جریان شناسی سیاسی - بخش اول 

مقدمه

تقسیم بندی ها و صورتبندی های گوناگونی از جریان ها ، احزاب و گروههای سیاسی و البته فکری – فرهنگی توسط اساتید و صاحبنظران ارائه شده است که همه آنها از زاویه و منظری مساله را مورد مطالعه و مداقه قرار داده اند که متاسفانه به دلیل فرصت اندک ، امکان پرداخت به این تقسیم بندی ها وجود ندارد .

در علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی اگر گروه ، جریان و حزبی خود را ملتزم به چارچوب های نظری یک نظام سیاسی بداند ؛ آن گروه ، جریان و حزب را « در دولت » ، « در حکومت » و اگر خود را ملتزم به دستگاه سیاسی نداند ، « بر دولت » و یا « بر حکومت » می نامند . به عبارت دیگر جریان « در دولت » ، همسو با حکومت و حاکمیت است و جریان « بر دولت » ، ضد دولت ، ضد حکومت و به عبارتی بهتر ، « اپوزیسیون » نامیده می شود .

با این توضیح مختصر ، ما دو گروه و دو جریان عمده داریم : جریان ها ، گروهها و احزاب انقلابی و قانونی و جریان ها ، گروهها و احزاب ضد انقلابی و غیر قانونی یا ضد قانون نظام جمهوری اسلامی .

الف ) جریانهای ضد انقلاب (اپوزیسیون)

جریانهای اپوزیسیون را با توجه به اندیشه سیاسی به چهار دسته عمده تقسیم می کنیم :

1)     چپ گرایان:

جریان های چپ گرا ، به جریان ها و گروههایی گفته می شود که اندیشه سیاسی آنها ملهم از « سوسیالیسم »  و یا « مارکسیسم »  بوده و البته در اغلب موارد این اندیشه چپ با آموزه های بومی و - در برخی موارد حتی- دینی ترکیب یافته و به نوعی التقاط یافته و دچار نوعی انحراف شدید عقیدتی شده است .

به دلیل ضیق مجال ، ما صرفا به برخی از گروههای مهم این جریان خواهیم پرداخت که البته این پرداخت خود نیز اجمالی خواهد بود و انشاالله اگر فرصت و توفیقی یافتیم آن را به تفصیل واکاوی خواهیم کرد . از مهمترین گروههای چپ گرا می توان به حزب توده ، سازمان چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایرن اشاره کرد که انشاالله و در جای خود تک تک آنها را بررسی خواهیم کرد .

2)     ملی گرایان

 مهمترین دغدغه و یا به عبارتی مساله اصلی این جریان ، « ناسیونالیسم » و ملی گرایی است و البته در بین آنها جریانهایی با رنگ و لعاب مذهبی هم یافت میشود ولیکن ، دغدغه نخست ، ملی گرایی است . به عبارتی این جریان حتی در صورت تقید به دین و آموزه های مذهبی ، اول ایرانی هستند و بعد مسلمان . ایرانی بودن مقدم تر و اولی و مرجح است به مسلمان  و شیعه بودن ! به تعبیر مهندس مهدی بازرگان      – بنیانگذار نهضت آزادی – ما اول ایرانی هستیم و بعد مسلمان .

جبهه ملی ، نهضت آزادی ایران و .... از مهمترین گروههای این جریان به شمار می روند .

3)     سلطنت طلبان

سلطنت طلبان ، همانطورکه از عنوان آنان بر می آید به دنبال بازگشت نظام و رژیم سلطنتی به ایران با شقوق گوناگون آن هستند . این گروه که کمترین هوادار را در بین اپوزیسیون و ضد انقلاب دارند ، آرزوی بازگشت رژیم پهلوی و به تعبیر آنان ولیعهد رضا پهلوی و احیای مجدد سلسله شاهنشاهی پهلوی را دارند .از مهمترین گروهک های وابسته به این جریان می توان به انجمن پادشاهی ایران ، درفش کاویانی ، مشروطه خواهان و ... نام برد . علی رغم صرف میلیون ها دلار توسط سران دربار پهلوی ، همواره بین اعضای این گروهها اختلاف جدی وجود دارد و این اختلافات در درگیری های رسانه ای آنان مشاهده می شود.

4)     گروهها و جریان های شبه قومی و مذهبی

بسیاری از جریان ها و گروهها در ایران و علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کنند که پایگاه و خاستگاه آنان قومی است و گستره سراسری ندارند . به عنوان مثال گروهک های کومه له ، دموکرات ، خه باط و پژاک در مناطق کردنشین فعالیت می کنند و به گفته خود به دنبال مبارزه برای احقاق حقوق خلق کرد هستند . یا  گروهک جندالله – گروهک عبدالمالک ریگی معدوم –  ادعا می کند که برای خلق بلوچ می رزمد .

 این گروهک ها اگرچه به لحاظ تعداد بیشترند ولی از لحاظ هوادار ، انسجام سازمانی، قوت و توان ایدئولوژیکی به شدت در فقر و نداری به سر می برند . به تعبیری این گروهک ها عموما در حد فعالیت های خرابکارانه و تروریستی باقی می مانند و نمی توانند حتی در منطقه فعالیت خود نسبت به جذب جوانان بپردازند . اگر از آنها هم نامی برده می شود به دلیل رفتارهای صرفا تروریستی آنها هست ،گرچه اغلب گروهک های ضد انقلاب دستشان به خون ملت مسلمان ایران آغشته است .

گروههای دیگری هم هستند که عموما در پوشش یک مذهب خاص و یا مسلک ویژه عمل می کنند . عموم فرقه های عرفانی کاذب  ، سکولار و غالبا بی شریعت ( شرقی ، سرخ پوستی ، هندی ، امریکای لاتین  و .... ) از این سنخ هستند .آنها عقاید و رفتار خود را در شبیه دین کرده و به جوانان جویای معنویت ارائه می کنند .گروههای گوناگون شیطان پرستی ، جن پرستی ، روح پرستی  و... را می شود در داخل این این جریان ها قرار داد . بدیهی است مهمترین گروه را می توان به بابیت وبهائیت اختصاص داد که توسط عوامل انگلیس و بر علیه مکتب مترقی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی شد که ظاهری شبه مذهبی دارد ولی در اصل پایگاهی برای عوامل خائن  و عموما جاسوس غرب است که سعی و تلاش مذبوحانه در مبارزه با مکتب تشیع دارد . پرداخت اجمالی به این گروهها با توجه به تعدد و تکثر آنها فرصت زیادی می خواهد که عملا در این مجال نمی گنجد تا چه رسد به بحث تفصیلی در مورد یکایک آنان.

1)      چپ گرایان

2)     همان طور که ذکر شد ، احزاب و گروههای چپ گرا  ، اندیشه سیاسی خود را بر مارکسیسم و یا سوسیالیسم ، بنا کرده اند و بر این اساس هم رفتار کرده و عمل سیاسی خود را تنظیم می کنند. در زیر به برخی از این احزاب و گروهها در حد اجمال ، اشاره می شود :

1-1)       حزب توده

پیشینه تاریخی

پیشینه حزب توده ، به تشكیل گروه 53 نفري (گروه دكتر تقي اراني) كه در دوره رضاخان دستگير شدند ، بر مي گردد. در مهر1320  اعضای گروه آزاد شده با حمایت مستقیم دولت شوروی ، حزب توده  را  تشكيل دادند .

اندیشه سیاسی

حزب توده  مروج تفكر ماركسيسم – لنينيسم بود و با تشكيلات گسترده و حمايتهاي مالي و اطلاعاتي شوروي ، فعاليت خود را عموماً درمحافل دانشگاهي توسعه داد . در دهه 30 ،  كمونيست ها  در فضاي دانشگاهي اكثريت بودند.

آنها در صدد ايجاد جامعه بي طبقه بوده و ضمن انكار وجود خدا ، به ماترياليسم اعتقاد داشتند و سعي مي كردند كه با رهبري و هدايت روشنفكران و دانشگاهيان ماركسيست ، راه ايجاد انقلاب كارگري – دهقاني را درايران ، هموار ساخته و كمونيسم موعود در تفكر ماركسيسم را محقق سازند.

شرايط فعلي

حزب توده ، بعد از كودتاي 28 مرداد و تاسيس ساواك در 1334 مورد تعقيب رژيم شاه واقع شد و اغلب اعضا دستگير و تعدادي نيز از كشور فرار كردند.

بعد از انقلاب اسلامي ، حزب توده مجددا ، فعال شد و به يارگيري از دانشگاه ، ارتش و ... پرداخت ، ليكن در همان اوايل با افشاي جاسوسي آنها براي شوروي سابق و انجام اعمال خرابکارانه ، حزب توده منحل گشته و اعضايش دستگير و محاكمه شدند. عدم جذابیت ایدئولوژیکی و دشمنی آن با آموزه های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران  باعث رکود و تعطیلی  عملی و از بین رفتن حزب توده شد . با فوت نورالدین کیانوری  در اواخر دهه هفتاد شمسی، حزب توده  به تاریخ پیوست  گرچه کسانی ولو معدود در حال حاضر از اندیشه و عمل حزب توده ، دفاع و حتی آن را تبلیغ می کنند .  از فعالان اصلی و رسانه ای حزب توده  در حال حاضر ، « علی خاوری »  هست.

