خطبه غدير با ترجمه

بخش اول: حمد و ثناي الهي



اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ).
بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ.
يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ.

ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست.
اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. دور و منزه از خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت ده ايجاد شده هاست.
به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها هرگز او را نبينند.

ادامه نوشته

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۳

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۳

آقای منتظری ، سرسلسله مخالفان داخلی- بخش سوم

 

نامه به آقاي منتظري "عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي "

(جلد 21- صفحه 330) - نامه

زمان: 6 فروردين 1368 / 18 شعبان 1409

مكان: تهران، جماران

موضوع: عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي

مخاطب: منتظري، حسين علي

 

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاي منتظري

با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمه‌اي برايتان مي‌نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته‌ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مي‌دانم؛ خدا را در نظر مي‌گيرم و مسائلي را گوشزد مي‌كنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال‌ها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد. شما در اكثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگيري‌هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرال‌ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه مي‌گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي‌بينيد كه چه خدمت ارزنده‌اي به استكبار كرده‌ايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدين‌تر مي‌دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي‌داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم.

شما از اين پس وكيل من نمي‌باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي‌آورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مي‌دانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نمي‌دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي‌شويد كه آخرتتان را خراب‌تر مي‌كند-، با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي‌كنم ديگر خود دانيد:

1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال‌ها نريزد.

2 - از آنجا كه ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريك مي‌شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.

3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.

4 - نامه‌ها و سخنراني‌هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه‌هاي گروهي به مردم مي‌رسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خون‌هاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.

و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، و در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل‌كرده كه مفيد براي حوزه‌هاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد ، مسلما تكليف ديگري دارم و مي‌دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي‌كنم. و الله قسم، من با نخست‌وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي‌دانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بني‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.

سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم.

من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته‌ام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغ‌هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي‌كنند نگردند. از خدا مي‌خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام.

 

يكشنبه 6 / 1 / 68

روح‌الله الموسوي الخميني

 

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

محضر مبارك آیت اللّه العظمى امام خمینى ( مدظله العالى)

پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد.

ضمن تشكر از ارشادات و راهنماییهاى حضرتعالى به عرض مى رساند، مطمئن باشید همان طور كه از آغاز مبارزه تاكنون در همه مراحل همچون سربازى فداكار و از خود گذشته و مطیع در كنار حضرتعالى و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینك نیز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرتعالى مى دانم، زیرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبرى است.

براى هیچ كس قابل شك نیست كه این انقلاب عظیم تا كنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرتعالى از خطرات مهمى گذشته ، و دشمنان زیادى همچون منافقین كوردل، كه دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من(1) آغشته است، و سایر جناحهاى مخالف و ضد انقلاب و سازشكار و لیبرال مابهاى كج فكر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.

آیا جنایات هولناك وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان كوردل به انقلاب و كشور و ملت عزیز و فداكار ما فراموش شدنى است? و اگر بلندگوهاى آنان و رادیوهاى بیگانه خیال مى كنند با جوسازیها و نشر اكاذیب و شایعه پراكنیها به نام اینجانب مى توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگى ملت ما رخنه كنند، سخت در اشتباهند.

و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشكلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم كه تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است.

و اكنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى كنم.

و از حضرتعالى تقاضا مى كنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و كشور را قاطعانه در نظر بگیرند.

و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یك طلبه كوچك و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حكیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم.

و اگر اشتباهات و ضعفهایى كه لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد.

و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه مند تقاضا مى كنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبرى و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، كارى انجام دهند و یا كلمه اى بر زبان جارى نمایند، زیرا مقام معظم رهبرى و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمى خواهند.

امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهاى ارزنده خود بهره مند، و از دعاى خیر فراموش نفرمایید.

والسلام علیكم و رحمه اللّه و بركاته

7 / 1 / 68 - حسینعلى منتظرى

 

 

* پاسخ حضرت امام خمینی(ره) :

8 فروردین 1368 / 20 شعبان 1409

بسم اللّه الرحمن الرحیم


جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى - دامت افاضاته با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور كه نوشته اید رهبرى نظام جمهورى اسلامى كار مشكل و مسئولیت سنگین و خطیرى است كه تحملى بیش از طاقت شما مى خواهد. و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فكر مى كردیم.  

     ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمى خواستم در محدوده قانونى آنها دخالت كنم. از اینكه عدم آمادگى خود را براى پست قائم مقامى رهبرى اعلام كرده اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشكر مى نمایم. همه مى دانند كه شما حاصل عمر من بوده اید، و من به شما شدیدا علاقه مندم. براى اینكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصیحت مى كنم كه بیت خود را از افراد ناصالح پاك نمایید، و از رفت و آمد مخالفین نظام،كه به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مى زنند، جدا جلوگیرى كنید.

     من این تذكر را در قضیه مهدى هاشمى هم به شما دادم.  من صلاح شما و انقلاب را در این مى بینم كه شما فقیهى باشید كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند.

    از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متاثر نباشید.مردم ما شما را خوب مى شناسند، و حیله هاى دشمن را هم خوب درك كرده اند كه با نسبت هر چیزى به مقامات ایران كینه خود را به اسلام نشان مى دهند.طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها، و رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است كه مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم.

     جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مى بخشید.

والسلام علیكم

 

 

 

*پیام مقام معظم رهبری پیرامون رحلت آیت الله منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم


اطلاع یافتیم كه فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمه الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته اند. ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی های زیادی در این راه تحمل كردند.

در اواخر دوران حیات مبارك امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد كه از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را كفاره ی آن قرار دهد. اینجانب درگذشت ایشان را به همه ی بازماندگان بویژه همسر مكرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت میكنم.

سیّد علی خامنه ای

 

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان 2

 

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۲

آقای منتظری ، سرسلسله مخالفان داخلی- بخش دوم

 

اما تشریح نکته اول:
 

