جریان شناسی سیاسی - بخش اول
مقدمه
تقسیم بندی ها و صورتبندی های گوناگونی از جریان ها ، احزاب و گروههای سیاسی و البته فکری – فرهنگی توسط اساتید و صاحبنظران ارائه شده است که همه آنها از زاویه و منظری مساله را مورد مطالعه و مداقه قرار داده اند که متاسفانه به دلیل فرصت اندک ، امکان پرداخت به این تقسیم بندی ها وجود ندارد .
در علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی اگر گروه ، جریان و حزبی خود را ملتزم به چارچوب های نظری یک نظام سیاسی بداند ؛ آن گروه ، جریان و حزب را « در دولت » ، « در حکومت » و اگر خود را ملتزم به دستگاه سیاسی نداند ، « بر دولت » و یا « بر حکومت » می نامند . به عبارت دیگر جریان « در دولت » ، همسو با حکومت و حاکمیت است و جریان « بر دولت » ، ضد دولت ، ضد حکومت و به عبارتی بهتر ، « اپوزیسیون » نامیده می شود .
با این توضیح مختصر ، ما دو گروه و دو جریان عمده داریم : جریان ها ، گروهها و احزاب انقلابی و قانونی و جریان ها ، گروهها و احزاب ضد انقلابی و غیر قانونی یا ضد قانون نظام جمهوری اسلامی .
الف ) جریانهای ضد انقلاب (اپوزیسیون)
جریانهای اپوزیسیون را با توجه به اندیشه سیاسی به چهار دسته عمده تقسیم می کنیم :
1) چپ گرایان:
جریان های چپ گرا ، به جریان ها و گروههایی گفته می شود که اندیشه سیاسی آنها ملهم از « سوسیالیسم » و یا « مارکسیسم » بوده و البته در اغلب موارد این اندیشه چپ با آموزه های بومی و - در برخی موارد حتی- دینی ترکیب یافته و به نوعی التقاط یافته و دچار نوعی انحراف شدید عقیدتی شده است .
به دلیل ضیق مجال ، ما صرفا به برخی از گروههای مهم این جریان خواهیم پرداخت که البته این پرداخت خود نیز اجمالی خواهد بود و انشاالله اگر فرصت و توفیقی یافتیم آن را به تفصیل واکاوی خواهیم کرد . از مهمترین گروههای چپ گرا می توان به حزب توده ، سازمان چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایرن اشاره کرد که انشاالله و در جای خود تک تک آنها را بررسی خواهیم کرد .
2) ملی گرایان
مهمترین دغدغه و یا به عبارتی مساله اصلی این جریان ، « ناسیونالیسم » و ملی گرایی است و البته در بین آنها جریانهایی با رنگ و لعاب مذهبی هم یافت میشود ولیکن ، دغدغه نخست ، ملی گرایی است . به عبارتی این جریان حتی در صورت تقید به دین و آموزه های مذهبی ، اول ایرانی هستند و بعد مسلمان . ایرانی بودن مقدم تر و اولی و مرجح است به مسلمان و شیعه بودن ! به تعبیر مهندس مهدی بازرگان – بنیانگذار نهضت آزادی – ما اول ایرانی هستیم و بعد مسلمان .
جبهه ملی ، نهضت آزادی ایران و .... از مهمترین گروههای این جریان به شمار می روند .
3) سلطنت طلبان
سلطنت طلبان ، همانطورکه از عنوان آنان بر می آید به دنبال بازگشت نظام و رژیم سلطنتی به ایران با شقوق گوناگون آن هستند . این گروه که کمترین هوادار را در بین اپوزیسیون و ضد انقلاب دارند ، آرزوی بازگشت رژیم پهلوی و به تعبیر آنان ولیعهد رضا پهلوی و احیای مجدد سلسله شاهنشاهی پهلوی را دارند .از مهمترین گروهک های وابسته به این جریان می توان به انجمن پادشاهی ایران ، درفش کاویانی ، مشروطه خواهان و ... نام برد . علی رغم صرف میلیون ها دلار توسط سران دربار پهلوی ، همواره بین اعضای این گروهها اختلاف جدی وجود دارد و این اختلافات در درگیری های رسانه ای آنان مشاهده می شود.
4) گروهها و جریان های شبه قومی و مذهبی
بسیاری از جریان ها و گروهها در ایران و علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کنند که پایگاه و خاستگاه آنان قومی است و گستره سراسری ندارند . به عنوان مثال گروهک های کومه له ، دموکرات ، خه باط و پژاک در مناطق کردنشین فعالیت می کنند و به گفته خود به دنبال مبارزه برای احقاق حقوق خلق کرد هستند . یا گروهک جندالله – گروهک عبدالمالک ریگی معدوم – ادعا می کند که برای خلق بلوچ می رزمد .
این گروهک ها اگرچه به لحاظ تعداد بیشترند ولی از لحاظ هوادار ، انسجام سازمانی، قوت و توان ایدئولوژیکی به شدت در فقر و نداری به سر می برند . به تعبیری این گروهک ها عموما در حد فعالیت های خرابکارانه و تروریستی باقی می مانند و نمی توانند حتی در منطقه فعالیت خود نسبت به جذب جوانان بپردازند . اگر از آنها هم نامی برده می شود به دلیل رفتارهای صرفا تروریستی آنها هست ،گرچه اغلب گروهک های ضد انقلاب دستشان به خون ملت مسلمان ایران آغشته است .