2-1) سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ايران

پیشینه تاریخی :

سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ايران كه در فروردين 1350 اعلام موجوديت كرد از ائتلاف دو گروه قديمي دانشجويي كه پيشينه شكل‌گيري آنها به دهه 1340 بر مي‌گشت، به وجود آمد.

گروه اول در سال 1342 توسط تعدادي از دانشجويان دانشگاه تهران (بيژن جزني، حسن ضياء ظريفي، عباس سوركي، علي‌اكبر صفايي‌فراهاني، محمد آشتياني و حميد اشرف) به رهبري بيژن جزني سازمان داده شد.

گروه بيژن جزني در زمستان 1346 توسط يك نفوذي توده‌اي عضو ساواك به نام عباس آقايان (شهرياري) به ساواك معرفي و دستگير شدند و بيژن جزني و عباس سوركي در فروردين 1354 تيرباران شدند.

بعداز دستگيري بيژن جزني و عباس سوركي، اعضاي ديگر گروه؛ علي‌اكبر صفايي فراهاني (دانشجوي مهندسي) و محمد  صفار آشتياني (دانشجوي حقوق) از مرز خارج شده و به لبنان رفتند و مدت دو سال در اردوگاه‌هاي وابسته به سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف)، آموزش‌هاي چريكي ديدند.

صفايي فراهاني در سال 1348 به ايران برگشت و با برقرار ارتباط با حميد اشرف و دو نفر ديگر كه دستگير نشده بودند، مجداً به سازماندهي گروه خود پرداختند و با الهام از روش مبارزاتي چه گوارا و فيدل كاسترو در جنگل‌هاي شمال جهت شروع مبارزه مسلحانه مستقر شدند.

در حين فعاليت گروه در جنگل‌ها و روستاهاي سياهكل يكي از اعضاي گروه كه با اسلحه وارد روستا شده بود توسط مردم دستگير و تحويل پاسگاه سياهكل شد. بقيه اعضاي گروه براي رهايي فرد بازداشت شده، شب 19 بهمن 1349 با جلو انداختن «انقلاب قهرآميز» (به زعم خودشان) به پاسگاه سياهكل حمله كرده و ضمن درگيري به خلع سلاح پاسگاه اقدام مي‌كنند. در حالي كه قبل از حمله گروه، رئيس پاسگاه فرد دستگير شده را از پاسگاه خارج كرده بود كه ساواك با كمك وي توانست مخفي‌گاه آنها را شناسايي كند.       محمدرضا شاه، برادرش شاهپور غلامرضا را مسئول مستقيم عمليات سركوب واقعه سياهكل كرد. حكومت شاه با اقدام عمليات وسيع امنيتي و نظامي همه اعضاي گروه را كشت و تعدادي نيز كه به روستائيان پناه برده بودند، دستگير و در اسفند 1349 اعدام كرد.

گرچه واقعه سياهكل اهميت چنداني در تاريخ مبارزات ملت ايران ندارد ولي براي گروههاي ماركسيست بسان يك اسطوره و نماد مبارزه است.

گروه دوم كه شامل مجيد و مسعود احمدزاده، امير پرويز پويان و عباس مفتاحي بودند، بر خلاف گروه اول، نه تنها سابقه توده‌اي و چپي دناشتند بلكه مذهبي‌تر بودند و از افراد خانواده‌هاي ملي – مذهبي در مشهد بودند كه وارد دانشگاه تهران شده بودند. وليكن تحت تأثير موج ماركسيسم در فضاي دانشگاهي بودند و به مطالعه آثار ماركس در سال 1346 مي‌پرداختند.

حميد اشرف از بقاياي گروه جزني كه در واقعه سياهكل در تهران بود با برقراري تماس با گروه احمدزاده – پويان، به سازماندهي مجدد نيرو پرداخت. دو گروه احمدزاده – پويان و بقاياي گروه بيژن جزني، پس از آشنايي با هم و آگاهي از نظريات سياسي يكديگر در فاصله شهريور تا دي 1349 به مباحثات طولاني و منظم بر سر انتخاب استراتژي و تاكتيك مناسب جهت مبارزه مسلحانه ادامه دادند. گروه جزني كه بيشتر رهبران آن از اعضاي پيشين حزب توده بودند، درباره ادغام بر اهميت ايجاد سازماني توانمند تكيه داشت اما اعضاي گروه احمدزاده كه بيشتر عضو پيشين جبهه ملي بودند، به نقش توده‌هاي خودجوش و عمليات قهرمانانه اهميت مي‌دادند.

در اين مذاكرات و گفتگوها به تئوري كار گروهي به منظور برخوردهاي مسلحانه و درهم شكستن جو خفقان رو آوردند و مبارزه مسلحانه را تنها راه رهايي دانستند و جنگ چريكي به عنوان استراتژي مسلحانه انتخاب شد. در صبح روز 18 فروردين 1350 با ترور سرتيپ فرسيو، دادستان اداره دادرسي ارتش در تهران، عملاً «سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ايران» شكل گرفت.

با نفوذ و رخنه ساواك و كشته شدن حميد اشرف، از سال 1355، اين سازمان جز در زندان، وجود خارجي نداشت.

همان طور كه اشاره شد، چريك‌هاي فدايي خلق، جواناني بودند كه يا از اعضاي جوان حزب توده بودند و يا از

اعضاي جبهه ملي بودند كه انتقاداتي به مشي مماشاتي و محافظه‌كارانه اين دو جريان داشتند.

تئوريسين و ايدئولوگ چريك‌هاي فدايي خلق، بیژن جزني است. بيژن جزني در سال 1316 در آذربايجان شوروي متولد شد. پدرش حسين جزني، افسر ژاندارمري و عضو حزب توده بود كه بعدها به دموكرات آذربايجان پيوست و پس از شكست اين حزب به شوروي رفت و تا سال 1345 به ايران بازنگشت. خانواده پدري و مادري  (عالمتاج كلانتري نظري) هر دو از هواداران حزب توده بودند.

پس از كودتاي 28 مرداد 1332، بيژن جزني، چندين بار دستگير و زنداني شد.

بيژن جزني از ده سالگي و در سال 1326 به عضويت سازمان جوانان حزب توده درآمد. جزني كه به دليل عملكرد تسليم‌طلبانه حزب توده در جريان كودتا و نيز موضع انفعالي حزب پس از دستگيري و فروپاشي در سال‌هاي پس از كودتاي 28 مرداد، اعتماد خود را به آن از دست داده بود، به گرايش‌هاي راديكال روي آورد و با تأثيرپذيري از انقلابيون مراكسيست آمريكاي لاتين در پي سازماندهي گروهي چريكي براي عمليات مسلحانه عليه رژيم برآمد.

تأثيرپذيري چريك‌هاي فدايي خلق از ماركسيست‌هاي آمريكاي لاتين به قدري بود كه تصور مي‌كردند همچنان كه چه گوارا و فيدل كاسترو از كوههاي سياراماتسا به هاوانا حمله كردند، مي‌توانند از كوههاي شمال ايران (سياهكل) بهمن انقلاب را سرازیر کرده و تهران را تسخير كنند.

اندیشه سیاسی :

—       بی‌طرفی در قبال اختلافات چین  و شوروی.

—       کوشش برای توسعه جنبش انقلابی در ایران به‌ مثابه‌ وظیفه‌ای ملی و انترناسیونالیستی در پراتیک.

—       پذیرش برافتادن مناسبات فئودالی و چیرگی مناسبات سرمایه داری در ایران و وابستگی آن به‌ امپریالیسم .

—       ارزیابی از انقلاب ایران به‌ مثابه‌ انقلابی دموکراتیک و توده‌ای.

—       باور به‌ ضرورت سرکردگی طبقه کارگر برای پیروزی قطعی انقلاب دموکراتیک و گذار بی وقفه به‌ انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا برای استقرار سوسیالیسم در ایران.

—       نفی ضرورت مبارزه برای تشکیل حزب طبقه کارگر به‌ عنوان امری فوری.

—       پذیرش اندیشه مارکسیسم - لنینیسم.

—       پذیرش مبارزه مسلحانه، هم در استراتژی و هم در تاکتیک.

—       همکاری با گروههای معتقد به مبارزات مسلحانه با مشی مارکسیستی و سوسیالیستی از جمله سازمان مجاهدین خلق

—       انتقاد به مشی و مرام حزب توده

وضعیت فعلی :

چريك‌هاي فدايي خلق كه سازماني دانشگاهي بود و اغلب نيروهاي آن دانشجو بودند بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و آزادي از زندان، سعي در جذب نيرو كردند و در اوايل انقلاب، فضاي دانشگاه‌ها را متشنج كردند.

چريك‌هاي فدايي خلق در تقابل با انقلاب اسلامي به دو گروه اكثريت به رهبري « فرخ نگهدار »و اقليت به رهبري « اشرف دهقان »  تقسيم شدند. اكثريت به مبارزات مسالمت‌آميز و اقليت به مبارزه قهرآميز و مسلحانه با جمهوري اسلامي معتقد بود.

گروه اقليت به رهبري اشرف دهقان به كردستان رفت و با گروهك دموكرات به رهبري دكتر عبدالرحمن قاسملو ائتلاف كرد و به مبارزه مسلحانه با نظام اسلامي پرداخت. اكثريت نيز به جاسوسي و ائتلاف با گروهك رجوي اقدام كرد.