سیره ی بزرگان و فقها و علمای دینی در طول تاریخ تشیع و فقاهت شیعه، هرگز چنین نبوده که ادعا کنند در تبیین و تفسیر شریعت و احکام و مبانی آن بر دیگران برتر بوده و چنین و چنان کرده اند.
در همه آثار گرانبهای برجا مانده از فقها و فلاسفه اسلامی، اثری از خود بزرگ بینی و منیت علمی به چشم نمی خورد. بزرگانی نظیر صدرالمتالهین ، مرحوم صاحب جواهر، مرحوم مجلسی و... با همه عظمت و شأن علمی که دارند و زحمات طاقت فرسایی که در تفسیر حکیمانه مبانی دین و احکام و تدوین نصوص متحمل شده اند، هرگز ادعای تثبیت و تحکیم شرایع را نداشته بلکه بر عکس همه جا از قصور و ناچیز بودن خدمات خود، داد سخن داده اند.
کدام فقیه و عالم ربانی را در طول تاریخ تشیع سراغ داریم که خود را تئوریسین احکام معرفی کرده و به آثار و کتب خود بالیده باشد؟
مهمتر آنکه مگر می شود در باب اعتقادات و شرایع ادعا کرد که «اینها را ما گفتیم ، ما علم کردیم » شریعت اسلام مبتنی بر ثقل اکبر ، یعنی قرآن و ثقل اصغر یعنی سنت است که از طریق حدیث متواتر ثقلین، از ناحیه پیامبر اکرم(ص) بین مردم همه اعصار به امانت سپرده شده و آنچه خارج از کتاب و سنت باشد، کمترین مشروعیتی نخواهد داشت.
صدرالمتالهین که از جمله ی بهترین مفسران اعتقادات دینی و حکمت متعالیه است، هرگز ادعا نکرده که « اصلاً حکمت متعالیه و اثبات وجود واجب و حرکت جوهری و مبدأ و معاد و... را ما گفتیم ، ما علم کردیم» بلکه هر آنچه فرموده است را متخذ از متن شریعت دانسته و اندیشه ی قاصر خویش را برای چشیدن از اقیانوس معارف اسلامی به خدمت گرفته است و جز این نیز ادعائی نداشته ، گرچه هرگز در این حد نیز به خود نبالیده است.
مضافاً اینکه آقای منتظری اولین تثبیت و تحکیم کننده اصل ولایت فقیه باشد، نیز ادعائی کذب بیش نیست.
علمای اسلام، قرنها پیش با استناد به متن قرآن و احادیث معصومین، اصل ولایت فقیه را با نهایت وضوح و روشنی در آثار گرانبهای خویش تفسیر و تبیین فرموده اند.
صاحب جواهر نیز چنین ادعائی نمی کند که برای اولین بار اصل ولایت فقیه را مورد توجه قرار داده است بلکه او نیز در جلد 21 کتاب جواهر صفحه 396، آنگاه که از اصل ولایت فقیه سخن می گوید، از قول مرحوم محقق کرکی نقل قول می کند و ما وقتی در جلد 16 کتاب جواهرالکلام صفحه 178، بحث تفصیلی ولایت فقیه را می یابیم ، چگونه می توانیم ادعا کنیم که اصلاً ما گفتیم، ما علم کردیم... وقتی که مرحوم محقق کرکی در کتاب «الخمس شرایع الاسلام » ، ضمن مسئله خامسه و مرحوم شهید ثانی در کتاب «مسالک... » ، ضمن بحث کتاب الخمس و مرحوم نراقی در کتاب « عوائد... »  ضمن بحث مشروحی پیرامون ولایت فقیه و مرحوم آیه ا... نائینی در کتاب  « تنبیه الامه و تنزیه الملّه » صفحه 46 و مرحوم حاج آقا رضا همدانی در کتاب      « الخمس مصباح الفقیه» صفحه 161 و مرحوم آیه ا... العظمی بروجردی طبق تقریرات درسشان در کتاب «البدر الزهراء » صفحه 57 و بالاخره حضرت امام خمینی (قدس سره ) در جلد دوم کتاب« البیع » صفحه 467 به بعد و مجموعه کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی، به تفصیل در باب اصل ولایت فقیه شرح و بسط فرموده اند، چگونه کسی می تواند خود را تئوریسین و تثبیت کننده اصل ولایت فقیه معرفی نماید؟!!
آقای منتظری بخوبی می دانست که بعنوان یکی از شاگردان کوچک امام، اصل ولایت فقیه را مثل سایر مباحث فقهی و عقیدتی، از مکتب فقهی و کلامی حضرت امام خمینی(قدس سره) آموخته است. امام امت اولین کسی است که در عصر حاضر با استناد به قرآن و حدیث و اقوال علمای پیشین، اصل ولایت فقیه را تبیین و احیا فرمود و در خصوص آن کتاب نوشت و بر ضرورت حکومت اسلامی پافشاری کرد. حتی عامی ترین افراد در کشور، بخوبی می دانند که مبین و مفسر اصل ولایت مطلقه فقیه در زمان معاصر، امام خمینی(قدس سره) بوده و دیگران به تبع از ایشان و در سایه ی انقلاب عظیمی که امام بنا نهاد، به فراخور استعداد و توان خویش به اصل ولایت فقیه توجه کرده اند.
این امام امت بود که ولایت مطلقه فقیه را با استناد به نصوص، ادامه رسالت پیامبران و ائمه معصومین (ع) دانست و بنابر آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» استدلال فرمود که اولی الامر در آیه شریفه، عِدل خدا و رسول قرار گرفته و فقها، در زمان غیبت ، طبق نص روایات صحیح، مقام ولایت امری را عهده دار خواهند بود. این امام بود که سالها قبل از آقای منتظری و کتابش، در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه فرمود:
« این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) ، بیش از فقیه است، باطل وغلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه ی عالم است ، و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است. لکن زیادی فضائل معنوی موجب زیادتر بودن اختیارات نمی شود و همان اختیاراتی که رسول و ائمه اطهار(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین وُلات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فقیه قرار داده است.»
حضرت امام نه تنها از طریق نصوص، اصل ولایت فقیه را اثبات می فرمود بلکه آنرا اصلی بدیهی می دانست، به گونه ای که حتی بدون نیاز به قرآن و حدیث، بداهت نیز ولایت مطلقه فقیه را در زمان غیبت تصدیق می کند و در بخشی از کتاب ولایت فقیه می فرماید:
« ولایت فقیه، از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد، به این معنا که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آنرا به تصور آورد ، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد و آنرا ضروری و بدیهی خواهد شناخت.»

 

 

و اما تشریح نکته دوم:
 