گروههای دیگری هم هستند که عموما در پوشش یک مذهب خاص و یا مسلک ویژه عمل می کنند . عموم فرقه های عرفانی کاذب ، سکولار و غالبا بی شریعت ( شرقی ، سرخ پوستی ، هندی ، امریکای لاتین و .... ) از این سنخ هستند .آنها عقاید و رفتار خود را در شبیه دین کرده و به جوانان جویای معنویت ارائه می کنند .گروههای گوناگون شیطان پرستی ، جن پرستی ، روح پرستی و... را می شود در داخل این این جریان ها قرار داد . بدیهی است مهمترین گروه را می توان به بابیت وبهائیت اختصاص داد که توسط عوامل انگلیس و بر علیه مکتب مترقی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی شد که ظاهری شبه مذهبی دارد ولی در اصل پایگاهی برای عوامل خائن و عموما جاسوس غرب است که سعی و تلاش مذبوحانه در مبارزه با مکتب تشیع دارد . پرداخت اجمالی به این گروهها با توجه به تعدد و تکثر آنها فرصت زیادی می خواهد که عملا در این مجال نمی گنجد تا چه رسد به بحث تفصیلی در مورد یکایک آنان.
1) چپ گرایان
2) همان طور که ذکر شد ، احزاب و گروههای چپ گرا ، اندیشه سیاسی خود را بر مارکسیسم و یا سوسیالیسم ، بنا کرده اند و بر این اساس هم رفتار کرده و عمل سیاسی خود را تنظیم می کنند. در زیر به برخی از این احزاب و گروهها در حد اجمال ، اشاره می شود :
1-1) حزب توده
پیشینه تاریخی
پیشینه حزب توده ، به تشكیل گروه 53 نفري (گروه دكتر تقي اراني) كه در دوره رضاخان دستگير شدند ، بر مي گردد. در مهر1320 اعضای گروه آزاد شده با حمایت مستقیم دولت شوروی ، حزب توده را تشكيل دادند .
اندیشه سیاسی
حزب توده مروج تفكر ماركسيسم – لنينيسم بود و با تشكيلات گسترده و حمايتهاي مالي و اطلاعاتي شوروي ، فعاليت خود را عموماً درمحافل دانشگاهي توسعه داد . در دهه 30 ، كمونيست ها در فضاي دانشگاهي اكثريت بودند.
آنها در صدد ايجاد جامعه بي طبقه بوده و ضمن انكار وجود خدا ، به ماترياليسم اعتقاد داشتند و سعي مي كردند كه با رهبري و هدايت روشنفكران و دانشگاهيان ماركسيست ، راه ايجاد انقلاب كارگري – دهقاني را درايران ، هموار ساخته و كمونيسم موعود در تفكر ماركسيسم را محقق سازند.
شرايط فعلي
حزب توده ، بعد از كودتاي 28 مرداد و تاسيس ساواك در 1334 مورد تعقيب رژيم شاه واقع شد و اغلب اعضا دستگير و تعدادي نيز از كشور فرار كردند.
بعد از انقلاب اسلامي ، حزب توده مجددا ، فعال شد و به يارگيري از دانشگاه ، ارتش و ... پرداخت ، ليكن در همان اوايل با افشاي جاسوسي آنها براي شوروي سابق و انجام اعمال خرابکارانه ، حزب توده منحل گشته و اعضايش دستگير و محاكمه شدند. عدم جذابیت ایدئولوژیکی و دشمنی آن با آموزه های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران باعث رکود و تعطیلی عملی و از بین رفتن حزب توده شد . با فوت نورالدین کیانوری در اواخر دهه هفتاد شمسی، حزب توده به تاریخ پیوست گرچه کسانی ولو معدود در حال حاضر از اندیشه و عمل حزب توده ، دفاع و حتی آن را تبلیغ می کنند . از فعالان اصلی و رسانه ای حزب توده در حال حاضر ، « علی خاوری » هست.
2-1) سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران
پیشینه تاریخی :
سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران كه در فروردين 1350 اعلام موجوديت كرد از ائتلاف دو گروه قديمي دانشجويي كه پيشينه شكلگيري آنها به دهه 1340 بر ميگشت، به وجود آمد.
گروه اول در سال 1342 توسط تعدادي از دانشجويان دانشگاه تهران (بيژن جزني، حسن ضياء ظريفي، عباس سوركي، علياكبر صفاييفراهاني، محمد آشتياني و حميد اشرف) به رهبري بيژن جزني سازمان داده شد.
گروه بيژن جزني در زمستان 1346 توسط يك نفوذي تودهاي عضو ساواك به نام عباس آقايان (شهرياري) به ساواك معرفي و دستگير شدند و بيژن جزني و عباس سوركي در فروردين 1354 تيرباران شدند.
بعداز دستگيري بيژن جزني و عباس سوركي، اعضاي ديگر گروه؛ علياكبر صفايي فراهاني (دانشجوي مهندسي) و محمد صفار آشتياني (دانشجوي حقوق) از مرز خارج شده و به لبنان رفتند و مدت دو سال در اردوگاههاي وابسته به سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف)، آموزشهاي چريكي ديدند.
صفايي فراهاني در سال 1348 به ايران برگشت و با برقرار ارتباط با حميد اشرف و دو نفر ديگر كه دستگير نشده بودند، مجداً به سازماندهي گروه خود پرداختند و با الهام از روش مبارزاتي چه گوارا و فيدل كاسترو در جنگلهاي شمال جهت شروع مبارزه مسلحانه مستقر شدند.