خباثت‌هاي هر دو گروه با درايت فرزندان انقلاب، خنثي شد و بيشتر آنان دستگير و تعداد معدود باقي مانده نيز به خارج از كشور فرار كردند كه فعاليت چنداني جز صدور بيانيه‌هاي مقطعي ندارند.

3-1) سازمان مجاهدین خلق ایران ( منافقین )

پیشینه تاریخی :

چند نفر از دانشجويان و  شاگردان جوان مهندس مهدي بازرگان كه در دهه سی در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت‏آزادی تجربه سیاسی اندوخته بودند، در شهريور 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایه‏گذاری كردند. محمد حنیف‏نژاد ، سعید محسن و علي اصغر بدیع‏زادگان و ....، هسته اولیه سازمان مجاهدین را تشكیل دادند .

اعضاي مجاهدين خلق كه از مشي مبارزاتي نهضت آزادي ومهندس بازرگان انتقاد داشتند با الهام از روش و بينش مبارزاتي ماركسيست ها ،اقدام به ايجاد يك سازمان چريكي و مسلحانه با مرامي ماركسيستي كردند.

انديشه سياسي :

مؤسسین در قدم ‏نخست، به دلیل ناكافی دانستن تفسیر رسمی از دین، با ایجاد گروه‏های بحث، به تدوین‏ایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و كوشیدند تا متونی را تدوین كنند كه بتواند به‏عنوان متن آموزشی در سازمان مورد استفاده قرار گیرد. البته آموزش‏های‏دینی، بر محور كتاب «راه طیّ شده» تاليف مهندی مهدی بازرگان بود.

یكی از نخستین مسائلی كه در این مطالعات به چشم می‏آمد، آشنایی با آثار ماركسیستی‏بود. این آشنایی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفكر شد و افزون بر مسائل‏ فكری، روشهای سازمانی آنان را پذیرفتند. حنیف نژاد در سال 50 در زندان گفته بود: یك ماركسیست خوب نمی‏تواند مسلمان خوبی نباشد (یعنی می‏تواند باشد، بلكه الزاما هست).

پس از انجام كارهای مطالعاتی، تدوین ایدئولوژی در سازمان آغاز شد. این تدوین كه به‏نوعی حاصل كار جمعی بود، در هر بخش، توسط یكی از چهره‏های سازمان تدوین ‏می‏گردید.

نخستین كتاب سازمان « متدولوژی » یا « شناخت » نام داشت كه دیدگاه‏های ارائه شده دركتاب،  به گونه‏ای آشكار تفاوتی با دیدگاه‏های ماركسیستی نداشت. این كتاب پس ازمطالعات جمعی توسط حسین روحانی (كه سابق طلبگي داست و بعد از انقلاب گروهك پيكار را تاسيس كرد كه دستگير واعدام شد) و محمد حنیف نژاد تألیف شد. این كتاب كه بر اساس مبانی ماركسیستی - اسلامی نوشته شده بود، به لحاظ بینش معرفتی دقیقا مبانی ماركسیستی را پذیرفته بود. این مسأله برای كسانی كه حتی اندكی مطالعات فلسفی داشته‏اند، قابل تشخیص بود، چه رسد به كسانی كه در این زمینه دانش‏ بیشتری داشتند .

استاد مطهري از سال 54 به بعد كه در قم مبحث «شناخت» را مطرح می‏كرد، هدفش پاسخ‏گویی به انحراف فكری موجود در سازمان و جزوه شناخت ‏آنان بود. دومین متن تدوین شده در سازمان، كتاب راه انبیاء ، راه بشر - كار محمدحنیف‏نژاد - است كه بر اساس تئوری‏های ‏بازرگان در كتاب «راه‏طی شده» نوشته شد؛ با این افزوده كه لباس ماركسیستی یا به اصطلاح مجاهدین، لباس علمی بر آن پوشانده شد .

درست پیش از شروع مبارزه نظامی در سال 49 حنیف نژاد جزوه «شناخت» ، «راه انبیاء راه بشر» و «تكامل» را در یك جزوه خلاصه كرد تا اعضای پایین سازمان، سریع‏تر دوره‏های آموزش را پشت سر بگذرانند.

مجاهدین نخست، به این ‏می‏اندیشیدند تا جاذبه‏های فكری ماركسیسم – که در آن زمان پز روشنفکری محسوب می شد - را به نوعی در اسلام و تفكرات اسلامی‏جستجو كنند.

اما به هر روی، چون تربیت سنتی داشتند و بیشتر در خانواده‏های نسبتا مذهبی  و بازاری بار آمده بودند، تلاش  می‏كردند تا تلفیقی میان دو گرایش ایجاد كنند. این تلفیق، استراتژی اصلی آنان در تدوین ایدئولوژی جدیدی بود كه برای سازمان مورد نظر خود می‏نوشتند. و در واقع، درست تناقض ‏اصلی در همین جا نهفته بود كه می‏بایست زمانی خود را نشان می‏داد. دقیق به خار همین مساله است که اسزمان مجاهدین را ، سازمان التقاط می نامند و چون  در ظاهر اسلام را می پذیرند ولی در عمل و اندیشه خلاف آن رفتار کرده و می کنند به سازمان منافقین نیز ، مشهور است .

در واقع دین‏شناسی سازمان، مشتمل بر یك هسته و یك پوسته بود. هسته آن ماركسیستی و پوسته آن اسلامی بود.

با نفوذ شاه مراد دلفانی _از اعضاي حزب توده _ در شهریور 1350 ساواك یك ضربه بزرگ بر سازمان وارد آورد كه موجب شد  تمام مسؤلان ، روابط و خانه‌های تیمی سازمان لو برود.

همانطور كه اشاره شد از همان ابتدا چه به شكل و چه كتب سازمان چون « شناخت » و « تكامل » ، تمایل به ماركسیسم در سازمان وجود داشت، اما در سال 52 و با قرار گرفتن تقی شهرام و بهرام آرام در مركزیت سازمان روند ماركسیست شدن قوت گرفت.

سرانجام به طور رسمی سازمان مجاهدین خلق طی انتشار بیانیه‌ای بسیار مفصل در سال 1354 ماركسیست شد و آیه قرآن ( فضل الله المجاهدين علي القاعدين) را از آرم خود حذف كرد. در بیرون زندان حدود 65 نفر و در داخل زندان 20 نفر ماركسیست شدند. ماركسيست ها دست به تصفيه نيروهاي مذهبي  سازمان كردند . سید مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف را كشتند و به ساواك معرفي كردند.

سازمان مجاهدین خلق در دی ماه 1357 با محوریت افرادی چون مسعود رجوی و موسی خیابانی پس از آزادی از زندان با همان ایده‌های بنیانگذاران اولیه شكل گرفت و به ظاهر از ماركسیسم فاصله گرفت و با پای‌بندی كامل ظاهری و منافقانه، به امام و نظام اسلامی شعارهای خود را مطرح كرد.

با حضور دکتر سید ابوالحسن بني صدر در مقام رياست جمهوري  فعاليتهاي سازمان گسترش يافت . پس از طرح عدم كفايت سياسي بني صدر در مجلس ، سازمان  در 30 خرداد 60  ، وارد فاز مسلحانه عليه انقلاب اسلامي شد. با فرار رجوی از ایران ، موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر اول رجوی در ایران ماندند تا عملیات نظامی علیه جمهوری اسلامی را شكل دهند. آنها تا 19 بهمن 1360

البته نیروهای انقلاب نیز تشیكلات حجیم و قوی سازمان را در هم شكستند و سرانجام باقیمانده تشكیلات به فرانسه و بعد از آن به عراق رفت و نقش ستون پنجم ارتش عراق را بر عهده گرفت و به جاسوسي پرداخت.

پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، سازمان منافقین به این نتیجه رسید كه پذیرش قطعنامه كاملا از عجز و ناتوانی نظام است و نظام اسلامي در بحرانی‌ترین شرایط خود قرار گرفته و مردم كاملا از جنگ خسته شده‌اند و اگر یك نیرو با حمایت ارتش صدام به ایران حمله كند به راحتی می‌تواند تحولات جدیدی را ایجاد كند.

 رجوی در اوج خوش خیالی به عبور از مرز، فتح شهر به شهر و سرانجام سقوط تهران فكر می‌كرد . وی حتی در تشریح عملیات ،به جایگاه رژه نیروهایش در میدان آزادی تهران نیز فكر كرده بود و درپايان سخنراني گفت: جمع بندي نهايي ؛ تهران ، ميدان آزادي» .

با فراخوانی نیروها سازمان توانست بیش از 5 هزار نفر را به عراق بكشاند تا عملیات فروغ جاویدان را اجرا كند.بیش از نیمی از این نیروها اصلا آمادگی رزمی نداشتند . بسیار عجولانه در گروه‌های نظامی آن‌هار ا آموزش دادند كه تنها هر نیرو فرصت 15-10 دقیقه می‌یافت تا تمرین تیراندازی كند. بنابراین ارتش رجوی (ارتش خصوصی صدام)، حتی توان مقابله با یك تیپ ایران را نداشت،چه رسد به اینكه بیاید و با عبور از چندین شهر به راحتی به تهران برسد.