جان کلام در مبحث ولایت مطلقه فقیه، چه اینگونه که امام امت در کتابها و سخنرانیهای خود تبیین فرموده اند و چه آنگونه که آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خود توضیح می دهد، این است که در اختیارات و اِعمال ولایت ، بین پیامبر اکرم (ص) و ائمه(ع) و فقیه جامع الشرایطی که در عصر غیبت عهده دار رهبری حکومت اسلامی است، تفاوتی وجود ندارد.
از سایر آیات قرآنی نیز که بدلیل رعایت اختصار بگذریم، اخبار و احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به وضوح بر ولایت مطلقه فقیه تصریح فرموده که حضرت امام (قدس سره) در کتابهای خود به تفصیل آن را مورد بحث و استناد قرار داده و آقای منتظری نیز در کتاب خود متعرض آن شده است.
امام با صراحت عنوان می فرماید که بین معصومین و فقیهی که رهبری حکومت اسلامی را در زمان غیبت عهده دار است از حیث اختیارات حکومتی، هیچگونه تفاوتی نیست و نتیجه می گیرد که پس برای فهم و استخراج حیطه ی وظایف و گستره ی اختیارات فقیه، می بایست در اختیارات پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) غور و تفحص نمود و آنگاه از این طریق به اختیارات ولی فقیه در زمان غیبت نیز پی برد.
امام (قدس سره) معتقدند همانگونه که آیه 6 سوره احزاب، ولایت مطلقه پیامبر(ص) را بر نفوس مؤمنین اثبات می کند و آیه شریفه ی 36 از همین سوره نیز تخلف از حکم و فرمان پیامبر را موجب گمراهی معرفی می فرماید، چون بین پیامبر(ص) و ائمه(ع) و ولی فقیه در زمان غیبت از حیث مدیریت حکومت و اختیارات تفاوتی نیست، همه ی اینگونه آیات، در خصوص اختیارات ولی فقیه در زمان غیبت نیز قابل استناد است.
امام با استناد به احادیث بیشماری از پیامبر اکرم(ص) نظیر:
«الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا...» ، «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل...» ، «العلماء ورثه الانبیاء...» و... هیچگونه تفاوتی میان اختیارات ولی فقیه و پیامبر از حیث حکومتی قائل نیست.
ولی فقیه بعنوان شخصیتی با دو جنبه شاخص:
1ـ اعلمیت فقهی
2ـ اعدلیت در رعایت حلال و حرام خدا
می بایست با نهایت جهد علمی و تقوای نفسانی، مصالح و مفاسد را که قطعاً بدلیل وجود ملکه ی عدالت در او، کاشف از کتاب و سنت خواهد بود، با اهتمام وافر و قاطع، استنباط کرده و برای اجرا اعلام کند. او بر جان و مال مردم مطابق فرمان شریعت، ولایت داشته و مؤمنین موظفند که امر و نهی او را مطلقاً گردن نهاده و این اطاعت را معیار و ملاک تمیز حق و باطل در زمانه خود بدانند. زراره از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولایه» اسلام بر پنج چیز استوار شده است: نماز ، زکات ، حج ، روزه و ولایت.
«قال زراره: فقلت و ایّ شیءٍ من ذلک افضل؟» زراره می گوید از آن حضرت سؤال کردم که بین این پنج مبنا، کدامیک برتر است؟ «فقال (ع) : الولایه افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ» ( وسایل الشیعه ،ج1، کتاب الطهاره، باب اول، حدیث دوم)
حضرت (ع) فرمود: رهبری افضل است زیرا کلید سایر شرایع، ولایت است و رهبر، حجت و دلیل بر شرایع است.
بنابراین طبق عقیده ی مستدل و متقن شیعه، یک عمر عبادت و صلاه و صیام و قیام و قعود و انفاق و غیره ی ما، اگر مبتنی بر ولایت نباشد، ذره ای نمی ارزد.
بنا بر اصل ولایت فقیه ، در عصر غیبت ، مؤمنینِ جبهه حق ، کسانی هستند که از طریق اطاعت مطلق از فرامین ولی امر زمان، خود را به دین و شریعت متصل می کنند و راندگان دین خدا و جبهه باطل کسانی هستند که خود را تافته ی جدابافته ای از خط و مسیر ولایت دانسته و با عقل ناقص خویش در عرض ولایت، اجتهاد می کنند.
بنابراین عقیدۀ منصوص، کلیه ی عوارض مربوط به اطاعت و یا عدم اطاعت از فرمان رسول(ص) و ائمه(ع) ، به فرمانبرداری یا مخالفت اوامر ولی فقیه زمان نیز تعمیم می یابد.
این چکیده و خلاصه همان بحثی است که هم محقق کرکی، هم صاحب جواهر، هم امام در کتابهای خود و هم آقای منتظری در کتاب « دراسات فی ولایت الفقیه » بر آن تصریح کرده اند. آقای منتظری مخالفت با ولی فقیه زمان را موجب خروج از دین دانسته و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه را ضروری دین عنوان کرده است.
آقای منتظری باید در پیشگاه خداوند پاسخ بدهد که آیا حضرت امام خمینی قدس سره،آن ابر مرد تاریخ غیبت، هم او که اسلام خفته و فراموش شده را تجدید کرد و روح دین را در کالبد مرده ی ملتهای دربند مسلمان دمید، همان ابر مردی که شرق و غرب را خوار کرد و با دم مسیحائیش، پیکر مجروح امت اسلامی را مرهم گذاشت، هم او که فریاد الله اکبر را بر چهره ارض طنین افکند و قدرتهای کفر و استکبار را در برابر عظمت اسلام به تعظیم واداشت، آیا او ولی فقیه مطلق زمانه ما نبود!! آیا اطاعت مطلق از فرامین چنین شخصیتی که آقای منتظری از هر جهت مدیون اوست، واجب شرعی نبوده و بنابر متن کتاب ولایت فقیه آقای منتظری، مخالفت با اوامر او، موجب کفر و خروج از دین نیست؟ و یا اینکه آقای منتظری، بدلایلی، از احکام و عوارضی که چهار سال در تثبیت و تبیین آن زحمت کشیده ، خود را مستثنی می دانسته است؟!
آقای منتظری اگر امام امت را ولی فقیه زمان می دانسته، بعنوان یک مسلمان، بنابر تحلیلی که خود از بحث ولایت فقیه کرده است، می بایست تمامی اوامر و نواهی امام را مطلقاً سر تسلیم فرود می آورد و ذره ای به خود تردید راه نمی داد. در حالی که گذشته آقای منتظری خلاف این را نشان داد و جهانیان شاهد مخالفت و معارضه او با حضرت امام قدس سره بودند تا جایی که امروز آمریکا و انگلیس و اسرائیل و دیگر دشمنان قسم خورده ی اسلام و انقلاب و مردم، به مرگ او برای فتنه خیزی علیه انقلاب اسلامی چشم امید بسته اند.
آقای منتظری در برابر این سؤال فقط یک راه داشت و آن اینکه بگوید: امام امت را به عنوان ولی فقیه زمان برسمیت نشناخته و بدلایلی ، قائل به ولایت ایشان نبوده است.در حالیکه وی قبلاً این راه را نیز به روی خود مسدود کرده بود. او بارها در سخنرانی های خود و حتی در نامه هایی که به حضرت امام نوشت، تصریح کرد که ایشان را ولی مطلق زمان دانسته و اوامر حضرتش را مطلقاً مطاع می داند.
پس به چه دلایلی، خود را از احکامی که پیرامون ولایت مطلقه فقیه در کتابش تبیین کرده بود، مستثنی می دانست؟
آقای منتظری با استناد به احادیثی نظیر حدیث امام صادق(ع) که فرمود:
«...فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا ردّ و الرّادّ علینا الراد علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله.» مخالفت با حکم ولی فقیه زمان را کوچک شمردن حکم خدا و قیام علیه ائمه اطهار و ایستادگی در برابر خدا و نهایتاً سقوط به وادی شرک ترسیم کرده است.
بنابر استدلال آقای منتظری ، اگر هم مسلمانی ، مخالفت امر ولی فقیه کند، کافر و مشرک است و به قول او چشمانش را از حدقه در می آورد، اما چگونه است که اگر خود ایشان هر چقدر هم که در مخالفت با ولی فقیه زمان موضع بگیرد و قهر کند و نامه های تند بنویسد و بیت خود را در معارضه با امام تعطیل کند و ... ، بلااشکال بوده و ضرری بجائی نمی زند؟؟!
بنابراین بر فرض اگر آقای منتظری بجای دو جلد، دویست جلد کتاب هم در تبیین و تفسیر اصل ولایت مطلقه ی فقیه می نوشت و منتشر می کرد، با عملکرد خودش که از جمله ی بهترین مصادیق نقض و تخلف از منویات ولی فقیه زمان است، این کتابها به چه دردی می خورد؟ برای مثال اگر کسی 20 جلد کتاب در بیان فلسفه نماز و احکام آن نوشته باشد اما در همه عمرش سر به سجده حق نساید، آیا این کتابها امتیازی برای او محسوب می شود؟
آیا مردمی که احیاناً کتابهای ولایت فقیه آقای منتظری را می خوانند، از خود نمی پرسند که پس چطور خود این آقا با این همه ادعا، اینقدر با امام به معارضه و مخالفت برخاست که امام در نامه اش خطاب به او فرمود:
«بیائید علناً به خطاهای خود اعتراف کنید، این مطالب را با کمری شکسته و قلبی پرخون می گویم ، من از خدا طلب مرگ می کنم که شاهد خیانت دوستانم نباشم...»
آقای منتظری به عنوان کسی که خود را تئوریسین ولایت فقیه می دانست ، باید در پیشگاه خداوند پاسخ بدهد که اگر مخالفت با اوامر ولی فقیه، در حکم خروج از دین است، پس مخالفتهای علنی او با امام که شمه ی کوچکی از آن در بالا مورد اشاره قرار گرفت، چگونه قابل توجیه است و اگر او بدلایلی از این احکام مستثنی است، باید بتواند که وجه این استثناء را بیان کند.
لابد مثل گذشته، در پیشگاه خداوند نیز خواهد گفت که مخالفتهای او با امام، از باب «النصیحه لائمه المسلمین» بوده است!
اگر وظیفه همه مسلمین این است که از باب النصیحه لائمه المسلمین، بنابر تشخیص و رأی شخصی، هر روز در گوشه ای منبری بر پا کنند و هیاهو راه بیاندازند و بعد هم بگویند که هر چه گفته اند از باب النصیحه لائمه المسلمین بوده است، نه مخالفت و موضعگیری در مقابل ولایت، پس در اینصورت همه مخالفین نظام اعم از منافقین، ملی گراها و لیبرالها نیز به همین باب تمسک کرده و مخالفتشان، توجیهی شرعی و معقول پیدا می کند. آنها هم فی الواقع از باب النصیحه لائمه المسلمین داد و هوار می کنند، پس به چه دلیل محارب با نظام تلقی می شوند؟!
آیا اگر کسی در گوشه ای از کشور اسلامی، تعدادی از مردم را بر گِرد خویش جمع کرد و بی محابا، داد مخالفت با رهبر و آرای رهبری انقلاب را سر داد، همین که گفت من از باب النصیحه لائمه المسلمین این حرفها را زده ام، از عقوبتهایی که آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خود بر شمرده است، رهایی می یابد؟
آیا اینکه آقای منتظری ، در زمان حیات امام و پس از آن بارها بر کرسی سخن تکیه زد و درست در نقطه مقابل فرمایشات امام، جنگ را بی نتیجه ، سیاست دیپلماسی کشور را غلط ، مدیریت کشور را نااهل، مردم را دلسرد شده و پشت کرده به انقلاب و ارزشها تلقی نمود و بارها از منافقین زندانی که بدلیل ترور مردم و فرزندان انقلاب ، محبوس بودند ، دفاع کرد و حتی مستقیماً به سیاستهای امام در جنگ تحمیلی حمله می کرد و می گفت آنهایی که جنگ را به این روز رساندند باید از مردم عذرخواهی کنند، و غیره و اینکه علیرغم دستور امام، فقط به صرف برخورد با عنصر فاسد و قاتلی مثل مهدی هاشمی، اقدام به اعتصاب و انفصال از نظام و تعطیلی درس حوزه کرد، آیا همه اینها از باب النصیحه لائمه المسلمین بوده است؟!
آیا واقعاً باب النصیحه لائمه المسلمین در فقه شیعه، همین گونه قابل بهره برداری است که آقای منتظری عمل کرد یا اینکه آحاد مردم می بایست با حفظ حریم ولایت، از باب خیرخواهی و همیاری و کمک به رهبری در پیشبرد اهداف متعالی نظام، نقطه نظرات خود را از طُرقی که به تضعیف ولایت منجر نشود، به استحضار حضرتش برسانند و مشاوری امین و رازدار برای او باشند.
اگر مردم موظف باشند به طریقی که آقای منتظری در برابر امام عمل کرد، باب النصیحه لائمه المسلمین را به اجرا بگذارند، در این صورت چیزی از نظام اسلامی و اقتدار و عزت مقام ولایت باقی نخواهد ماند و یک روزه هرج و مرج مملکت را فرا خواهد گرفت.

نافرمانی صریح از دستورات امام:
 