در حين فعاليت گروه در جنگلها و روستاهاي سياهكل يكي از اعضاي گروه كه با اسلحه وارد روستا شده بود توسط مردم دستگير و تحويل پاسگاه سياهكل شد. بقيه اعضاي گروه براي رهايي فرد بازداشت شده، شب 19 بهمن 1349 با جلو انداختن «انقلاب قهرآميز» (به زعم خودشان) به پاسگاه سياهكل حمله كرده و ضمن درگيري به خلع سلاح پاسگاه اقدام ميكنند. در حالي كه قبل از حمله گروه، رئيس پاسگاه فرد دستگير شده را از پاسگاه خارج كرده بود كه ساواك با كمك وي توانست مخفيگاه آنها را شناسايي كند. محمدرضا شاه، برادرش شاهپور غلامرضا را مسئول مستقيم عمليات سركوب واقعه سياهكل كرد. حكومت شاه با اقدام عمليات وسيع امنيتي و نظامي همه اعضاي گروه را كشت و تعدادي نيز كه به روستائيان پناه برده بودند، دستگير و در اسفند 1349 اعدام كرد.
گرچه واقعه سياهكل اهميت چنداني در تاريخ مبارزات ملت ايران ندارد ولي براي گروههاي ماركسيست بسان يك اسطوره و نماد مبارزه است.
گروه دوم كه شامل مجيد و مسعود احمدزاده، امير پرويز پويان و عباس مفتاحي بودند، بر خلاف گروه اول، نه تنها سابقه تودهاي و چپي دناشتند بلكه مذهبيتر بودند و از افراد خانوادههاي ملي – مذهبي در مشهد بودند كه وارد دانشگاه تهران شده بودند. وليكن تحت تأثير موج ماركسيسم در فضاي دانشگاهي بودند و به مطالعه آثار ماركس در سال 1346 ميپرداختند.
حميد اشرف از بقاياي گروه جزني كه در واقعه سياهكل در تهران بود با برقراري تماس با گروه احمدزاده – پويان، به سازماندهي مجدد نيرو پرداخت. دو گروه احمدزاده – پويان و بقاياي گروه بيژن جزني، پس از آشنايي با هم و آگاهي از نظريات سياسي يكديگر در فاصله شهريور تا دي 1349 به مباحثات طولاني و منظم بر سر انتخاب استراتژي و تاكتيك مناسب جهت مبارزه مسلحانه ادامه دادند. گروه جزني كه بيشتر رهبران آن از اعضاي پيشين حزب توده بودند، درباره ادغام بر اهميت ايجاد سازماني توانمند تكيه داشت اما اعضاي گروه احمدزاده كه بيشتر عضو پيشين جبهه ملي بودند، به نقش تودههاي خودجوش و عمليات قهرمانانه اهميت ميدادند.
در اين مذاكرات و گفتگوها به تئوري كار گروهي به منظور برخوردهاي مسلحانه و درهم شكستن جو خفقان رو آوردند و مبارزه مسلحانه را تنها راه رهايي دانستند و جنگ چريكي به عنوان استراتژي مسلحانه انتخاب شد. در صبح روز 18 فروردين 1350 با ترور سرتيپ فرسيو، دادستان اداره دادرسي ارتش در تهران، عملاً «سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران» شكل گرفت.
با نفوذ و رخنه ساواك و كشته شدن حميد اشرف، از سال 1355، اين سازمان جز در زندان، وجود خارجي نداشت.
همان طور كه اشاره شد، چريكهاي فدايي خلق، جواناني بودند كه يا از اعضاي جوان حزب توده بودند و يا از
اعضاي جبهه ملي بودند كه انتقاداتي به مشي مماشاتي و محافظهكارانه اين دو جريان داشتند.
تئوريسين و ايدئولوگ چريكهاي فدايي خلق، بیژن جزني است. بيژن جزني در سال 1316 در آذربايجان شوروي متولد شد. پدرش حسين جزني، افسر ژاندارمري و عضو حزب توده بود كه بعدها به دموكرات آذربايجان پيوست و پس از شكست اين حزب به شوروي رفت و تا سال 1345 به ايران بازنگشت. خانواده پدري و مادري (عالمتاج كلانتري نظري) هر دو از هواداران حزب توده بودند.
پس از كودتاي 28 مرداد 1332، بيژن جزني، چندين بار دستگير و زنداني شد.
بيژن جزني از ده سالگي و در سال 1326 به عضويت سازمان جوانان حزب توده درآمد. جزني كه به دليل عملكرد تسليمطلبانه حزب توده در جريان كودتا و نيز موضع انفعالي حزب پس از دستگيري و فروپاشي در سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد، اعتماد خود را به آن از دست داده بود، به گرايشهاي راديكال روي آورد و با تأثيرپذيري از انقلابيون مراكسيست آمريكاي لاتين در پي سازماندهي گروهي چريكي براي عمليات مسلحانه عليه رژيم برآمد.
تأثيرپذيري چريكهاي فدايي خلق از ماركسيستهاي آمريكاي لاتين به قدري بود كه تصور ميكردند همچنان كه چه گوارا و فيدل كاسترو از كوههاي سياراماتسا به هاوانا حمله كردند، ميتوانند از كوههاي شمال ايران (سياهكل) بهمن انقلاب را سرازیر کرده و تهران را تسخير كنند.
اندیشه سیاسی :
بیطرفی در قبال اختلافات چین و شوروی.