سازمان مجاهدین با دستور آتش مریم رجوی همسر سوم و محصول انقلاب ایدئولوژیك مسعود رجوی كه در واقع رییس جمهور خلق ایران هم محسوب می‌شد، در سوم مرداد 1367روز دوشنبه عملیات خود را آغاز كرد.

با آتش توپخانه عراق و در یك صف 10 كیلومتری نیروهای سازمان سوار بر 600 تانك و نفربر از مرز عبور كردند. سپس شهر «كرند » را گرفته و به   سمت « اسلام‌آباد » حركت كردند. در این زمان نیروهای رزمنده اسلام اجازه دادند تا منافقین با همان خوش خیالی وارد ایران شوند و به حركت خود ادامه دهند. سپس در «تنگه چهار زبر » - تنگه مرصاد - مورد حمله شدید نیروی هوایی و هوانیروز ایران با فرماندهي شهيد سپهبد صياد شيرازي، قرار گرفتند كه با گذاشتن بیش از 2000 جسد مفتضحانه مجبور به عقب‌نشینی شدند كه منافقین ازآن تعبیر «پیك نیك مرگ» را، داشتند.

با انجام عمليات مرصاد توان سازمان به شدت افول كرد و موجب شد كه تعداد زيادي نيز از سازمان بريدند. منافقين در اواخر حكومت صدام با شركت در « عمليات مرواريد » به كرد كشي پرداختند و بعد با ارتش عراق در سركوب قيام شعبانيه شيعيان – انتفاضه شیعیان جنوب - همكاري كردند. با سقوط صدام سازمان در شرايط احتضار و مرگ قرار گرفت و اعضاي محدود آن در پادگان اشرف - در شمال  شرقی بغداد و  در استان دیاله و نزديك شهر خالص -  مجبورند که شهر اشرف را ترک کرده و به پادگان الحریه – پادگان لیبرتی- نقل مکان کنند .

واقعیت آن است که سازمان منافقین روزهای آخر عمر خود را طی می کند و علی رغم حمایت های گستره کشورهای غربی و برخی کشورهای مرتجع عربی ، نتوانسته به جذب نیرو بپردازد و حتی در بین نیروهای منتقد و یا مخالف جمهوری اسلامی ایران جایگاهی ندارد . انجام گسترده ترین و وحشیانه ترین عملیاتهای تروریستی، جاسوسی برای صدام ملعون و خیانت به ملت بزرگ ایران ، لکه ننگی است که همواره بر پیشانی سیاه منافقین خودنمایی می کند.

 

 

2 ) ملی گرایان :

همان طور که ذکر شده ، برای این گروهها ، ملی گرایی و یا به تعبیری ایرانی بودن ، مهمترین و اصلی ترین دغدغه  است و سایر مولفه ها بعد از آن الویت می یابد.  دو حزب و گروه جبهه ملی و نهضت آزادی از مهمترین  گروههای این جریان محسوب می شود .

1-2)       جبهه ملی ایران :

پیشینه تاریخی

  در روزهاي پاياني سال 1328 دكتر محمد مصدق به همراه دوستانش در اعتراض به دخالت عبدالحسين هژير وزير در انتخابات مجلس شانزدهم در دربار متحصن شدند و جبهه ملي را تأسيس كردند كه شامل گروه‌هاي زير بود:

حزب‌ ايران به رهبري اللهيار صالح، نهضت خداپرستان سوسياليست به رهبري محمد نخشب، نيروي سوم به رهبري خليل ملكي حزب ملت ايران به رهبري داريوش فروهر و ... .

پس از ترور هژير توسط سيدحسين امامي از اعضاي فدائيان اسلام، نتايج انتخابات تهران، ابطال و دكتر مصدق و يارانش وارد مجلس شدند.

دكتر مصدق جهت ملي كردن صنعت نفت، با همكاري مرحوم كاشاني به عنوان نخست وزير به محمدرضا شاه تحميل شد و وي توانست نفت را ملي كند وليكن با انجام كودتاي آمريكايي – انگليسي در 28 مرداد 32، مصدق به احمدآباد تبعيد و نهضت شكست خورد.

جبهه ملي دوم در سال 1339 و به دنبال روي كار آمدن جان اف. كندي در آمريكا شكل گرفت وليكن به دليل اختلاف نظر منحل شد.

جبهه ملي سوم نيز در سال 43 تشكيل و به همان دلايل گذشته، از هم پاشيد. جبهه ملي چهارم در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در سال 56 تشكيل شد و در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي فعال بود.

به دليل وجود احزاب و جريان‌هاي سياسي مختلف در جبهه ملي، نمي‌توان انديشه سياسي واحد و يكپارچه‌اي را بر آن اطلاق كرد وليكن  وجه غالب همان تفكر ناسيوناليستي و ملي‌گرايي است كه وجه مشترك  گروه‌هاي تشكيل دهنده جبهه ملي است.

با اينكه گروه‌هاي مذهبي نيز در مقاطعي عضو جبهه ملي بودند و يا از آن حمايت مي‌كردند وليكن در نهايت اغلب جريان‌هاي حاضر در جبهه ملي دوم، ليبرال – ناسيونال بودند و جبهه ديني و مذهبي آن به شدت کم رنگ بود .

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، جبهه ملي با لايحه قصاص مخالفت كرده و حتي به راهپيمايي پرداخت كه با واكنش شديد حضرت امام (س) مواجه شد كه بعد از اين واقعه فعاليت جبهه ملي به شدت كاهش يافت.

از طرفي همكاري برخي اعضاي اين جبهه با دربار شاه و آمريكا از قبيل شاهپور بختيار (آخرين نخست وزير شاه) و كريم سنجابي (وزير امورخارجه دولت موقت مهندس بازرگان)، اعتبار آن را در ميان مردم از بين برد.

شرایط فعلی :

سخنگوی جبهه ملي دكتر پرويز ورجاوند بود كه در 19 خرداد 1386 به علت ایست قلبی فوت كرد. با فوت ورجاوند، دکتر برومند ادیب سخنگو  شده و یا به تعبیری چهره رسانه ای این گروهک است.

واقعیت آن است که جبهه ملی در شرایط فعلی ،آنقدر ضعیف و ناتوان است که تعداد نیروهایش حتی به تعداد انگشتان دست نیست ولیکن برخی از اندیشه های در برخی از احزاب و یا حتی افراد در حال تعقیب است بی آنکه وابستگی و یا حتی دلبستگی خاصی به این گروهک داشته باشند .

2-2) نهضت آزادي ايران

پیشینه تاریخی

 «نهضت آزادي ايران» در 25 ارديبهشت 1340 تأسيس گشت. اعضاي هيات موسس در حدود 42 نفر بودند كه به گفته بازرگان، «تشكيلات و پايه اصلي نهضت را با كسب نظر از آقاي دكتر مصدق ريخته‌اند؛ آقايان سيدمحمود طالقاني، دكتر يداله سحابي، مهندس منصور عطايي( وزير كشاورزي كابينه آقاي دكتر مصدق و خواهر زاده بازرگان)، آيت‌الله حاج سيد رضا زنجاني، حسن نزيه، رحيم عطايي، عباس سميعي و اينجانب جزأ هيئتي هستيم كه از طرف هيئت موسس مأمور تهيه مرامنامه و اصول كار نهضت شديم»  (مجله روشنفكر، 25 خرداد 1340، مصاحبه با بازرگان، ص 50)

در رابطه با حضور مرحوم آیت الله طالقاني درجمع نهضت آزادي، آن گونه كه از بيانيه برمي‌آيد ، وي نقش تعيين كننده و اصلي در تأسيس نهضت آزادي نداشته است و براي همفكري با بنيادگذاران نهضت آزادي دعوت شده بود.   «يادنامه بيستمين سالگرد نهضت آزادي ايران» ضميمه روزنامه ميزان، 31/2/1360، ص 3»

ضمن اينكه ايشان با فدائيان اسلام همكاري تنگاتنگي داشته است كه نشان از تفكر خاص ايشان و قصد وي جهت ايفاي نقش هدايت‌گری براي مبارزين زمان انقلاب دارد تا در جهت اسلام و منطبق با آموزه‌هاي شيعي حركت كنند.

به هرجهت مرحوم طالقاني ضمن استقلال نظري خويش ، با مبارزين مسلمان همكاري داشت. ضمن آن كه محمد بسته‌نگار از اعضاي سرشناس نهضت آزادي، داماد مرحوم طالقاني است و شايد اين رابطه خانوادگي باعث شده است كه همكاري منطقي مرحوم طالقاني با نهضت آزادي به «عضويت» ايشان در اين جريان تعبير شده است  در حالیکه عضویت در نهضت آزادی با همکاری با فدائیان اسلام ، سازگار نیست چه اینکه این دو گروه ، تفکر و مرام متضادی با هم دارند .

نهضت آزادي ايران ، در واقع ادامه همان نهضت مقاومت ملي بود كه در شهريور 1332 توسط باقي مانده‌هاي جبهه‌ ملي كه در ماههاي آخر دولت مصدق دچار از هم پاشيدگي و تشتت شده بودند، به وجود آمده بود. به هر رو شواهد و اسناد نشان مي‌دهد كه نهضت آزادي در بستر تشكيلات و تفكر حاكم بر جبهه ملي و از درون آن زائيده شده است. در حقيقت نهضت آزادي فرزند جبهه ملي است. مهندس بازرگان در يك نطق تلويزيوني به اين مسأله تصريح مي‌كند:

«... از دورن جبهه ملي ، نهضت آزادي به وجود آمد كه هم وارث نهضت مقاومت ملي بود و هم فرازنده و بلند كننده شعار شاه سلطنت كند و نه حكومت» .