آقای منتظری بدنبال هشدارهای مکرر امام در مورد عوامل نفوذی در بیتش، در تاریخ 4/1/68، نامه ای به محضر حضرت امام نوشت و در این باره سخت موضع گرفت. وی در قسمتی از این نامه می نویسد:
«در مقایسه با وضعیت حاکم بر بعضی از بیوت و بر بسیاری از محافل حوزوی، تنها بیت اینجانب است که از انقلاب و نظام و مقام معظم رهبری دفاع می کند...»
دو روز بعد، امام طی نامه ای (مورخ 6/1/68) به نامه ی آقای منتظری پاسخ داده و صریحاً به او دستور دادند که بیت خود را پاکسازی کند. در قسمتی از این نامه آمده است:
«اطرافیان خود را طرد کنید و از دور خود بیرون بریزید...»
آقای منتظری یک روز بعد در تاریخ 7/1/68 به امام پاسخ داد و تعهد کرد که اوامر حضرت امام را به اجرا خواهد گذاشت. او نوشت:
«اینجانب خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی می دانم و همواره نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم داشته ام و اطاعت از فرامین حضرتعالی را وظیفه شرعی خود می دانم...»
امام با این وجود یک روز بعد ؛ یعنی در تاریخ 8/1/68 مجدداً بر این موضوع تأکید کرده و طی نامه ای به آقای منتظری نوشتند:
«به شما نصیحت می کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمائید.»
اما آقای منتظری که در نامه مورخ 7/1/68 خود به امام اطمینان داده بود که فرامین ایشان را بعنوان یک وظیفه شرعی اجرا کند، در تاریخ 18/2/68 یعنی فقط 25 روز قبل از رحلت حضرت امام، با ارسال نامه ای به محضر ایشان گفت :
«افراد بیت من هیچ گناهی ندارند و جوسازی علیه آنان گناه است»
و با این جمله، امام را متهم به جوسازی علیه بیت خودش و ارتکاب گناه نمود. براستی اگر مخالفت با اوامر ولی فقیه زمان، بنا بر صریح کتاب ولایت فقیه آقای منتظری، بمنزله خروج از دین باشد، پس تکلیف خود او در این رابطه چیست؟ امروز پس از گذشت 20 سال از آن وقایع تلخ هنوز هم بیت آقای منتظری متشکل از همان افرادی است که امام با نهایت تأکید و صراحت، خواستار طرد و اخراج آنان از بیت او بودند.
امام بعنوان ولی فقیه زمان در نامه 6/1/68 خود به آقای منتظری تصریح فرمود:
«اجتماعاتتان را تعطیل کنید، و بیائید علناً به خطاهای خود اعتراف کنید...»
اما آیا آقای منتظری پس از این فرمان صریح، حتی یکی از اجتماعات خود را تعطیل کرد؟
برپائی کلیه محافل، ملاقاتها و سخنرانی های آقای منتظری پس از نامه 6/1/68 حضرت امام به او، ـ بنابر آنچه خودش در مباحث کتاب ولایت فقیه عنوان کرده است ـ مشروع نبوده و نشستن در آن محافل، هیچ تفاوتی با حضور در مجالس اهل ضلالت و فساد نداشت.
آیا پس از فرمان امام کسی از آقای منتظری شنید که به خطاهای خود اعتراف کند؟ برعکس او در نامه 25/1/68 خود، منشأ قضاوت درباره خود را بافته و نقلیات شایعه سازان مغرض و حدسیات افراد نادان و تهمت و دروغ واضح تلقی کرده وبه این ترتیب باردیگر از امتثال فرمان صریح امام، طفره رفت. و سرانجام پس از رحلت حضرت امام، در یکی از سخنرانی های خود در مورخه 11/10/68 گفت:
«هرآنچه درباره من گفته شد یا نوشتند، اکاذیب و تهمتهایی بیش نیست»
و به این وسیله نه تنها اوامر ولی فقیه زمان را امتثال نکرد بلکه حضرتش را به پیروی از دروغگویان و تهمت زنندگان متهم ساخت.
امام در نامه 6/1/68 خود به آقای منتظری با صراحت او را از دخالت در سیاست منع کرده و فرمودند:
« دیگر مطلب ننویسید و منتشر نکنید و برای من هم چیزی ننویسید، هر چند می دانم که این کار را خواهید کرد.»
آیا آقای منتظری به این فرامین امام عمل کرد؟ حکم صریح امام این است که وی از آن پس در مسائل سیاسی دخالت نکند زیرا بدلیل ساده لوحی، دخالت او در مسائل سیاسی، جز سوء استفاده دشمنان و تضعیف نظام نتیجه دیگری نخواهد داشت. بنابر آنچه خود او در کتاب ولایت فقیه برشته تحریر در آورده است، دخالت وی در مسائل سیاسی از تاریخ 6/1/68 حرام بوده و در حکم مخالفت با ولی امر زمان تلقی می شود.
امام در این فرمان صریحاً از آقای منتظری می خواهند که دیگر مطلبی (سیاسی) ننویسد و منتشر نکند و حتی تصریح می کنند که از آن پس برای امام هم نامه ننویسد اما همانگونه که خود امام نیز پیش بینی فرموده اند، او یک روز بعد به امام نامه نوشت و به این ترتیب دستور امام را زیر پا گذاشت گرچه نگاشتن این گونه نامه ها در 25/1/68 و 18/2/68 نیز ادامه یافت و دخالت او در مسائل سیاسی، علیرغم دستور اکید حضرت امام (ره) ، در سالهای پس از رحلت آن حضرت، تا روزهایی قبل از مرگ آقای منتظری، همچنان ادامه داشت و هر بار برای شبکه های ماهواره ای دنیای استکبار؛ نظیر شبکه BBC مربوط به دولت استعمار پیر انگلیس و CNN ؛ شبکه ماهواره ای آمریکای جهانخوار و رادیوهای بیگانه، بویژه رادیو فارسی رژیم صهیونیستی، خوراک تبلیغاتی فراهم می کرد.
بی جهت نبود که حضرت امام(ره) ، در نامه ی6/1/68 خود، عدالت آقای منتظری را به چالش کشیدند.
به هر حال آقای منتظری ، پس از رحلت امام تا روزهایی قبل از مرگ، در سخنرانی ها ، بیانیه ها، نامه ها و مصاحبه هایش، همواره اقرار و تعهدات خود را زیر پاگذاشت و هیچگاه از حکم حکومتی مقام ولایت تبعیت نکرد.
مواضع آقای منتظری در این سالها، همواره بهترین خوراک تبلیغاتی برای رسانه های دنیای استکبار و صهیونیزم جهانی علیه انقلاب اسلامی ایران بود و مردم ما شاهد بودند که در روزها و شبهای پس از رحلت آقای منتظری، شبکه های ماهواره ای دنیای غرب، همچنین رسانه های وهابی در کشورهای عربی، رادیو رژیم صهیونیستی و بویژه شبکه ماهواره ای BBC فارسی، چگونه در مرگ او مویه کردند.
این توجه پر حجم و تهاجم گسترده ی دشمن، به بهانه ی رحلت مردی طراحی شده بود که گرچه از خواص نزدیک حضرت امام و داعیه دار تئوری پردازی اصل مترقی ولایت مطلقه ی فقیه بود، لیکن عملاً در زمره ی شاخص ترین افراد و جریاناتی قرار گرفت که در مقابل حضرت امام(ره) و  مخالفت دکترین فکری او ؛ یعنی ولایت مطلقه ی فقیه قد عَلَم کردند.
بی شک این رویکرد رسانه های استکباری ، در اصل معطوف به شخص آقای منتظری نیست بلکه تبلیغ و ترویج جوهره ی ضدیت و عناد با رکن رکین انقلاب اسلامی و خط امام، یعنی ولایت فقیه است.
این عزاداری استکباری که با استقبال جریان فتنه و برخی از رسانه های نوشتاری داخلی نیز همراه شده بود ، بی تردید مردم ما را بیش از پیش متوجه حساسیت شرایط و لزوم دفاع پرشور از مبانی انقلاب اسلامی و خط امام و نظام به یادگار مانده از پیرجماران خواهد کرد.
دشمن به خوبی دریافته است که سنگ بنا و مشروعیت نظام مقدس جمهوری اسلامی، اصل ولایت مطلقه ی فقیه بوده و در صدد است که آقای منتظری و امثال او را به عنوان الگویی برای عناد وساختار شکنی علیه نظام ولایت فقیه معرفی نماید.
آقای منتظری، به هر حال یک فقیه تحصیل کرده ی حوزه های علمیه و یک روحانی عالم بود ، بنابراین همسویی شبکه های ماهواره ای آمریکا ، انگلیس ، صهیونیزم جهانی ، منافقین ، لیبرالها و جریان فتنه ی داخلی ، در عزاداری برای مرگ آقای منتظری که کمترین اعتقادی به اسلام و روحانیت و فقاهت و مرجعیت دینی ندارند، صرفاً در راستای مقاصد شوم آنان برای حذف اسلامیت نظام و به چالش کشیدن اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه قابل ارزیابی است.
اما رحلت آقای منتظری، آن هم در این شرایط، دارای درسهای عمیقی برای خواص است.
مرگ او که یکی از نزدیکترین خواص امام بود و بدترین جفاها را در حق امام کرد، آن هم درست روز بعد از خروش یکپارچه ی مردم در میثاق دوباره با امام و بیعت با رهبری معظم انقلاب اسلامی و اعلام برائت وبیزاری ازدشمنان ولایت مطلقه ی فقیه، برای همه ی مردم، به ویژه خواصی که در این دوران، بیراهه ی تجربه شده ی آقای منتظری را دوباره می آزمایند، بسی عبرت آموز است...