کوشش برای توسعه جنبش انقلابی در ایران به مثابه وظیفهای ملی و انترناسیونالیستی در پراتیک.
پذیرش برافتادن مناسبات فئودالی و چیرگی مناسبات سرمایه داری در ایران و وابستگی آن به امپریالیسم .
ارزیابی از انقلاب ایران به مثابه انقلابی دموکراتیک و تودهای.
باور به ضرورت سرکردگی طبقه کارگر برای پیروزی قطعی انقلاب دموکراتیک و گذار بی وقفه به انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا برای استقرار سوسیالیسم در ایران.
نفی ضرورت مبارزه برای تشکیل حزب طبقه کارگر به عنوان امری فوری.
پذیرش اندیشه مارکسیسم - لنینیسم.
پذیرش مبارزه مسلحانه، هم در استراتژی و هم در تاکتیک.
همکاری با گروههای معتقد به مبارزات مسلحانه با مشی مارکسیستی و سوسیالیستی از جمله سازمان مجاهدین خلق
انتقاد به مشی و مرام حزب توده
وضعیت فعلی :
چريكهاي فدايي خلق كه سازماني دانشگاهي بود و اغلب نيروهاي آن دانشجو بودند بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و آزادي از زندان، سعي در جذب نيرو كردند و در اوايل انقلاب، فضاي دانشگاهها را متشنج كردند.
چريكهاي فدايي خلق در تقابل با انقلاب اسلامي به دو گروه اكثريت به رهبري « فرخ نگهدار »و اقليت به رهبري « اشرف دهقان » تقسيم شدند. اكثريت به مبارزات مسالمتآميز و اقليت به مبارزه قهرآميز و مسلحانه با جمهوري اسلامي معتقد بود.
گروه اقليت به رهبري اشرف دهقان به كردستان رفت و با گروهك دموكرات به رهبري دكتر عبدالرحمن قاسملو ائتلاف كرد و به مبارزه مسلحانه با نظام اسلامي پرداخت. اكثريت نيز به جاسوسي و ائتلاف با گروهك رجوي اقدام كرد.
خباثتهاي هر دو گروه با درايت فرزندان انقلاب، خنثي شد و بيشتر آنان دستگير و تعداد معدود باقي مانده نيز به خارج از كشور فرار كردند كه فعاليت چنداني جز صدور بيانيههاي مقطعي ندارند.
3-1) سازمان مجاهدین خلق ایران ( منافقین )
پیشینه تاریخی :
چند نفر از دانشجويان و شاگردان جوان مهندس مهدي بازرگان كه در دهه سی در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضتآزادی تجربه سیاسی اندوخته بودند، در شهريور 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری كردند. محمد حنیفنژاد ، سعید محسن و علي اصغر بدیعزادگان و ....، هسته اولیه سازمان مجاهدین را تشكیل دادند .
اعضاي مجاهدين خلق كه از مشي مبارزاتي نهضت آزادي ومهندس بازرگان انتقاد داشتند با الهام از روش و بينش مبارزاتي ماركسيست ها ،اقدام به ايجاد يك سازمان چريكي و مسلحانه با مرامي ماركسيستي كردند.
انديشه سياسي :
مؤسسین در قدم نخست، به دلیل ناكافی دانستن تفسیر رسمی از دین، با ایجاد گروههای بحث، به تدوینایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و كوشیدند تا متونی را تدوین كنند كه بتواند بهعنوان متن آموزشی در سازمان مورد استفاده قرار گیرد. البته آموزشهایدینی، بر محور كتاب «راه طیّ شده» تاليف مهندی مهدی بازرگان بود.
یكی از نخستین مسائلی كه در این مطالعات به چشم میآمد، آشنایی با آثار ماركسیستیبود. این آشنایی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفكر شد و افزون بر مسائل فكری، روشهای سازمانی آنان را پذیرفتند. حنیف نژاد در سال 50 در زندان گفته بود: یك ماركسیست خوب نمیتواند مسلمان خوبی نباشد (یعنی میتواند باشد، بلكه الزاما هست).
پس از انجام كارهای مطالعاتی، تدوین ایدئولوژی در سازمان آغاز شد. این تدوین كه بهنوعی حاصل كار جمعی بود، در هر بخش، توسط یكی از چهرههای سازمان تدوین میگردید.
نخستین كتاب سازمان « متدولوژی » یا « شناخت » نام داشت كه دیدگاههای ارائه شده دركتاب، به گونهای آشكار تفاوتی با دیدگاههای ماركسیستی نداشت. این كتاب پس ازمطالعات جمعی توسط حسین روحانی (كه سابق طلبگي داست و بعد از انقلاب گروهك پيكار را تاسيس كرد كه دستگير واعدام شد) و محمد حنیف نژاد تألیف شد. این كتاب كه بر اساس مبانی ماركسیستی - اسلامی نوشته شده بود، به لحاظ بینش معرفتی دقیقا مبانی ماركسیستی را پذیرفته بود. این مسأله برای كسانی كه حتی اندكی مطالعات فلسفی داشتهاند، قابل تشخیص بود، چه رسد به كسانی كه در این زمینه دانش بیشتری داشتند .
استاد مطهري از سال 54 به بعد كه در قم مبحث «شناخت» را مطرح میكرد، هدفش پاسخگویی به انحراف فكری موجود در سازمان و جزوه شناخت آنان بود. دومین متن تدوین شده در سازمان، كتاب راه انبیاء ، راه بشر - كار محمدحنیفنژاد - است كه بر اساس تئوریهای بازرگان در كتاب «راهطی شده» نوشته شد؛ با این افزوده كه لباس ماركسیستی یا به اصطلاح مجاهدین، لباس علمی بر آن پوشانده شد .