  (عبدالعلي بازرگان، مشكلات و مسايل اولين سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، تهران: دفتر نهضت آزادي، 1361،ص214)

 در نشريه داخلي نهضت آزادي مورخ 21/3/1340 چنين آمده است:  «تاسيس نهضت آزادي ايران منطبق با هدف و مرام و اساسنامه جبهه ملي ايران و در جهت تأييد و پشتيباني و تقويت آن است. از هدفهاي تأسيس نهضت آزادي ايران تقويت و اعتلاي نام جبهه ملي ايران است.»  (اسناد نهضت آزادي، ج 2، ص 26)

بازرگان در مصاحبه با نشريه روشنفكر اعلام مي‌كند « نهضت آزادي ايران اعلام داشت كه در مبارزات سياسي آينده، خط مشي و روش جبهه ملي را دنبال خواهد كرد. ما در اصول هيچ گونه اختلاف نظر و عقيده با جبهه ملي نداريم.»  از طرفي مهندس بازرگان تأسيس نهضت آزادي ايران را پس از تأييد و استشاره دكترمحمد مصدق مي‌داند. (مجله روشنفكر، مصاحبه با بازرگان، 25 خرداد/1340،ص 50)

 مهندس بازرگان، تأسيس نهضت آزادي را طي نامه‌اي در 21 ارديبهشت 1340 به مصدق كه آن زمان در ملك ييلاقي خود در احمد‌آباد به سر مي‌برد، اطلاع مي دهد و از او تقاضاي پشتيباني و راهنمايي كرده وي را پيشواي بزرگ خود  مي‌خواند. (اسناد نهضت آزادي ايران، ج1، ص 24)

نهضت آزادي اعلام می كرد: « مصدقي هستيم... از تز و راه مصدق پيروي مي‌كنيم. از خدا مي‌خواهيم پيمان ما با او و با شما پيوسته برقرار بوده... باشد.»   (اسناد نهضت آزادي ايران، ج1، ص24)

اندیشه سیاسی :

دو ويژگي مهم براي انديشه ديني  و سیاسی سران نهضت آزادي ، مي‌توان عنوان كرد:

•          تكيه بر علم‌گرايي در تبيين آموزه‌هاي ديني و ارائه تفسير علمي از آن .

•          فاصله‌گيري از اسلام فقاهتي و دين‌شناسان حوزوي.

استقلال فكري از حوزه علميه و ارائه برداشت و تفسير شخصي از دين توسط نهضت آزادي، بنياد نظري سازمان مجاهدين خلق واقع شد.

به هر جهت بعد از انتشار كتاب «خدا و آخرت؛ هدف بعثت انبيا» و ارائه تفسير سكولاريستي از دين و نيز حضور جمعي از روشنفكران سكولار به عنوان تئوريسين درجمع نهضت آزادي و خروج افراد مذهبي از نهضت آزادي، باعث شد كه نهضت آزادي، هيبت و هويت سكولاريستي به خود گيرد.

بعد از وقوع انقلاب اسلامي، با نظر شوراي انقلاب و تأئيد حضرت امام خميني(س) ، مهندس مهدي  بازرگان نخست وزير دولت موقت جمهوري اسلامي ايران شد و علي‌رغم توصيه امام مبني بر اجتناب از  ديدگاههاي حزبي (صحيفه نور، ج 5، ص27)، اكثريت قريب به اتفاق كابينه بازرگان اعضاي نهضت  آزادي و جبهه ملي بود.

با اشغال لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام، بازرگان در اعتراض به اين اقدام استعفا كرد و  حضرت امام، ضمن پذيرش استعفا، تسخير لانه جاسوسي آمريكا را تأئيد و از آن به عنوان «انقلاب دوم»  ياد كرد. بعد از كناره‌گيري بازرگان از نخست‌وزيري و اعلام و اعمال مواضعي كه مخالف نظرات امام بود  نهضت آزادي، رفته رفته وضعيت اپوزيسيون نظام به خود گرفت.

اعلام حمايت از نظر جبهه ملي پيرامون لايحه قصاص، حمايت از بني‌صدر و مجاهدين خلق ، افشاي  همكاري‌هاي سران نهضت با ساواك و آمريكا و حتي ايراد اتهام جاسوسي براي عباس اميرانتظام  سخنگوي دولت موقت و مشاور بازرگان و ايراد مباحثي پيرامون دفاع مقدس و ...، نهضت آزادي را در  فضاي انقلابي دهه اول، به شدت منزوي كرد و جز برگزاري جلسات سخنراني در منازل افراد و بعضاً در حسينيه ارشاد و انتشار بيانيه، فعاليت عمده‌اي نكرد.

انتشار ماهنامه «ايران فردا»  توسط مهندس عزت‌اله سحابي فرزند دكتر يداله سحابي، - كه در اعتراض به مواضع نهضت در همان اوايل انقلاب و در سال 1358، از آن كناره‌گيري كرده بود – و تلاش در جهت شكل‌گيري جريان ملي مذهبي باعث شد تا كم‌كم نهضت آزادي رمقي دوباره گيرد، چه اينكه اعضاي نهضت از نويسندگان و گردانندگان آن  بودند.

پيروزي جريان اصلاح‌طلب در دوم خرداد 1376 و ايجاد فضاي توسعه سياسي در كشور باعث رشد اندك فعاليت  نهضت آزادي شد و اعضاي آن به دفعات در دانشگاهها به سخنراني پرداختند كه در اغلب موارد تنش‌آفرين بود.

نهضت آزادي در اولين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا شركت كرد، ولي شكست  سختی خورد و موفقيتي  ولو اندک كسب نكرد.

قابل ذكر است حضرت امام در استفساريه آقاي محتشمي‌پور- وزير كشور وقت – مبني بر اجازه فعاليت نهضت آزادي  ايشان فرمودند : « نبايد به نهضت آزادي اجازه فعاليت داد » .  با اين وجود نهضت آزادي، علي‌رغم غير قانوني بودن،  همچنان با نفرات اندك و اغلب مسن خويش فعاليت محدودي دارد و در حال حاضر دكتر ابراهيم يزدي دبير كل آن است.

از اعضاي فعلي آن مي‌توان به محمد بسته‌نگار، غلامعباس توسلي، هاشم صباغيان، احمد صدر حاج سيد جوادي، فریده غیرت و ... اشاره  كرد.

بعد از پيروزي جريان اصول‌گرا و رشد تفكر اصولگرايي در فضاي كشور به ويژه در دانشگاهها باعث شده است فعاليت‌هاي اين نهضت به محاق رود.

با اين وجود اعضاي نهضت آزادي با نوشتن مقالاتي در برخي نشريات از قبيل « چشم‌انداز ايران» ، «نامه» و سايت‌هاي اينترنتي همچون « ملي – مذهبي» و ايراد سخنراني درمحافل خصوصي و بعضاً در  حسينه ارشاد و ائتلاف و همكاري با « جنبش مسلمانان مبارز» و گروه لطف‌اله ميثمي و برخي احزاب جبهه  دوم خرداد به فعاليت مي‌پردازد .

 

ضیافت اندیشه 1

جنگ نرم – قسمت اول

تبيين مفهومي، پيشينه تاريخي و تاكتيكها

 

الف ) تبيين مفهومي

 مفهوم جنگ نرم Soft Warfare كه در مقابل جنگ سخت Hard Warfare مورد استفاده واقع مي شود داراي تعريفي واحد كه مورد پذيرش همگان باشد نيست و تا حدي تلقي و برداشت افراد، جريان ها و دولت هاي گوناگون از جنگ نرم متفاوت است.

 جان كالينز، تئوريسين دانشگاه ملي جنگ آمريكا، جنگ نرم را عبارت از «استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن را براي نفوذ در مختصات فكري دشمن با توسل به شيوه هايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري مي شود» ، مي داند. 1

 ارتش ايالات متحده در آيين رزمي خود آن را بدين صورت تعريف نموده است: «جنگ نرم، استفاده دقيق و طراحي شده از تبليغات و ديگر اعمالي است كه منظور اصلي آن تاثيرگذاري بر عقايد، احساسات، تمايلات و رفتار دشمن، گروه بي طرف و يا گروههاي دوست است به نحوي كه براي برآوردن مقاصد و اهداف ملي پشتيبان باشد.  »

 با عنايت به تعاريف فوق، معروفترين تعريف را به جوزف ناي، پژوهشگر برجسته آمريكايي در حوزه «قدرت نرم» نسبت مي دهند.

 وي در سال 1990 ميلادي در مجله «سياست خارجي» شماره 80 ، قدرت نرم را «توانايي شكل دهي ترجيحات ديگران» تعريف كرد. تعريفي كه قبل از وي پروفسور حميد مولانا در سال 1986 در كتاب «اطلاعات و ارتباطات جهاني؛ مرزهاي نو در روابط بين الملل» به آن اشاره كرده بود. با اين وجود مهمترين كتاب در حوزه جنگ نرم را جوزف ناي در سال 2004، تحت عنوان «قدرت نرم؛ ابزاري براي موفقيت در سياست جهاني» منتشر نمود.