والعاقبه للمتقین

مکتب امام خمینی ؛ موافقان و مخالفان 1

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان 1

آقای منتظری ، سرسلسله مخالفان داخلی- بخش نخست

 

بیش از بیست سال از روزهای پر تلاطم عزل قائم مقام رهبری توسط حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه می گذرد. روزهایی که امام پس از انحراف یکی از نزدیکترین یارانش، در نامه ای خطاب به او آرزوی مرگ کرد و از او مصرّانه خواست تا از این پس به درس و بحث بسنده کرده و به لحاظ عدم صلاحیت و قابلیت، در حوزه مسائل کشوری دخالت نکند.
فرزندان انقلاب تا یاد داشتند، امام را جز در موضع صلابت و استواری و ایستادگی در مقابل مصائب و دشواریها ندیده بودند و آنچه در شخصیت و منش امام بخوبی چشمگیر بود، عزت نفس و پایداری او در برخورد با سخت ترین مشکلات و فشارها بود.
اما بی شک اوج اندوه و نگرانی امام که در نامه های معظم له به آقای منتظری آشکارا انعکاس دارد، به چند ماه قبل از رحلتش باز می گردد که پس از ساده اندیشیهای او در برخورد با مسائل کشور و بویژه در برخورد با امام (ره) ، منجر به صدور حکم عزل او و مهم تر از آن حکم حکومتی امام (ره) به عدم صلاحیت وی برای دخالت در امور سیاسی گردید.
اگر قیام امام (ره) علیه استبداد و استکبار، اولین و شکوهمندترین صحنه در حیات سیاسی اوست، عزل آقای منتظری و برخورد قاطع و جسورانه او با یکی از نزدیکترین یارانش که کمر همت به ایجاد انحراف در صفوف به هم پیوسته مردم بسته بود، نیز آخرین و الهام بخش ترین پیام در پایان حیات اوست، گرچه حیات سیاسی امام همچنان ادامه دارد و تا دنیا برپاست ، سر مشق پاکان و عدالتخواهان خواهد بود.
پس از رحلت جانگداز حضرت امام خمینی قدس نفسه الشریف، همه ملت ایران و عاشقان امام و خط ولایت، امیدوار بودند که آقای منتظری، بعنوان کسی که همواره از اطاعت مطلق و عشق به امام و انقلاب سخن می گفت و پس از نامۀ 6/1/68 امام نیز در نامه ای خطاب به امام ، تبعیت مطلق از فرامین او را متعهد شد، لااقل به این وصیت امام(ره) عمل کرده و مطابق دستور اکید ایشان، تا آخر عمر به وظیفه اصلی خود یعنی تدریس و درس و بحث بپردازد.
متأسفانه بلافاصله پس از رحلت حضرت امام خمینی در حالیکه هنوز ماههایی از عروج ملکوتی آن بزرگوار نگذشته بود، آقای منتظری با پشت پا زدن به فرمان امام(ره) و شکستن تعهد خود در برابر او، به بهانه های مختلف، به ایجاد تردید و جو بدبینی و تضعیف نظام مبادرت ورزید. او در موقعیتهای مختلف، یک روز بعنوان مصاحبه با کیهان فرهنگی در تجلیل از مقام امام ، روز دیگر به بهانه ی سخنرانی برای مردم نجف آباد و روزی بعنوان پرداختن به برخی مسائل مبتلا به در پایان درس خارج خود و سپس در مورخه 23/8/76 بعنوان سخنرانی در میلاد با سعادت حضرت امیر المومنین (ع) لب به سخن گشود و با تلاش برای ایجاد اختلاف، امر اکید حضرت امام(ره) را زیر پاگذاشت.
آن امام همام در نامه مورخ 8/1/68 خود به آقای منتظری از او خواستند که اشتباهات گذشته خود را تکرار نکند، بیت آلوده خود را پاکسازی کرده و با عناصر توطئه گر قطع رابطه نماید. اما او علیرغم پذیرفتن ظاهری همه ی این خطاها، در متن پاسخش به امام ، نه تنها به توصیه های معظم له وقعی ننهاد بلکه در بیست سال گذشته، حتی در آخرین روزهای عمر مبارک امام، همواره خلاف فرمان ایشان عمل کرد. وی در سخنرانی روز شنبه مورخ 23/2/68 در حالی که حضرت امام در بستر بیماری بود، اذعان داشت:
«ما در مقابل امام هیچ وقت ادعایی نداشته ایم و ـ غلط هم هست ـ اگر ما مصلحت اسلام و انقلاب را می خواهیم ، بایستی که همه حول و حوش رهبر قدم بردارید و داعیه ای نداشته باشید....»
وی در نامه مورخ 4/1/68 خود به محضر امام (ره) نوشت:
« اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم می دانم».
این فقط دو نمونه از سخنان آقای منتظری است که در آن تصریح کرده است که امتثال امر امام را شرعاً بر خود واجب دانسته و هرگونه داعیه ای در مقابل امام را غلط می داند، در حالی که او بارها در مخالفت با مواضع امام موضع گرفته بود و بارها پس از سخنرانیهایش، امام (ره) به او پاسخ داده بودند.

 

القای یأس و شکست در اهداف:
 

آقای منتظری در سال 67 در سخنرانیهای متعددی عنوان می کرد که ما نتوانسته ایم در زمینه اهداف انقلاب توفیقی بدست آوریم و باعث شد که حضرت امام در 3/12/67 به صحنه آمده و با ارسال پیامی به روحانیون سراسر کشور، در پاسخ به مواضع یأس آلود و ناامیدکننده وی، صریحاً پاسخ دهد. آنجا که فرمود:
« در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب ، خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزی ، باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم ، حتی درجنگ ، پیروزی از آن ملت و ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت، چیزی بدست نیاوردند».
آقای منتظری در تاریخ 2/10/67 در پاسخ به سؤالات ستاد دهه فجر این گونه گفته بود:
«در انقلاب ما چون هدف پیاده شدن موازین اسلامی و ضوابط دینی و اخلاقی و حفظ حرمتها و حفظ حقوق محرومین بود و پشتوانه آن نیز ایمان و اعتماد مردم و هماهنگی همه اقشار ملت بود، اگر همان هدف تعقیب می شد و همان ایمان و اعتماد مردم و هماهنگی آنان حفظ می شد، به یقین انقلاب مسیر خود را طی می کرد و روز به روز شکوفاتر می شد ولی متأسفانه ما بجای عمل و حفظ ارزشها ، بیشتر شعار دادیم و بجای بها دادن به مردم و حفظ آنان در صحنه، روزبه روز نیروی عاقل و فعال آنان را ناراضی و منزوی و از صحنه کنار زدیم و قهراً کارمان بجایی رسید که برای حفظ خود، ناچار باید عملاً بر خلاف شعارهای اولیه خود قدم برداریم و همه ارزشها را فراموش کنیم»!
آقای منتظری در مخالفت آشکار با مواضع حضرت امام (ره) در سخنرانی 22 بهمن سال 67 نیز چنین گفت:
«ما جنک را طی کردیم ولی چقدر نیرو از ما گرفتند؟ چه شهرهایی از ما خراب شد؟ اینها را حساب کنید و بعد ببینیم اگر اشتباهی کرده ایم، اینها توبه دارد و باید توبه کرد و اقلاً باید متنبّه شد که بعد دیگر انجام ندهیم... و اینکه ما به آرزوهایمان نرسیده ایم، اما بی جهت جشن بگیریم.... این درست نیست.»
آقای منتظری پس از پذیرفتن قطعنامه 598، در شرایطی که کشور در التهاب به سر می برد، بارها در سخنرانیهای خود القا می کرد که ما در این جنگ به آرمان نهایی نرسیدیم وحضرت امام در همان پیام 3/12/67 فریاد زدند:
« چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت، بی فایده است»
و سپس امام از بابت تحلیلهای غلط آقای منتظری از مسائل جنگ تحمیلی، پا در میانی کرد و خطاب به خانواده شهدا فرمود:
« من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان بخاطر تحلیلهای غلط این روزها، رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.»
آیا مگر جز این است که اصلی ترین محور ملکه عدالت، پایبندی به صداقت و یکسان بودن قول و عمل در فقیه می باشد.
چگونه ایشان از یک سو در مخالفت با مواضع امام سخن می گفت و از سوی دیگر عنوان می کرد که من در مقابل امام هیچ گاه ادعایی نداشتم و نظر امام را شرعاً بر خود مقدم می دانم؟!
وی در قسمتی دیگر از سخنرانی 22/11/67 خود گفت:
« ما در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بوده است، خیلی شعارها دادیم که ما را در دنیا منزوی کرد، مردم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومی هم نداشت، راه عاقلانه تری داشته اما سرمان را پائین انداختیم و هرکدام گفتیم که همین است و بعد فهمیدیم اشتباه کرده ایم، باید بفهمیم که اشتباه کرده ایم»
و امام باز هم فریاد زد و فرمود :
«تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی بدست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود؟»

 

زیر سئوال بردن مدیریت کشور:
 