درست پیش از شروع مبارزه نظامی در سال 49 حنیف نژاد جزوه «شناخت» ، «راه انبیاء راه بشر» و «تكامل» را در یك جزوه خلاصه كرد تا اعضای پایین سازمان، سریعتر دورههای آموزش را پشت سر بگذرانند.
مجاهدین نخست، به این میاندیشیدند تا جاذبههای فكری ماركسیسم – که در آن زمان پز روشنفکری محسوب می شد - را به نوعی در اسلام و تفكرات اسلامیجستجو كنند.
اما به هر روی، چون تربیت سنتی داشتند و بیشتر در خانوادههای نسبتا مذهبی و بازاری بار آمده بودند، تلاش میكردند تا تلفیقی میان دو گرایش ایجاد كنند. این تلفیق، استراتژی اصلی آنان در تدوین ایدئولوژی جدیدی بود كه برای سازمان مورد نظر خود مینوشتند. و در واقع، درست تناقض اصلی در همین جا نهفته بود كه میبایست زمانی خود را نشان میداد. دقیق به خار همین مساله است که اسزمان مجاهدین را ، سازمان التقاط می نامند و چون در ظاهر اسلام را می پذیرند ولی در عمل و اندیشه خلاف آن رفتار کرده و می کنند به سازمان منافقین نیز ، مشهور است .
در واقع دینشناسی سازمان، مشتمل بر یك هسته و یك پوسته بود. هسته آن ماركسیستی و پوسته آن اسلامی بود.
با نفوذ شاه مراد دلفانی _از اعضاي حزب توده _ در شهریور 1350 ساواك یك ضربه بزرگ بر سازمان وارد آورد كه موجب شد تمام مسؤلان ، روابط و خانههای تیمی سازمان لو برود.
همانطور كه اشاره شد از همان ابتدا چه به شكل و چه كتب سازمان چون « شناخت » و « تكامل » ، تمایل به ماركسیسم در سازمان وجود داشت، اما در سال 52 و با قرار گرفتن تقی شهرام و بهرام آرام در مركزیت سازمان روند ماركسیست شدن قوت گرفت.
سرانجام به طور رسمی سازمان مجاهدین خلق طی انتشار بیانیهای بسیار مفصل در سال 1354 ماركسیست شد و آیه قرآن ( فضل الله المجاهدين علي القاعدين) را از آرم خود حذف كرد. در بیرون زندان حدود 65 نفر و در داخل زندان 20 نفر ماركسیست شدند. ماركسيست ها دست به تصفيه نيروهاي مذهبي سازمان كردند . سید مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف را كشتند و به ساواك معرفي كردند.
سازمان مجاهدین خلق در دی ماه 1357 با محوریت افرادی چون مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از آزادی از زندان با همان ایدههای بنیانگذاران اولیه شكل گرفت و به ظاهر از ماركسیسم فاصله گرفت و با پایبندی كامل ظاهری و منافقانه، به امام و نظام اسلامی شعارهای خود را مطرح كرد.
با حضور دکتر سید ابوالحسن بني صدر در مقام رياست جمهوري فعاليتهاي سازمان گسترش يافت . پس از طرح عدم كفايت سياسي بني صدر در مجلس ، سازمان در 30 خرداد 60 ، وارد فاز مسلحانه عليه انقلاب اسلامي شد. با فرار رجوی از ایران ، موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر اول رجوی در ایران ماندند تا عملیات نظامی علیه جمهوری اسلامی را شكل دهند. آنها تا 19 بهمن 1360
البته نیروهای انقلاب نیز تشیكلات حجیم و قوی سازمان را در هم شكستند و سرانجام باقیمانده تشكیلات به فرانسه و بعد از آن به عراق رفت و نقش ستون پنجم ارتش عراق را بر عهده گرفت و به جاسوسي پرداخت.
پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، سازمان منافقین به این نتیجه رسید كه پذیرش قطعنامه كاملا از عجز و ناتوانی نظام است و نظام اسلامي در بحرانیترین شرایط خود قرار گرفته و مردم كاملا از جنگ خسته شدهاند و اگر یك نیرو با حمایت ارتش صدام به ایران حمله كند به راحتی میتواند تحولات جدیدی را ایجاد كند.
رجوی در اوج خوش خیالی به عبور از مرز، فتح شهر به شهر و سرانجام سقوط تهران فكر میكرد . وی حتی در تشریح عملیات ،به جایگاه رژه نیروهایش در میدان آزادی تهران نیز فكر كرده بود و درپايان سخنراني گفت: جمع بندي نهايي ؛ تهران ، ميدان آزادي» .
با فراخوانی نیروها سازمان توانست بیش از 5 هزار نفر را به عراق بكشاند تا عملیات فروغ جاویدان را اجرا كند.بیش از نیمی از این نیروها اصلا آمادگی رزمی نداشتند . بسیار عجولانه در گروههای نظامی آنهار ا آموزش دادند كه تنها هر نیرو فرصت 15-10 دقیقه مییافت تا تمرین تیراندازی كند. بنابراین ارتش رجوی (ارتش خصوصی صدام)، حتی توان مقابله با یك تیپ ایران را نداشت،چه رسد به اینكه بیاید و با عبور از چندین شهر به راحتی به تهران برسد.