 بنابراين جنگ نرم را مي توان هرگونه اقدام نرم، رواني و تبليغات رسانه اي كه جامعه هدف را نشانه گرفته و بدون درگيري و استفاده از زور و اجبار به انفعال و شكست وا مي دارد. جنگ رواني، جنگ سفيد، جنگ رسانه اي، عمليات رواني، براندازي نرم، انقلاب نرم، انقلاب مخملي، انقلاب رنگي و... از اشكال جنگ نرم است.

 ب ) پيشينه تاريخي

 به نظر مي رسد جنگ نرم و مفاهيم همسان از قبيل عمليات رواني، جنگ رواني، قدرت نرم، جنگ سفيد و... قدمتي به اندازه حيات بشري دارد. نوع نگاه، زوايه ديد، ارتباطات چهره به چهره و غير كلامي ساده ترين والبته قديمي ترين روش هاي عمليات رواني و جنگ نرم است. برخي، قديمي ترين روايت پيرامون جنگ نرم را به نبرد كيدئون با ماد نسبت مي دهند كه در اين جنگ، سپاهيان كيدئون با افزايش چندين برابري مشعل هاي لشكريان، باعث فريب و ترس مادها شدند و در نتيجه بدون هيچ درگيري به پيروزي دست يافتند.

 با اين وجود «جنگ نرم» با مختصات تئوريك و پراتيك جديد خود بعد از شروع جنگ سرد Cold War و در اوج آن يعني در دهه 1970 با مشاركت اساتيد برجسته علوم سياسي و علوم ارتباطات از جمله جوزف ناي، هارولد لاسول، جان كالينز، اعضاي برجسته آژانس اطلاعات مركزي Central Intelligence Agency (CIA)  و فرماندهان ارشد پنتاگون با تاسيس مركزي تحت عنوان «كميته خطر جاري» طراحي ، تدوين وعملياتي شد كه مهمترين هدف آن بمباران تبليغاتي عليه بلوك شرق و به ويژه شوروي بود كه ظاهراً بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اين كميته به «كميته صلح جاري» تغيير كرده و همچنان فعال است و كانون تهاجمات رواني آن جهان اسلام و به ويژه جمهوري اسلامي ايران و هواداران منطقه اي آن از جمله حزب اله، حماس و كشورهاي دوست ايران مي باشد.

 كشور ما به دليل برخورداري از فرهنگ و تمدن كهن ايراني- اسلامي، اصالت نژادي، وسعت سرزمين، كميت و كيفيت جمعيت، امكانات نظامي، اقتدار سياسي، نفوذ منطقه اي و بين المللي، منابع طبيعي، سرمايه اجتماعي، درايت وتوانمندي رهبران فرهنگي وسياسي، يكپارچگي انسجام ملي و مهمتر از همه تمسك به فرهنگ و مكتب اهل بيت عليهم السلام و التزام به نظريه ولايت فقيه الگويي مترقي و متعالي براي كشورهاي اسلامي و عامل مهمي در بيداري و خيزش ملت هاي اسلامي منطقه است. بنابراين غرب و در راس آن ايالات متحده كانون حملات نرم و براندازانه خود را متوجه ايران اسلامي كرده اند و در كنار تحميل 8 سال جنگ تحميلي، كودتاهاي گوناگون، حمايت از گروه هاي ضد انقلابي و ايجاد اغتشاش در كشور، از انواع متدهاي جنگ نرم در حوزه هاي گوناگوني از جمله سينما، تئاتر، رمان و ادبيات داستاني، شعر، رسانه هاي ديجيتالي، گروه هاي مجازي و حقيقي، معنويت هاي ساختگي و عرفان هاي دروغين و... بهره برده اند كه در مجال خود به تفصيل به اين عرصه ها خواهيم پرداخت.

 

 ج ) تاكتيك هاي جنگ نرم

1)     برچسب زدن

 بر اساس اين تاكتيك، رسانه ها، واژه هاي مختلف را به صفات مثبت و منفي تبديل كرده و آنها را به آحاد يا نهادهاي مختلف نسبت مي دهند. گاهي هدف از اين عملكرد، آن است كه ايده، فكر يا گروهي محكوم شوند، براي آنكه استدلالي در محكوميت آنها آورده شود.  4

 به عنوان مثال ، رسانه هاي كشورهاي غربي با منفي سازي مفهوم «بنيادگرايي» Fundamentalism و اطلاق آن به كشورهاي اسلامي ، سعي دارند چهره منفي اي از اين كشورها در اذهان عمومي مخاطبين خود القاء و ايجاد كنند.

 برچسب زني يا اسم گذاري (برچسب به يك فكر و يا عقيده زدن) براي تحريك به رد فكري و انديشه اي بدون بررسي شواهد مورد استفاده قرار گيرد . 5

 به عنوان مثال غربي ها به مقاومت مشروع مردم مظلوم فلسطين و لبنان، برچسب تروريسم مي زنند و حملات ايران از اين مبارزين را حمايت از تروريسم مي نامند و با تبليغات رسانه اي افكارعمومي را دستكاري مي كنند.

2 )  تلطيف و تنوير

 از تلطيف و تنوير (مرتبط ساختن چيزي با كلمه اي پر فضيلت) استفاده مي شود تا چيزي را بدون بررسي شواهد بپذيريم و تصديق كنيم. 6

 رسانه هاي ارتباط جمعي از سويي مفهوم «حقوق بشر و آزادي» را پر فضيلت جلوه داده و از سوي ديگر غرب را مهد‌ آزادي و مدافع حقوق بشر قلمداد مي كنند در حاليكه بيشترين نقص حقوق بشر و آزادي در اين كشورها صورت مي گيرد.

 3 )  انتقال

 انتقال يعني اينكه اقتدار، حرمت و منزلت امري مورد احترام به چيزي ديگر براي قابل قبول تر كردن آن منتقل شود.

 استفاده از نمادهاي مذهبي و يا ملي و انتساب به اشخاص و جريان هايي كه مورد احترام توده هاي عمومي مردم هستند تاكتيك انتقال ناميده مي شود.

 در اين تاكتيك از ابزارهاي گوناگون از جمله طنز، كايكاتور، داستان كوتاه، شعر و موسيقي و... استفاده مي شود.

 4 ) تصديق

 تصديق يعني اينكه شخصي كه مورد احترام يا منفور است بگويد فكر، برنامه يا محصول يا شخص معيني خوب يا بد است. تصديق فني رايج در تبليغ، مبارزات سياسي و انتخاباتي است. 7

حمايت اشخاص معروف (سياستمداران، هنرمندان، ورزشكاران، دانشمندان و...) و گروههاي فرهنگي، سياسي واجتماعي از فردي يا جرياني تصديق ناميده مي شود.

 5 ) شايعه

 شايعه در فضايي توليد مي شود كه امكان دسترسي به اخبار و اطلاعات موثق امكان پذير نباشد. به عبارتي شايعه در جايي ايجاد مي شود كه خبر نباشد و يا خبر از منابع موثق منتشر نگردد. شايعه انتقال شفاهي پيامي است كه براي برانگيختن باور مخاطبان و همچنين تاثير در روحيه آنان ايجاد مي شود. مطالب كلي شايعه بايد حول محورهاي اساسي و مهمي باشد كه مخاطب نسبت به آن حساسيت بالايي دارد.

 هر شايعه در برگيرنده بخش قابل توجهي از واقعيت مي تواند باشد (تاكتيك تسطيح در شايعه سازي) ولي ضريب نفوذ آن بستگي به درجه ابهام و اهميت آن دارد. در واقع هرچقدر شايعه پيرامون مسائل «مبهم» و «مهم» باشد همان مقدار ضريب نفوذ آن افزايش مي يابد.

 با توجه به موضوع و جامعه هدف، شايعات گوناگوني توليد مي شوند كه عبارتند از شايعات تفرقه افكن، هراس آور، اميد بخش، آتشين، خزنده، دلفيني يا غواصي(كه به تناسب زمان توليد و بعد از تاثير گذاري براي مدتي خاموش و دوباره با ايجاد زمينه هاي ذهني لازم در جامعه، ايجاد مي شود)

 در شايعه سازي از تاكتيك هاي گوناگون از جمله تسطيح، همانند سازي، برجسته سازي (بزرگنمايي) و... نيز استفاده مي شود.

 6 ) كلي گويي

 « محتواي واقعي بسياري از مفاهيمي كه از سوي رسانه هاي غربي مصادره و در جامعه منتشر مي شود، مورد كنكاش قرار نمي گيرد. توليدات رسانه هاي غربي در دو حوزه سياست داخلي و خارجي، مملو از مفاهيمي مانند جهاني شدن، دموكراسي، آزادي، حقوق بشر و... است. اينها مفاهيمي هستند كه بدون تعريف و توجيه مشخص، در جهت اقناع مخاطبان در زمينه اي مشخص بكار گرفته مي شوند» . 8

 در واقع كلي گويي عبارت است از ايجاد ارتباط نظر و عملي خاص با مفهومي ويژه تا مخاطب بدون بررسي دلايل، شواهد و قرائن ، آن نظر و عمل را بپذيرد.

