عتبات (2)
شب روز ششم فروردین بود که آقایی به نام شهبازی به موبایلم زنگ زد و خودش را مدیر کاروان معرفی کرد و اطلاعاتی راجع به مکان وزمان حرکت داد. بنا به گفته ایشان به همراه خانمم روز شنبه 8 فرودین ساعت 12 ظهر در پارک چهل تن در خیابان شهید محلاتی (افسریه)حاضر شدیم که طق معمول ما ایرانی ها اتوبوس با دو ساعت تاخیر آمد و ساعت 3 بعد از ظهر به سمت همدان حرکت کردیم. کاروان ما چهل نفر بود که در آن چند خانواده و نیز تعدادی خانم مسن که با هم رفیق بودند حضور داشتند و البته من هم با خانم و رفیقم نیز با خانم،خواهر ، پدر و مادرشان . حدود ساعت 9 بود که به رستوران سرچشمه در نزدیکی های همدان رسیدیم و شام را درآنجا خوردیم ونماز خوانده، به سمت کرمانشاه و مهران حرکت کردیم. در راه مهران از شهر کنگاور گذشتیم که یاد روزهای تدریس در دانشگاه پیام نور کنگاور و حسرت دیدن معبد آناهیتا در دلم زنده شد وسوزسرمایی که این شهر کردنشین داشت. 4 صبح روز یکشنبه 9 فروردین بود که به مهران رسیدیم. آقای شهبازی مدیر کاروان ، یک اتاق بزرگ حدود 70 متر که وسط آن باپرده ای بلند به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم شده بود را برای استراحت اجاره کرد که ظاهرا ده هزار تومان بابت آن داده بود. صبح ساعت 8 بود که صبحانه را خوردیم و سوار اتوبوس شدیم که به نقطه صفر مرزی برویم که حدود 25 اتوبوس از ما جلوتر بودند .
بالاخره ساعت 11 بود که از اتوبوس ها پیاده شده و وارد پایانه مرزی مهران شدیم . 2 ساعت هم در پایانه معطل بودیم که بالاخره شماره کاروان ما را اعلام کردند و از مرز زمینی مهران در ایران عبور کردیم و وارد پایانه مرزی زرباطیه عراق شدیم . در فاصله مرز ایران با جایی که سوار اتوبوس های عراقی شدیم ، ساکهایمان را گاری چی های عراقی که هرکدام حدود سه هزار تومان گرفتند حمل کردند.
در مرز عراق افرادی از ارتش آمریکا که دو نفر از آنان ایرانی بوده و به فارسی صحبت می کردند ،مردان و زنان را از هم جدا کردند و سپس پاسپورت کسانی که جوان و ریشو بودند را گرفتند که من هم جزو همین افراد بودم که از ما اسکن مردمک گرفتند و البته بی احترامی نکردند و فقط یک کنترل معمولی بود که اغلب جوانان شامل حالشان می شد.
بعد از حدود یک ساعت وارد بخش کنترل گذرنامه ها شذیم و ساعت 2 بعد از ظهر سئار اتوبوس عراقی شده و عازم شهر کوت شدیم.
کوت مرکز استان واسط عراق است. نماز را در این شهر خواندیم و ناهار را در اتوبوس خوردیم و عازم نجف شدیم. ساعت 7 عصر بود که به نجف اشرف رسیدیم و خدا می داند که هنگامی گنبد و گلدسته های حرم حضرت امیر را که از دور دیدم چه حالی داشتم....
هتل ما «فندق و مطعم المباهله » در شارع امام علی (ع) روبروی جامعه اسلامی نجف (دانشگاه اسلامی) بود و اتاق ما 219.