آقای منتظری در بخش دیگری از پاسخش به سؤالات ستاد دهه فجر در سال 67 با نهایت صراحت، مدیریت در اداره کشور را زیر سؤال برده و گفت:
« متأسفانه شیوه های غلط مدیریت کشور و نبودن کارها معمولاً به دست اهلش و افراط و تفریط ها و خود محوری ها و انحصار طلبی ها و خط بازیها و گروه گراییها و حق کشی ها و بی عدالتی ها و بی اعتنایی به مردم و ارزشهای اصیل انقلاب، تاکنون بیشترین ضربه را به انقلاب زده است»
و در همین رابطه در بخش دیگری از سخنرانی 22/11/67 خودگفت:
«ما خیلی جاها لجبازی کردیم، بی رودربایستی، خیلی جاها گوش به حرف نداده ایم، خیلی افراد عاقل تذکر می دادند در روزنامه ، در رادیو و تلویزیون، در اعلامیه های داخل و خارج می آمدند، راهنمایی می کردند و وساطت می کردند، ما می گفتیم نخیر، ما همین طوریم، سرمان را پائین انداخته بودیم تا گاو و ماهی باید برویم، خیلی خوب، آنوقت توجه نداشتیم، حالا که توجه پیدا کرده ایم، یک چیزهایی که قابل جبران است، جبران کنیم و مواظب باشیم این حالت لجاجت و گوش نکردن به حرف دیگران و گوش نکردن به نصیحتها، خود محوریها، کنار زدن نیروهای خوب، بی اعتنایی به نیروهای خوب، منزوی کردن افراد دلسوز ، فشار آوردن به افراد لایق و... این کارها را کنار بگذاریم،... اگر به اسلام و انقلاب و کشور علاقه مندید و می خواهید آنرا حفظ نمائید. باید نیروهایی که در بدو انقلاب بودند(!) هماهنگ و خوشبین و منسجم نمایید .... افراد منزوی را به کار دعوت کنید تا مدیریت کشور دچار تحول شود.»
به راستی منظور آقای منتظری از واژه ها و اصطلاحاتی که در جملات بالا در مقام نقد مدیریت کشور بکار برده است چیست؟ او از «نبودن کارها بدست اهلش» چه منظوری داشته است؟ آنجا که گفته خیلی افراد عاقل تذکر می دادند، و حتی در این رابطه از اعلامیه های داخل و خارج نیز یاد می کند، براستی چه کسانی را مورد نظر داشته است؟ آیا جز این است که در زمان مدیریت عظیم و شایسته امام، در داخل افرادی نظیر لیبرالها و نهضت آزادی و دکتر پیمانها و غیره، اعلامیه علیه مواضع امام و نظام می دادند و از خارج ، گروهکهای محاربی نظیر منافقین، حزب توده، سلطنت طلبها و غیره بیانیه صادر می کردند؟!!
این که آقای منتظری گفته است نیروهایی را که در بدو انقلاب بودند، منسجم کنیم، افراد منزوی را بکار دعوت کنید تا مدیریت کشور دچار تحول شود، آیا منظور او چه کسانی بودند؟ نهضت آزادیها و لیبرالها که پرونده سیاهشان در لانه جاسوسی یافت شد و خیانتشان در دولت موقت و سپس در دوران بنی صدر تجربه گردید، آیا نیروهایی لایق اند و می بایست امام دوباره آنان را جمع می کرد و با بکارگیری آنان، مدیریت کشور را دچار تحول می نمود؟!
آیا نظام و امام و مردم زجر کشیده، در طول سالهای اول پیروزی انقلاب، از دست این منحرفین کم زجر کشیدند؟
و این فقط امام بود که در بخش دیگری از پیام مورخ 3/12/67 خود صریحاً به آقای منتظری پاسخ گفت و فرمود:
«من به آنهایی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه بسا حرفهای دیگران را می زنند، صریحاً اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بدست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت، منافقین ، اسلامِ این مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول، همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»
سرانجام امام در نامه مورخ 6/1/68 خود به آقای منتظری با صراحت اعلام فرمود که:
«شما می خواهید بعد از من منافقین و لیبرالها را بر سرکار بیاورید و حاکم کنید»
و باز در بخش دیگری از پیام 3/12/67 خود فرمود:
« من به طلاب عزیز هشدار می دهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانی نماها و مقدس مآبها باشند، از تجربه ی تلخ روی کارآمدن انقلابی نماها و به ظاهر عقلاء قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده اند، عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهای بی مورد و ساده اندیشها، سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشت ساز شود.»

 

القای رویگردانی مردم از اصول انقلاب :
 

یکی دیگر از القائات آقای منتظری در سال 67، ناامید نشان دادن مردم و ضعیف شدن ایمان آنان به روحانیت بود که اوج آن در سخنرانی مورخ 2/10/67 او تبلور یافت و امام در پاسخ به آن فرمود:
« به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می کنند، سفارش و نصیحت می کنم که در گفتار و کلمات و نوشته ها، با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.»
و در جای دیگر این پیام فرمود:
«آنان که بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ ، سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد انسانی و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند ، این یکنمونه ای است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفر آمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت ، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام بر ملا سازد تا ما از ساده اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسأله ، اشتباه ما نیست بلکه تعهد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است... روحانیون و مردم عزیز حزب الله و خانواده محترم شهداء حواسشان را جمع کنند که با این تحلیلها و افکار نادرست، خون عزیزانشان پایمال نشود».
براستی این همه موضع گیریهای آقای منتظری علیه امام را چگونه می توان، با ادعاهای مکرر او مبنی بر تبعیت مطلق از منویات امام جمع کرد؟!

 

پافشاری در آزاد شدن منافقین از زندان:
 

از دیگر مواضع آقای منتظری علیه حضرت امام، پافشاری او بر آزاد شدن منافقین از زندانها در سال 67 بود. توجیه او این بود که ماندن منافقین در زندان، مستمسکی برای دشمنان انقلاب است تا جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرند و تاریخ در مورد ما بد قضاوت کند. وی در نامه مورخ 24/5/67 خود خطاب به مسؤلین قضایی و اطلاعاتی کشور نوشت:
« من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده ام... اگر بنا بر انتقام جویی باشد، من بیشتر باید دنبال کنم ... من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می گیرم... »
و امام در پیام 2/1/68 خود به مهاجرین جنگ تحمیلی که محورهایی از آن ، به وضوح پاسخ به مواضع آقای منتظری است، چنین فرمود:
« ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ... ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار ، گوش تا گوش بریدند... ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده همکاری آنان با آمریکا ، از لانه جاسوسی بیرون آمد... کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع می کنند ، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند...»

 

پافشاری بر بازگشت فراری ها به کشور:
 

آقای منتظری در سال 67 در همین راستا تحت تأثیر چند نامه مجهول الهویه که از خارج بدستش رسیده بود، نظام را مورد طعنه و فشار قرار می داد و در دفاع از تعدادی واخورده ی فراری و طرد شده ملت ، فریاد می زد چرا اجازه نمی دهند اینها به داخل کشور بیایند. وی در بخشی از سخنرانی 22 بهمن سال 67 خود گفت :
« موضوعی که من حدود چهار پنج سال است که خدمت رهبر انقلاب می رسم و عرض می کنم و به نظر من امری است لازم و ضروری، همه اینها که خارج هستند و وحشت زده اند ، برگردند، من نمی گویم همه اینها که خارج هستند، صد در صد خوب هستند ، اما سه چهار میلیون افراد خارج، فرض می کنیم صد هزار ، دویست هزار، سیصد هزار ضد انقلاب، ولی بقیه نیروهای خوبی هستند، بعضی از آنها نامه می نویسند و می گویند ما آه می کشیم و می خواهیم بیاییم ایران .... باباجان، ماشین می خواهد بیاورد، بگذارید بیاورد... آلات موسیقی و آلات لهو و لعب و غیره، اینها را استثناء کنید، مابقی هر کس هر چیزی می خواهد بیاورد از خارج، اجازه دهید بیاورد... حتی کمبودها برطرف می شود، بی رو دربایستی اگر آنها بیایند تو کشور، این موجب امن و آرامش و دلگرمی همه می شود، امیدوارم این هم عملی شود.»
اولاً چه کسی از ورود ایرانیهایی که در خارج زندگی می کردند ممانعت می کرد؟ مگر امام امت و مسئولین در همان شرایط بارها اعلام نکرده بودند که راه برای هیچ کس بسته نیست و هر کسی که به عقاید و ایمان و انقلاب این ملت احترام بگذارد، می تواند بازگشته و با امن و آسایش، زیر چتر حمایت نظام در ایران زندگی کند؟ آنها که به قول آقای منتظری در خارج بودند و از بازگشتن وحشت داشتند، خائنین و محاربینی بودند که دستشان به خون جوانان و زنان و مردان آزاده این ملت آلوده بود و یا سرمایه دارانی بودند که سالها خون این ملت را در شیشه کرده و همه چیز را به غارت برده بودند و مضافاً مشتی ساواکی پرونده دار قاتل و یا شریک در جنایت بودند که می دانستند اگر دست مردم و نظام به آنها برسد ، حکم خدا را در حقشان جاری خواهند کرد وگرنه امام و مسئولین بارها اعلام کرده بودند ، آنهایی که مسأله ای ندارند و مستوجب قصاص و یا تعقیب نیستند ، مطمئن باشند که در صورت بازگشت به کشور، هیچ کس متعرض آنان نخواهد شد. پس آقای منتظری در آن شرایط ، خواستار تأمین امنیت و بازگشت چه کسانی بود؟ البته خود او در لابلای سخنانش ، پرده از ماهیت اینان بر داشته است. منظور او بازگشتن کسانی بود که تا دیروز، اموال این مردم را به یغما برده و با پیروزی انقلاب اسلامی، پولها را به بانکهای اروپا منتقل کردند و آنگاه در پی سوداگری دیگری ، خواهان وارد کردن ماشین و اجناس و فرآورده های مصرفی دنیای سرمایه داری ، آن هم با ارز و اموال به غارت رفته مردم به داخل مملکت بودند . آیا اگر اینها باز می گشتند، موجب امن و آسایش و دلگرمی همه می شدند؟!
این در حالی است که خود آقای منتظری، آن روزها در سخنرانی های متعدد اذعان می داشت:
« چرا مسؤلین درهای مملکت را به روی کالاهای خارجی نمی بندند ؟ ژاپن تا وقتی که از ورود صنایع و تکنولوژی کشورهای دیگر جلوگیری نکرد، به خودکفایی صنعتی و رشد اقتصادی نرسید، تا مردم به واردات چشم امید دارند، تولیدات داخلی رشد نخواهد کرد.»
براستی چگونه می توان این دو نوع موضع گیری را با هم جمع کرد؟ چگونه می توانیم همدروازه های اقتصادی کشور را بر روی کالاهای خارجی ببندیم و هم بجز آلات لهو و لعب، اجازه دهیم هر کس هر چه می خواهد بیاورد و این را موجب برطرف شدن کمبودها تلقی کنیم!
آقای منتظری به قول خودش؛ چهار پنج سال ، پی در پی خدمت امام رسیده و با این حرفها، دل این ابر مرد تاریخ را آزرده بود و بازهم امام در بخش دیگری از پیام 3/12/67 خود به این حرفهای ساده لوحانه او پاسخ فرمود:
«آغوش کشور و انقلاب ، همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته اند و دارند ، گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول ، نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم های بیجا و بی مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام ، به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند.»
آیا واقعاً آقای منتظری هرگز در مقابل امام موضع نگرفته بود؟ بی جهت نیست که حضرت امام ، پس از این همه موضع گیری های غلط آقای منتظری و سپس تأکید او بر پایبندی به مواضع امام ، سرانجام در نامه 6/1/68 خود ، در عدالت آقای منتظری خدشه فرمود.