سازمان مجاهدین با دستور آتش مریم رجوی همسر سوم و محصول انقلاب ایدئولوژیك مسعود رجوی كه در واقع رییس جمهور خلق ایران هم محسوب میشد، در سوم مرداد 1367روز دوشنبه عملیات خود را آغاز كرد.
با آتش توپخانه عراق و در یك صف 10 كیلومتری نیروهای سازمان سوار بر 600 تانك و نفربر از مرز عبور كردند. سپس شهر «كرند » را گرفته و به سمت « اسلامآباد » حركت كردند. در این زمان نیروهای رزمنده اسلام اجازه دادند تا منافقین با همان خوش خیالی وارد ایران شوند و به حركت خود ادامه دهند. سپس در «تنگه چهار زبر » - تنگه مرصاد - مورد حمله شدید نیروی هوایی و هوانیروز ایران با فرماندهي شهيد سپهبد صياد شيرازي، قرار گرفتند كه با گذاشتن بیش از 2000 جسد مفتضحانه مجبور به عقبنشینی شدند كه منافقین ازآن تعبیر «پیك نیك مرگ» را، داشتند.
با انجام عمليات مرصاد توان سازمان به شدت افول كرد و موجب شد كه تعداد زيادي نيز از سازمان بريدند. منافقين در اواخر حكومت صدام با شركت در « عمليات مرواريد » به كرد كشي پرداختند و بعد با ارتش عراق در سركوب قيام شعبانيه شيعيان – انتفاضه شیعیان جنوب - همكاري كردند. با سقوط صدام سازمان در شرايط احتضار و مرگ قرار گرفت و اعضاي محدود آن در پادگان اشرف - در شمال شرقی بغداد و در استان دیاله و نزديك شهر خالص - مجبورند که شهر اشرف را ترک کرده و به پادگان الحریه – پادگان لیبرتی- نقل مکان کنند .
واقعیت آن است که سازمان منافقین روزهای آخر عمر خود را طی می کند و علی رغم حمایت های گستره کشورهای غربی و برخی کشورهای مرتجع عربی ، نتوانسته به جذب نیرو بپردازد و حتی در بین نیروهای منتقد و یا مخالف جمهوری اسلامی ایران جایگاهی ندارد . انجام گسترده ترین و وحشیانه ترین عملیاتهای تروریستی، جاسوسی برای صدام ملعون و خیانت به ملت بزرگ ایران ، لکه ننگی است که همواره بر پیشانی سیاه منافقین خودنمایی می کند.
2 ) ملی گرایان :
همان طور که ذکر شده ، برای این گروهها ، ملی گرایی و یا به تعبیری ایرانی بودن ، مهمترین و اصلی ترین دغدغه است و سایر مولفه ها بعد از آن الویت می یابد. دو حزب و گروه جبهه ملی و نهضت آزادی از مهمترین گروههای این جریان محسوب می شود .
1-2) جبهه ملی ایران :
پیشینه تاریخی
در روزهاي پاياني سال 1328 دكتر محمد مصدق به همراه دوستانش در اعتراض به دخالت عبدالحسين هژير وزير در انتخابات مجلس شانزدهم در دربار متحصن شدند و جبهه ملي را تأسيس كردند كه شامل گروههاي زير بود:
حزب ايران به رهبري اللهيار صالح، نهضت خداپرستان سوسياليست به رهبري محمد نخشب، نيروي سوم به رهبري خليل ملكي حزب ملت ايران به رهبري داريوش فروهر و ... .
پس از ترور هژير توسط سيدحسين امامي از اعضاي فدائيان اسلام، نتايج انتخابات تهران، ابطال و دكتر مصدق و يارانش وارد مجلس شدند.
دكتر مصدق جهت ملي كردن صنعت نفت، با همكاري مرحوم كاشاني به عنوان نخست وزير به محمدرضا شاه تحميل شد و وي توانست نفت را ملي كند وليكن با انجام كودتاي آمريكايي – انگليسي در 28 مرداد 32، مصدق به احمدآباد تبعيد و نهضت شكست خورد.
جبهه ملي دوم در سال 1339 و به دنبال روي كار آمدن جان اف. كندي در آمريكا شكل گرفت وليكن به دليل اختلاف نظر منحل شد.
جبهه ملي سوم نيز در سال 43 تشكيل و به همان دلايل گذشته، از هم پاشيد. جبهه ملي چهارم در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در سال 56 تشكيل شد و در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي فعال بود.
به دليل وجود احزاب و جريانهاي سياسي مختلف در جبهه ملي، نميتوان انديشه سياسي واحد و يكپارچهاي را بر آن اطلاق كرد وليكن وجه غالب همان تفكر ناسيوناليستي و مليگرايي است كه وجه مشترك گروههاي تشكيل دهنده جبهه ملي است.
با اينكه گروههاي مذهبي نيز در مقاطعي عضو جبهه ملي بودند و يا از آن حمايت ميكردند وليكن در نهايت اغلب جريانهاي حاضر در جبهه ملي دوم، ليبرال – ناسيونال بودند و جبهه ديني و مذهبي آن به شدت کم رنگ بود .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، جبهه ملي با لايحه قصاص مخالفت كرده و حتي به راهپيمايي پرداخت كه با واكنش شديد حضرت امام (س) مواجه شد كه بعد از اين واقعه فعاليت جبهه ملي به شدت كاهش يافت.
