان مي كند و هرجائي نيست. مخلص كلام آنكه آزاد انديشي يعني انديشه اي كه فارغ از آلاينده هاي مني و مائي بر مدار اخلاق ، ايمان ، عدالت و كرامت انساني بچرخد و راه هاي جديد و بديعي جستجو كند و انسان درمانده در عصر حيرت و پريشاني را آرام و قراري دهد.