 تاكتيك كلي گويي، تاكتيكي است كه سعي مي شود ذهن مخاطب متوجه حواشي و شاخ و برگ نشده و در رابطه با هسته مركزي پيام، حساسيت نداشته و آن را بدون بررسي و كنكاش بپذيرد كه به همين دليل برخي اين تاكتيك را «بي حس سازي مغزي» نيز مي نامند.

 در بيانيه هايي كه توسط دستگاه ديپلماسي كشورهاي غربي منتشر مي شود از اين تاكتيك استفاده مي كنند كه ضمن كلي گويي به مقاصد و اهداف خود نايل شوند.

 7 ) دروغ بزرگ

 اين تاكتيك قديمي كه هنوز هم مورد استفاده فراوان است، عمدتاً براي مرعوب كردن و فريب ذهن حريف مورد استفاده قرار مي گيرد. بدين معني كه پيامي را كه به هيچ وجه واقعيت ندارد، بيان مي كنند و مدام بر «طبل تكرار» مي كوبند تا ذهن مخاطب آن را جذب كند. معروفترين استفاده اين تاكتيك در زمان آدولف هيتلر و توسط رئيس دستگاه تبليغاتي نازي ها، گوبلز بوده است. گوبلز مي گويد: «دروغ هرچه بزرگتر باشد، باور‌ آن براي مردم راحت تر است». 9

 در زمان تبليغات انتخابات رياست جمهوري اخير شايع شد كه مبلغي حدود 18 ميليارد دلار از كشور خارج و به شكلي (مضحك!) به يكي از كشورهاي همسايه وارد شده است. اين دروغ به قدري بزرگ بود كه برخي آن را باور كردند(!) در حاليكه ميزان درآمد ساليانه كشور از 90 ميليارد دلار كمتر است و اين حجم مالي يعني چيزي حدود 20 درصد درآمد كشور. اين دروغ بزرگ كه توسط رسانه اي ضد انقلاب ماساژ مي شد عده اي را به ترديد و در مواردي به پذيرش آن واداشته بود.

 8 ) پاره حقيقت گويي

 گاهي خبر يا سخني مطرح مي شود كه از نظر منبع، محتواي پيام، مجموعه اي به هم پيوسته و مرتب است كه اگر بخشي از آن نقل و بخشي نقل نشود، جهت و نتيجه پيام منحرف خواهد شد. اين رويه رايج رسانه هاست كه معمولاً متناسب با جايگاه و جناح سياسي كه به آن متمايل هستند، بخشي از خبر نقل و بخشي را نقل نمي كنند. خبر هنگامي كامل است كه عناصر خبري در آن، به شكل كلي مطرح شوند. اما چنانچه يكي از عناصر خبري شش گانه (كه، كجا، كي، چرا، چه، چگونه) در خبر بيان نشود، خبر ناقص است.

 در تاكتيك «پاره حقيقت گويي» حذف يكي از عناصر به عمد صورت مي گيرد و بيشتر اوقات عنصر «چرا» حذف مي شود.

 نوع تيترها و محتواي روزنامه ها و رسانه ها در مواقع سخنراني مقامات عالي نظام نشانگر بهره گيري از اين تاكتيك است.

 9 ) انسانيت زدايي و اهريمن سازي

 يكي از موثرترين شيوه هاي توجيه حمله به دشمن به هنگام جنگ (نرم و يا سخت)، «انسانيت زدايي» است. چه اينكه وقتي حريف از مرتبه انساني خويش تنزيل يافت و در قامت اهريمني در ذهن مخاطب ظاهر شد، مي توان اقدامات خشونت آميز عليه اين ديو و اهريمن را توجيه كرد.

 در اين تاكتيك با استفاده از برچسب زني صفات منفي به حريف از جمله دزد، قاتل، دروغگو و... به توجيه حملات و تهاجمات عليه رقيب مي پردازند.

 10 )  ارائه پيشگويي هاي فاجعه آميز

 در اين تاكتيك با استفاده از آمارهاي ساختگي و ساير شيوه هاي جنگ رواني (از جمله كلي گويي، پاره حقيقت گويي، اهريمن سازي و...) به ارائه پيشگويي هاي مصيبت بار مي پردازند كه بتوانند حساسيت مخاطب را نسبت به آن افزايش داده و بر اساس ميل و هدف خويش افكار وي را هدايت نمايند.

 از اين تاكتيك در تبليغات انتخاباتي استفاده مي شود كه نمونه هاي بسياري از آن را مي توان در انتخابات اخير رياست جمهوري بر شمرد.

 ارائه اخبار و آمارهاي آلوده به دروغ از وضعيت سياسي، اقتصادي كشور و فاجعه آميز بودن آينده كشور در صورت تداوم وضع موجود، ذيل اين تاكتيك تعريف مي شود كه شعار «تغيير» نيز در اين رابطه از سوي يكي از نامزدها پيگيري مي شد.

 11 ) قطره چكاني

 در تاكتيك قطره چكاني، اطلاعات و اخبار در زمان هاي گوناگون و به تعداد بسيار كم و به صورتي سريالي ولي نا منظم در اختيار مخاطب قرار مي گيرد تا مخاطب نسبت به پيام مربوطه حساس شده و در طول يك بازه زماني آن را پذيرا باشد.

 12 ) حذف (سانسور)

 در اين تاكتيك سعي مي شود فضايي مناسب براي ساير تاكتيك هاي جنگ نرم به ويژه شايعه خلق شود تا زمينه نفوذ آن افزايش يابد. در اين تاكتيك با حذف بخشي از خبر و نشر بخشي ديگر به ايجاد سوال و مهمتر از آن ابهام مي پردازند و بدين ترتيب زمينه توليد شايعات گوناگون خلق مي شود.

 13 ) جاذبه هاي جنسي

 استفاده از نمادهاي اروتيكال از تاكتيك هاي مهم مورد استفاده رسانه هاي غربي است به طوري كه مي توان گفت اكثر قريب به اتفاق برنامه هاي رسانه هاي غربي از اين جاذبه در جهت جذب مخاطبان خويش به ويژه جوانان كه فعالترين بخش جامعه هستند، بهره مي گيرند. به طوري كه در شرايطي فعلي «مانكن ها» از جمله افراد پردرآمد در غرب محسوب مي شوند كه در تبليغات و آگهي هاي تجاري از آن ها بهره مي گيرند.

 استفاده از گويندگان خبري با ظاهري اروتيكال از جمله مصاديق اين تاكتيك تلقي مي شود كه ضمن جذب مخاطب، موجب ارتقاء سطح اثرپذيري پيام و غفلت از هسته مركزي و ادبيات آن مي شود.

 14 ) ماساژ پيام

 در ماساژ پيام، از انواع تاكتيك هاي گوناگون (حذف، كلي گويي، پاره حقيقت گويي، زمان بندي، قطره چكاني و...) جنگ نرم استفاده مي شود تا پيام بر اساس اهداف تعيين شده شكل گرفته و بتواند تصوير مورد انتظار را در ذهن مخاطب ايجاد كند. در واقع در اين متد ، پيام با انواع تاكتيك ها ماساژ داده مي شود كه از آن مفهوم و مقصودي خاص برآيد.

 15 ) ايجاد تفرقه و تضاد

 ازجمله اموري كه در فرآيند جنگ نرم مورد توجه واقع مي شود، تضعيف از طريق تزريق تفرقه در جامعه هواداران و حاميان حريف است. ايجاد و القاء وجود تضاد و تفرقه در جبهه رقيب باعث عدم انسجام و يكپارچگي شده و رقيب را مشغول مشكلات دروني جامعه حاميان خود مي كند و از اين طريق از اقتدار و انرژي آن كاسته و قدرتش فرسوده شود.

 ايجاد تفرقه و تضاد موجب ايجاد «گسست» شده و در جامعه اي كه به لحاظ طبيعي اين گسست ها وجود داشته باشند ، تقويت مي شوند؛ از قبيل گسست قوميت ، مذهب، دين، جنسيت، زبان، نژاد و... .

 مهمترين هدف اين تاكتيك، ايجاد گسست بين مردم و نظام سياسي است كه باعث تزلزل و تنزل اعتماد عمومي مردم و مقبوليت و پذيرش رژيم سياسي مي شود.

 اين تاكتيك به شدت مورد توجه بنگاه هاي خبرپراكني و استكبار جهاني در مواجهه با جمهوري اسلامي ايران است و در چند ماهه اخير بر شدت بهره گيري از آن افزوده اند.

 16 ) ترور شخصيت

 در جنگ نرم بر خلاف جنگ سخت ، ترور فيزيكي جاي خود را به ترور شخصيت داده است. در زماني كه نمي توان و يا نبايد فردي مورد ترور فيزيكي قرار گيرد با استفاده از نظام رسانه اي و انواع تاكتيك ها از جمله بزرگ نمايي، انسانيت زدايي و اهريمن سازي، پاره حقيقت گويي و... وي را ترور شخصيت مي كنند و از اين طريق باعث افزايش نفرت عمومي و كاهش محبوبيت وي مي شوند.

 دشمنان انقلاب و نظام اسلامي با استفاده از اين تاكتيك و بهره گيري از ابزار طنز، كاريكاتور، شعر، كليپ هاي كوتاه و... كه عموماً از طريق اينترنت و تلفن همراه ، پخش مي شود به ترور شخصيت برخي افراد سياسي و فرهنگي موجه و معتبر در نزد مردم مي پردازند.