تأثیرپذیری از بیگانگان:
 

کار آقای منتظری در سال 67 تا بدانجا رسید که حتی تحت تأثیر رادیو های بیگانه که در دشمنی با انقلاب و ملت ، ید طولائی دارند ، القائات پوچ و دروغ آنان را واقعیت انگاشت و در سخنرانی هفتم تیر سال 67 گفت :
« آن روزها که دنیا به هم مربوط نبود و مردم واقعیتها را نمی دانستند، گذشت . مردم به رادیوهای خارج گوش می دهند . مسائل سیاسی و اجتماعی را تجزیه و تحلیل می کنند. چرا چیزهایی را که رادیوهایی خارجی دشمن می گویند و عیبهایی را که آنان می دانند و می گویند، خود ما نگوئیم ؟»
معلوم می شود که خود آقای منتظری نیز بسیاری از موضوع گیری ها و مخالفتهایش را با امام، از همین رادیو های بیگانه و یا از القائات خارجی دریافت می کرد.
در همین راستا بود که امام در پیام 2/1/68 خود به مهاجرین جنگ تحمیلی فرمود:
« اگر ناآگاهان گول خورده که بدون توجه، بلندگوی دیگران شده اند، از این حرکات دست برندارند ، مردم ما آنها را بدون هیچ گونه گذشتی طرد خواهند کرد.»
و باز در همین رابطه فرمود:
« من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد، عقد اخوت نبسته ام ،چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است.»
آقای منتظری در نامه مورخ 7/1/68 خود پس از معزول شدن از قائم مقامی رهبری و تکلیف اکید امام مبنی بر عدم دخالت او در مسائل سیاسی ، خطاب به حضرت امام نوشت:
«مطمئن باشید همانطور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل، همچون سربازی فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرت عالی و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرت عالی می دانم زیرا بقاءو ثبات نظام اسلامی ، مرهون اطاعت از مقام معظم رهبری است»!
مردم ما شاهد بودند که آقای منتظری ،هم قبل از رحلت امام و هم پس از آن ، تمامی تعهدات خود را که در نامه ی مزبور عنوان کرد، زیر پاگذاشت و به هیچ یک از دستورات امام که در نامه های شش و هشت فروردین 68 به او ابلاغ شد ، عمل نکرد. سخنرانی 23/8/76 آقای منتظری نشان می دهد که او پنداشته است مردم، سخنان و موضع گیریهایش در مخالفت با امام و خون دل خوردن های امام را در این باره به فراموشی سپرده اند.

 

حمایت از سید مهدی هاشمی معدوم:
 

از دیگر موارد مخالفت صریح آقای منتظری با حضرت امام ، حمایت بیدریغ او از جریان خطرناک و خیانت بار مهدی هاشمی بود.
سید مهدی هاشمی، متولد 1323، برادر داماد آقای منتظری بود . وی مؤسس گروه تروریستی هدفی ها در قهدریجان اصفهان بود و مخالفین خود را از طریق ربودن و سپس اعدام انقلابی! از پای در می آورد. از جمله ی مشهورترین قربانیان گروه مزبور، آیه الله شمس آبادی؛ یکی از علمای شهر اصفهان بود که علناً به روشنگری و مقابله ی فکری با جریان منحرف و التقاطی سید مهدی هاشمی پرداخت و سرانجام در سال 1355 ، به اشاره ی سید مهدی، ربوده و سپس به قتل رسید.
سید مهدی هاشمی در اقاریر خود ، ضمن تشریح چگونگی وقوع قتلهای متعدد، در خصوص قتل آیه الله شمس آبادی اینچنین می گوید:
« آقای جعفرزاده و شفیع زاده و چند نفر دیگر... مدعی بودند که آقای شمس آبادی ، برعلیه انقلاب فعالیت داشته و مدعی بودند که باید او را ترور نمود ، بالاخره از حجیتهای زیاد ، مرا قانع کردند که ایشان مفسد فی الارض است ! ... من همانطور که عرض کردم حکم ترور آقای شمس آبادی را ندادم ولی با توجه به اصرار آقایان، من شرعاً موافقت کردم.» ( پرونده ی مهدی هاشمی، ج1،ص103)
او همچنین درباره ی چگونگی قتل مهندس بحرینیان می گوید:
« من به محمد حسین جعفر زاده قضیه را مطرح ساختم که بحرینیان، ام الفساد اصفهان در اختلاف سپاه و کمیته است و باید زده شود ! » (همان، ص 118)
مرقد آیه الله شمس آبادی و مهندس بحرینیان، اکنون در ورودی گلستان شهدای اصفهان است. از دیگر قربانیان گروه تروریستی هدفی ها به رهبری سید مهدی هاشمی، می توان به حجه الاسلام صفرزاده و قنبرعلی فانی و جهان سلطان و مهدی زاده اشاره کرد. سید مهدی هاشمی در سالهای پایانی عمر رژیم منحوس پهلوی، به اتهام مباشرت و یا معاونت در قتل های مزبور، دستگیر و زندانی شد و حتی به سه بار اعدام نیز محکوم گردید اما سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی و به یُمن حمایت شدید آقای منتظری از او، آزاد گردید و متأسفانه قائم مقام رهبری، مانع اصلی دستگیری و رسیدگی به جنایات او بود.
آقای منتظری در خاطراتش؛ صفحه ی 601 و 602 تلاش می کند که اقدام سید مهدی هاشمی و همکارانش را در قتل آیه الله شمس آبادی توجیه کند . او ضمن ستایش از سید مهدی هاشمی و سوابق انقلابی او می گوید:
« واقع مطلب این است که مرحوم شمس آبادی در ماجرای کتاب شهید جاوید، سردمدار قضیه شده بود ... امام هم همان موقع در نجف فرموده بودند که عمامه های آخوندهای درباری را بردارید و آنها را رسوا کنید ... اینگونه تعبیر امام باعث شد افرادی که تند و تیز بودند و روحیه ی انقلابی داشتند، یک مقدار مسائل را چرب تر بکنند! ... چون آقای شمس آبادی در قهدریجان ، برضد کتاب شهید جاوید تبلیغات سوء می کرد، طبعاً یک جو متشنج ایجاد شده بود و بچه های انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند، ولی بر خلاف میلشان به قتل رسیده بود.» !!
آقای منتظری کوشیده است که اقدام سید مهدی هاشمی و باندش را به قتل آیه الله شمس آبادی، با فرمایشات امام در مورد خلع لباس و رسوا کردن آخوندهای درباری توجیه کند ، حال آنکه این مطلب چه ربطی به ارتکاب قتل دارد؟ حضرت امام در همان زمانی که سید مهدی هاشمی توسط رژیم شاه دستگیر شده بود، افرادی را که قصد داشتند در تحصنی که برای آزادی مهدی هاشمی، در کلیسای سن مری پاریس برپا شده بود، شرکت کنند، از این کار نهی کردند و به آنان فرمودند:
« او قاتل است نه زندانی سیاسی. » (کیفرخواست مهدی هاشمی، دادگاه ویژه،ص6)
سید مهدی هاشمی، به یمن حمایتهای بی دریغ آقای منتظری، نه تنها تا سال 1365 از دام قانون گریخت ، بلکه توسط آقای منتظری به ریاست واحد نهضتهای آزادیبخش نیز منصوب شد و از این طریق جرائم گسترده ای را مرتکب گردید که ذکر آن موجب اطاله ی سخن خواهد بود و از علاقمندان دعوت می کنم که مشروح آن را در کتاب خاطرات سیاسی آیه الله ری شهری مطالعه کنند.
سرانجام سید مهدی هاشمی، بنا به دستور مستقیم حضرت امام، در سال 1365 دستگیر شد . سرفصلهای اتهامات او براساس کیفرخواست صادر شده، عبارت بود از :
الف) سازماندهی و رهبری گروهها و تیمهای متعدد ترور و آدم ربایی، قبل و بعد از انقلاب.
ب) تلاش در تأسیس سپاه خود مختار و مستقل لنجان سفلی و تغذیه ی تدارکاتی و تسلیحاتی آن و ایجاد درگیری با کمیته ی انقلاب اسلامی محل که منجر به کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید.
ج) خارج کردن بیش از 280 قبضه سلاح و مهمات و مقادیر زیادی از اموال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اختفای آنها.
د) ایجاد شبکه ی نفوذ در ارگانها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده و کسب اخبار و اطلاعات.
ه) به انحراف کشاندن جوانان و تشکل و سازماندهی افراد مسئله دار و افراطی و اخراجی از ارگانها و نهادهای انقلاب اسلامی.