از طرفي همكاري برخي اعضاي اين جبهه با دربار شاه و آمريكا از قبيل شاهپور بختيار (آخرين نخست وزير شاه) و كريم سنجابي (وزير امورخارجه دولت موقت مهندس بازرگان)، اعتبار آن را در ميان مردم از بين برد.
شرایط فعلی :
سخنگوی جبهه ملي دكتر پرويز ورجاوند بود كه در 19 خرداد 1386 به علت ایست قلبی فوت كرد. با فوت ورجاوند، دکتر برومند ادیب سخنگو شده و یا به تعبیری چهره رسانه ای این گروهک است.
واقعیت آن است که جبهه ملی در شرایط فعلی ،آنقدر ضعیف و ناتوان است که تعداد نیروهایش حتی به تعداد انگشتان دست نیست ولیکن برخی از اندیشه های در برخی از احزاب و یا حتی افراد در حال تعقیب است بی آنکه وابستگی و یا حتی دلبستگی خاصی به این گروهک داشته باشند .
2-2) نهضت آزادي ايران
پیشینه تاریخی
«نهضت آزادي ايران» در 25 ارديبهشت 1340 تأسيس گشت. اعضاي هيات موسس در حدود 42 نفر بودند كه به گفته بازرگان، «تشكيلات و پايه اصلي نهضت را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريختهاند؛ آقايان سيدمحمود طالقاني، دكتر يداله سحابي، مهندس منصور عطايي( وزير كشاورزي كابينه آقاي دكتر مصدق و خواهر زاده بازرگان)، آيتالله حاج سيد رضا زنجاني، حسن نزيه، رحيم عطايي، عباس سميعي و اينجانب جزأ هيئتي هستيم كه از طرف هيئت موسس مأمور تهيه مرامنامه و اصول كار نهضت شديم» (مجله روشنفكر، 25 خرداد 1340، مصاحبه با بازرگان، ص 50)
در رابطه با حضور مرحوم آیت الله طالقاني درجمع نهضت آزادي، آن گونه كه از بيانيه برميآيد ، وي نقش تعيين كننده و اصلي در تأسيس نهضت آزادي نداشته است و براي همفكري با بنيادگذاران نهضت آزادي دعوت شده بود. «يادنامه بيستمين سالگرد نهضت آزادي ايران» ضميمه روزنامه ميزان، 31/2/1360، ص 3»
ضمن اينكه ايشان با فدائيان اسلام همكاري تنگاتنگي داشته است كه نشان از تفكر خاص ايشان و قصد وي جهت ايفاي نقش هدايتگری براي مبارزين زمان انقلاب دارد تا در جهت اسلام و منطبق با آموزههاي شيعي حركت كنند.
به هرجهت مرحوم طالقاني ضمن استقلال نظري خويش ، با مبارزين مسلمان همكاري داشت. ضمن آن كه محمد بستهنگار از اعضاي سرشناس نهضت آزادي، داماد مرحوم طالقاني است و شايد اين رابطه خانوادگي باعث شده است كه همكاري منطقي مرحوم طالقاني با نهضت آزادي به «عضويت» ايشان در اين جريان تعبير شده است در حالیکه عضویت در نهضت آزادی با همکاری با فدائیان اسلام ، سازگار نیست چه اینکه این دو گروه ، تفکر و مرام متضادی با هم دارند .
نهضت آزادي ايران ، در واقع ادامه همان نهضت مقاومت ملي بود كه در شهريور 1332 توسط باقي ماندههاي جبهه ملي كه در ماههاي آخر دولت مصدق دچار از هم پاشيدگي و تشتت شده بودند، به وجود آمده بود. به هر رو شواهد و اسناد نشان ميدهد كه نهضت آزادي در بستر تشكيلات و تفكر حاكم بر جبهه ملي و از درون آن زائيده شده است. در حقيقت نهضت آزادي فرزند جبهه ملي است. مهندس بازرگان در يك نطق تلويزيوني به اين مسأله تصريح ميكند:
«... از دورن جبهه ملي ، نهضت آزادي به وجود آمد كه هم وارث نهضت مقاومت ملي بود و هم فرازنده و بلند كننده شعار شاه سلطنت كند و نه حكومت» .
(عبدالعلي بازرگان، مشكلات و مسايل اولين سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، تهران: دفتر نهضت آزادي، 1361،ص214)
در نشريه داخلي نهضت آزادي مورخ 21/3/1340 چنين آمده است: «تاسيس نهضت آزادي ايران منطبق با هدف و مرام و اساسنامه جبهه ملي ايران و در جهت تأييد و پشتيباني و تقويت آن است. از هدفهاي تأسيس نهضت آزادي ايران تقويت و اعتلاي نام جبهه ملي ايران است.» (اسناد نهضت آزادي، ج 2، ص 26)
بازرگان در مصاحبه با نشريه روشنفكر اعلام ميكند « نهضت آزادي ايران اعلام داشت كه در مبارزات سياسي آينده، خط مشي و روش جبهه ملي را دنبال خواهد كرد. ما در اصول هيچ گونه اختلاف نظر و عقيده با جبهه ملي نداريم.» از طرفي مهندس بازرگان تأسيس نهضت آزادي ايران را پس از تأييد و استشاره دكترمحمد مصدق ميداند. (مجله روشنفكر، مصاحبه با بازرگان، 25 خرداد/1340،ص 50)
مهندس بازرگان، تأسيس نهضت آزادي را طي نامهاي در 21 ارديبهشت 1340 به مصدق كه آن زمان در ملك ييلاقي خود در احمدآباد به سر ميبرد، اطلاع مي دهد و از او تقاضاي پشتيباني و راهنمايي كرده وي را پيشواي بزرگ خود ميخواند. (اسناد نهضت آزادي ايران، ج1، ص 24)
نهضت آزادي اعلام می كرد: « مصدقي هستيم... از تز و راه مصدق پيروي ميكنيم. از خدا ميخواهيم پيمان ما با او و با شما پيوسته برقرار بوده... باشد.» (اسناد نهضت آزادي ايران، ج1، ص24)
اندیشه سیاسی :
دو ويژگي مهم براي انديشه ديني و سیاسی سران نهضت آزادي ، ميتوان عنوان كرد:
• تكيه بر علمگرايي در تبيين آموزههاي ديني و ارائه تفسير علمي از آن .