و) تلاش در تضعیف رهبری انقلاب...
 ز) ایجاد سوء ظن و بدبینی نسبت به مسئولین نظام جمهوری اسلامی، به وسیله ی نشر اکاذیب و افترا و تهمت ، در قالب اطلاعیه و شب نامه های بی نام و نشان، با عناوین و امضای جعلی.
ح) اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی که منجر به اختلال در روابط و مناسبات خارجی کشور شده ، که از عواقب آن، کشته شدن صدها نفر ، بر اثر درگیریهای نظامی بوده است.
امام در گرماگرم افشای باند سید مهدی هاشمی ، در نامه ی مورخ 12/7/65 خود خطاب به آقای منتظری فرمودند :
« آنچه مسلم است و در آن پافشاری دارم ، رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست( سید مهدی ) . رسیدگی به خانه ی تیمی ، و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت ، به اسم کمک به سازمانهای باصطلاح آزادیبخش ؛ اصولا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و ایشان صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمانها باشد ، ندارد، و دخالت در حکومت است. جواب این امر قطعی است، و آنچه از شما می خواهم در رتبه ی اول ، پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امر است و اگر برای شما محذور دارد به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است ، سکوت کنید . حتی در محافل خصوصی ، دفاع از یک همچو شخصی ، که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بی گناهان است ، سم قاتل است ... من تأکید می کنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کنید که این راه بهتر است و الا ...هیچ عکس العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید ... »
عکس العملهای آقای منتظری در مورد این نامه امام ، اولاً احضار سید مهدی هاشمی و افشای نامه ی حضرت امام برای او بود. وی در اعترافات خود می گوید :
« روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه ای برای من نوشته اند و قسمتی از آن را که در باره ی من بود خواندند و ... »
این درحالی است که امام به آقای منتظری تکلیف فرموده بود که دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کند.
ثانیاً آقای منتظری تا پنج روز ، هیچ پاسخی به امام نداد و آنگاه به عوض امتثال یکی از دو امر صریح امام ، با ارسال نامه ی تندی خطاب به امام ، به دفاع صریح از سید مهدی هاشمی پرداخت . وی در بخشی از نامه ی مورخ 17/7/65 خود به امام می نویسد: « سید مهدی را از وقتی بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من می آمد ، می شناختم . پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است ، من تمام خصوصیات او را می دانم . او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و ... هم خوب صحبت می کند و خوب می نویسد و در عقل ، تدبیر و مدیریت، به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات ، باهمه ی کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوی ، هم از آنان کمتر نیست ، فقط بُز اخفش نیست . »
آیا این نامه آقای منتظری ، سند قطعی و ثبت شده ، مبنی بر مخالفت او با اوامر مقام ولایت امر مسلمین نیست ؟
ثالثاً آقای منتظری پس از ارسال نامه 17/7/65 ، در اعتراض به نامه ی حضرت امام ، ملاقاتهای خود را با مردم و مسئولین نظام قطع کرد و برای آشکار کردن مخالفتش با موضع امام ، از پذیرفتن مردم سرباز زد.
وی در بخش دیگری از نامه ی 17/7/65 خود به امام می نویسد :
« بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم ، بنابر این تقاضا می کنم به من کاری ارجاع نشود ».
و به این وسیله ، امام را تهدید کرد که اگر برخورد قانونی با مهدی هاشمی ادامه یابد ، انفصال از نظام خواهد نمود .
حضرت امام بزرگوارانه در پاسخ به این نامه ی آقای منتظری ، او را به تهران دعوت کردند و اکیداً در دیدار خود ، به او امر فرمودند که ملاقاتهای خود را با مردم برقرار کند و به انفصال از نظام پایان دهد اما او باز هم دستور امام را زیر پا گذاشت و بدون پاسخ به قم بازگشت و تا دو روز دیگر از پذیرفتن مردم سرباز زد .
سرانجام حضرت امام طی نامه ای علناً سید مهدی را به عنوان مفسد فی الارض معرفی فرمودند و آقای منتظری نیز که چاره ای جز تسلیم نداشت، اعتصاب خود را شکست.
ادعای اینکه اصلاً ما ولایت فقیه را عَلَم کردیم!
از دیگر مواردی که آقای منتظری بارها برآن تأکید کرده و اصرار می ورزید آن است که او در طول چهار سال ، ولایت فقیه را بطور علمی تثبیت کرده و تئوریسین اصل ولایت فقیه ، اوست.
وی در نامه ی مورخ 18/2/68 خود به محضر امام نوشت :
« چطور می شود من مخالف نظامی باشم که چهار سال است با تدریس ولایت فقیه در حوزه ، به نظر خودم پایه های علمی آن را محکم کرده ام ؟ »
و همچنین در اواخر سال 1368 بعد از رحلت حضرت امام در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفت :
« کدامیک از علما چهار سال بحث ولایت فقیه کرده اند ؟ من در ظرف چهار سال، مسئله ی ولایت فقیه و حکومت را از نظر علمی تثبیت کردم... و دو جلد کتاب ولایت فقیه ما چاپ شده ، جلد سومش هم انشا ء الله چاپ می شود و مسایلی را که مورد ابتلای ولایت فقیه و حکومت اسلامی است ، اینها را من مطرح کردم از نظر علمی، خوب اینجور که من از نظر علمی خودم تثبیت کرده ام ، آنوقت من مخالف ولایت فقیه هستم؟ من مخالف نظام اسلامی هستم؟ .... من را می خواهید بگویید که مخالف ولایت فقیهم؟ .... از مرحوم آیه ا... العظمی آقای بروجردی است که ایشان فرمودند: ولایت فقیه و حکومت اسلامی، از ضروریات اسلام است. اصل حکومت اسلامی، از ضروریات اسلام است. معنایش اینست که اگر کسی منکر این باشد، کافر است.
آنوقت من مخالف ولایت فقیه هستم؟ من مخالف حکومت اسلامم ؟ من مخالف نظام اسلامم؟ ... من اگر کسی مخالف باشد با حکومت اسلامی یا نظام اسلامی یا ولایت فقیه، چشمهایش را از حدقه در می آورم».
آقای منتظری در بخشی از سخنرانی مورخ 2/8/76 خود نیز بر این موضوع تأکید کرد و خود را به عنوان تئوریسین اصل ولایت فقیه معرفی نمود. عین جملات او چنین است:
«آقایان تا چیزی می شود، به من می گویند ضد ولایت فقیه، ضد ولایت فقیه، خدا بابایت را بیامرزد، اصلاً ولایت فقیه را ما گفتیم، ما عَلَم کردیم. ما کتاب تویش نوشتیم، حالا ما شدیم ضد ولایت فقیه...»
نویسنده این سطور قصد ندارد که نگارش کتاب ولایت فقیه توسط آقای منتظری و بحث علمی وی را در حوزه، پیرامون این موضوع انکار کند، بلکه توجه به دو نکته را ضروری دانسته و اذهان عمومی را بدان معطوف می دارد:
اول آنکه اصل ولایت فقیه، منصوص کتاب و سنت بوده و تئوریسین آن خدا و پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) هستند و ادعای اینکه «اصلاً ولایت فقیه را ما گفتیم و ما علم کردیم »، تعرض به نصوص بوده و نمی تواند وجاهتی داشته باشد.
دوم آنکه اگر در محتوای کلام آقای منتظری پیرامون اصل ولایت فقیه در دو جلد کتابش دقت کرده و آنرا معیار عملکرد خود او در برخورد با حضرت امام قرار دهیم، به روشنی نتیجه خواهیم گرفت که او یکی از بارزترین مصادیق مخالفت و معارضه با ولی فقیه زمان ، یعنی بنیانگزار نظام اسلامی حضرت امام «قدس سره» بوده و در این مخالفت، گوی سبقت را از دیگر مخالفان ربوده است.

ادامه دارد ....