• فاصلهگيري از اسلام فقاهتي و دينشناسان حوزوي.
استقلال فكري از حوزه علميه و ارائه برداشت و تفسير شخصي از دين توسط نهضت آزادي، بنياد نظري سازمان مجاهدين خلق واقع شد.
به هر جهت بعد از انتشار كتاب «خدا و آخرت؛ هدف بعثت انبيا» و ارائه تفسير سكولاريستي از دين و نيز حضور جمعي از روشنفكران سكولار به عنوان تئوريسين درجمع نهضت آزادي و خروج افراد مذهبي از نهضت آزادي، باعث شد كه نهضت آزادي، هيبت و هويت سكولاريستي به خود گيرد.
بعد از وقوع انقلاب اسلامي، با نظر شوراي انقلاب و تأئيد حضرت امام خميني(س) ، مهندس مهدي بازرگان نخست وزير دولت موقت جمهوري اسلامي ايران شد و عليرغم توصيه امام مبني بر اجتناب از ديدگاههاي حزبي (صحيفه نور، ج 5، ص27)، اكثريت قريب به اتفاق كابينه بازرگان اعضاي نهضت آزادي و جبهه ملي بود.
با اشغال لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام، بازرگان در اعتراض به اين اقدام استعفا كرد و حضرت امام، ضمن پذيرش استعفا، تسخير لانه جاسوسي آمريكا را تأئيد و از آن به عنوان «انقلاب دوم» ياد كرد. بعد از كنارهگيري بازرگان از نخستوزيري و اعلام و اعمال مواضعي كه مخالف نظرات امام بود نهضت آزادي، رفته رفته وضعيت اپوزيسيون نظام به خود گرفت.
اعلام حمايت از نظر جبهه ملي پيرامون لايحه قصاص، حمايت از بنيصدر و مجاهدين خلق ، افشاي همكاريهاي سران نهضت با ساواك و آمريكا و حتي ايراد اتهام جاسوسي براي عباس اميرانتظام سخنگوي دولت موقت و مشاور بازرگان و ايراد مباحثي پيرامون دفاع مقدس و ...، نهضت آزادي را در فضاي انقلابي دهه اول، به شدت منزوي كرد و جز برگزاري جلسات سخنراني در منازل افراد و بعضاً در حسينيه ارشاد و انتشار بيانيه، فعاليت عمدهاي نكرد.
انتشار ماهنامه «ايران فردا» توسط مهندس عزتاله سحابي فرزند دكتر يداله سحابي، - كه در اعتراض به مواضع نهضت در همان اوايل انقلاب و در سال 1358، از آن كنارهگيري كرده بود – و تلاش در جهت شكلگيري جريان ملي مذهبي باعث شد تا كمكم نهضت آزادي رمقي دوباره گيرد، چه اينكه اعضاي نهضت از نويسندگان و گردانندگان آن بودند.
پيروزي جريان اصلاحطلب در دوم خرداد 1376 و ايجاد فضاي توسعه سياسي در كشور باعث رشد اندك فعاليت نهضت آزادي شد و اعضاي آن به دفعات در دانشگاهها به سخنراني پرداختند كه در اغلب موارد تنشآفرين بود.
نهضت آزادي در اولين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا شركت كرد، ولي شكست سختی خورد و موفقيتي ولو اندک كسب نكرد.
قابل ذكر است حضرت امام در استفساريه آقاي محتشميپور- وزير كشور وقت – مبني بر اجازه فعاليت نهضت آزادي ايشان فرمودند : « نبايد به نهضت آزادي اجازه فعاليت داد » . با اين وجود نهضت آزادي، عليرغم غير قانوني بودن، همچنان با نفرات اندك و اغلب مسن خويش فعاليت محدودي دارد و در حال حاضر دكتر ابراهيم يزدي دبير كل آن است.
از اعضاي فعلي آن ميتوان به محمد بستهنگار، غلامعباس توسلي، هاشم صباغيان، احمد صدر حاج سيد جوادي، فریده غیرت و ... اشاره كرد.
بعد از پيروزي جريان اصولگرا و رشد تفكر اصولگرايي در فضاي كشور به ويژه در دانشگاهها باعث شده است فعاليتهاي اين نهضت به محاق رود.
با اين وجود اعضاي نهضت آزادي با نوشتن مقالاتي در برخي نشريات از قبيل « چشمانداز ايران» ، «نامه» و سايتهاي اينترنتي همچون « ملي – مذهبي» و ايراد سخنراني درمحافل خصوصي و بعضاً در حسينه ارشاد و ائتلاف و همكاري با « جنبش مسلمانان مبارز» و گروه لطفاله ميثمي و برخي احزاب جبهه دوم خرداد به فعاليت ميپردازد .