 17 ) تكرار

 براي زنده نگه داشتن اثر يك پيام با تكرار زمان بندي شده، سعي مي كنند اين موضوع تا زماني كه مورد نياز هست زنده بماند. در اين روش با تكرار پيام، سعي در القاي مقصودي معين و جا انداختن پيامي در ذهن مخاطب دارند. 11

 تكرار از لحاظ روان شناسي در تشكيل «عادت» بسيار مفيد است به ويژه اگر با دقت توام باشد. بدون تكرار، تثبيت و تقويت دقيق تر، «عادت» ميسر نخواهد شد. روش تكرار از قواعد خاصي پيروي مي كند زيرا فاصله هاي تكرار، نبايد چنان دراز باشد كه سبب محو شدن آثار قبلي شود و نه چندان كوتاه باشد كه ملال انگيز و خسته كننده شود . 12

 به عبارت ديگر، تكرار مثل ضربه هاي پياپي چكش است كه سرانجام ميخ را مي كوبد و به داخل مي راند. بنابراين فرستنده پيام اميدوار است كه اين شكلي از ضربه زدن مداوم، باعث دريافت نكات پيام شود.

القاء «دروغ بزرگ» تقلب در انتخابات و تكرار آن ذيل اين تاكتيك تعريف و توجيه مي شود. هزاران سايت اينترنتي همزمان با دهها شبكه تلويزيوني غربي ، با «تكرار» «دروغ بزرگ، تقلب در انتخابات رياست جمهوري دوره دهم ، سعي در مخدوش كردن ذهنيت عمومي جامعه ايرانيان و تضعيف اعتماد ملي داشتند.

 18 )  توسل به ترس و ايجاد رعب

 در اين تاكتيك از حربه تهديد و ايجاد رعب و وحشت ميان نيروهاي دشمن، به منظور تضعيف روحيه و سست كردن اراده آنها استفاده مي شود. متخصصان جنگ نرم، ضمن تهديد و ترساندن مخاطبان به طرق مختلف به آنان چنين القاء مي كنند كه خطرات و صدمه هاي احتمالي و حتي فراواني بر سر راه آنان ممكن كرده است و از اين طريق، آينده اي مبهم و توام با مشكلات و مصائب براي افراد ترسيم مي كنند.13

 در مواردي از تاكتيك توسل به ترس، براي انسجام و وحدت جبهه خودي در مقابل يك تهديد يا دشمن خارجي استفاده مي شود.

پيش از حمله ايالات متحده به عراق در مارس 2003 رسانه هاي آمريكايي تلاش تبليغاتي گسترده اي انجام دادند كه عراق به توليد جنگ افزارهاي هسته اي مي پردازد و حامي تروريسم است و با اين شيوه سعي كردند تا افكار عمومي از رژيم سياسي عراق و صدام حسين- كه انسانيت زدايي شده بود- احساس ترس كند و براي حمله آمريكا توجيه سازي شود.

 از طرفي ديگر به شهروندان عراقي چنين القاء مي شد كه آمريكا دنبال تغيير رژيم سياسي عراق - كه حامي تروريسم است- بوده و به دنبال ايجاد فضاي آزاد در جامعه عراق هست و خواهان تحقق دموكراسي براي آنان بوده و اين جنگ مورد حمايت ساير كشورها و نيز سازمان ملل است.

 از سوي ديگر دستگاه تبليغات رواني آمريكا به نيروهاي عراقي هشدار داده بود كه با بزرگترين و مخربترين تسليحات نظامي جهان مورد هجوم قرار خواهند گرفت ، بنابراين به سود آنها خواهد بود كه تسليم نيروهاي متحد گشته و كشورشان از شر صدام حسين رها شود. در حالي كه عراق بعد از چند سال از سقوط صدام، هنوز درگير بحران اختلافات داخلي است و مركز پرورش تروريسم در منطقه شده است.

 19 ) مبالغه

 مبالغه يكي از روشهايي است كه با اغراق كردن و بزرگ نمايي يك موضوع، سعي در اثبات يك واقعيت دارد. كارشناسان جنگ رواني، از اين فن در مواقع و وقايع خاص استفاده مي كنند.

 غربي ها همواره با انعكاس مبالغه آميز دستاوردهاي تكنولوژيك خود و اغراق در ناكامي هاي كشورهاي جهان اسلام سعي در تضعيف روحيه مسلمانان در تقابل با تمدن غربي دارند.

 20 ) مغالطه

 مغالطه شامل گزينش و استفاده از اظهارات درست يا نادرست، مشروح يا مغشوش و منطقي يا غيرمنطقي است، به اين منظور كه بهترين يا بدترين مورد ممكن را براي يك فكر، برنامه ، شخص يا محصول ارائه داد.

 متخصصين جنگ نرم، مغالطه را با «تحريف» يكسان مي دانند. اين روش ، انتخاب استدلال ها يا شواهدي است كه يك نظر را تاييد مي كند و چشم پوشي از استدلال ها يا شواهدي كه آن نظر را تائيد نمي كند . 14

 

منابع:

  جان. ام. كالينز، استراتژي بزرگ (اصول و رويه ها)، ترجمه كوروش بايندر، تهران : انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، 1370،ص 487 .

 وي.اي .دي، جنگ رواني، ترجمه گروه علوم انساني جهاد دانشگاهي، تهران : دفتر مركزي جهاد دانشگاهي، بي تا، ص 12.

 بي نا، جنگ رواني ، تهران: معاونت سياسي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، بي تا، ص 9 .

 مريم كلانتري، سايت مركز تحقيقات و مطالعات رسانه اي همشهري .

 ورنر سورين- جيمز تانكارد، نظريه هاي محورهاي ارتباطات، ترجمه دكتر عليرضا دهقان، تهران : انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1384، ص 152.

 همان ، ص 158.

همان ، ص 165.

 سيدحسين محمدي نجم، فصلنامه عمليات رواني، سال سوم، شماره 9، سال 1384.

 محمد سلطاني و شهناز هاشمي، پوشش خبري، تهران: انتشارات سيماي شرق، 1382 ، ص25 .

 همان، ص 47 .

 همان .

محمد دادگران، افكار عمومي و معيارسنجي آن ، تهران: مرواريد، 1382.

 

محمد شيرازي، جنگ رواني و تبليغات، مفاهيم وكاركردها ، تهران: انتشارات نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1376.

ورنرسورين، جيمز تانكارد، نظريه هاي ارتباطات، ص 8-167.

 

 

ضیافت اندیشه 2

جنگ نرم – قسمت دوم

با پشت سر گذاشتن جنگ جهانی دوم ، نظام سلطه به دنبال روش های مطمئن تر و کم هزینه تری برای تسلط بر کشورها بود . روشی که به جای ایجاد روحیه مقاومت و استکبارستیزی به ترغیب مردم جهت قدم برداشتن در مسیر مورد نظر استعمارگران بپردازد. گرچه نادیده گرفتن مقوله جنگ برای قلدران جهانی هنوز امری بعید به نظر می رسد - با توجه به اشغال عراق و افغانستان می بینیم که در تصرف افکار و اذهان و تغییر سلایق ، جنگ بی پایانی در عرصه فرهنگی شکل گرفته است که به آمریکایی کردن سبک زندگی مردم می پردازد و با استحاله فرهنگی و مذهبی ، به ویژه در جوانان ، مقدمات تسخیر جهان ،  بدون جنگ و خون ریزی و با سلاح اقناع و ابزار رسانه ها را فراهم نموده است. با توجه به گستردگی کمی و کیفی این ابزارها در زیر به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:

 1 ) شبکه های ماهواره ای

شبکه های ماهواره ای از مهمترین ابزارهای تهاجم فرهنگی است . با ورود ماهواره به عرصه مصارف فرهنگی از اواخر دهه شصت و بعد از اتمام جنگ تحمیلی ، به تشدید برخی ناهنجاری های ارزشی و فرهنگی کمک کرد. قبل از آن و در طول دهه شصت برخی از برنامه های کانال های تلویزیونی کشورهای همسایه در بعضی شهرهای نزدیک مرزی و توسط آنتن های خیلی بلند، دریافت می شد. در دهه هفتاد با ورود قاچاق انواع تجهیزات ماهواره ای ، حجم دریافت این کانالها به سرعت افزایش یافت و به مناطق مرکزی کشور نیز سرایت کرد . دهه هشتاد و در سال های جدید و با استفاده از دیش های و دریافت کننده های دیجیتالی میزان دریافت این کانالها افزایش یافت . برآورد اولیه نشان می دهد که درفضای اقلیمی ايران حدود 18000 شبکه تلویزیونی قابل دریافت است و البته دارندگان تجهیزات ماهواره ای برنامه های حدود 2000  شبکه را دنبال می کنند و سایر شبکه ها به دلایل گوناگون از جمله عدم جذابیت ، بیگانگی زبان و... مورد توجه جدی دارندگان تجهیزات ماهواره ای نیستند. در زیر به بررسی چند شبکه مهم که در بین ایرانی های دارنده تجهیزت ماهواره ای، مخاطبانی دارند ، می پردازیم :

 1-1 ) شبکه فارسي وان

 شبکه تلویزیونی فارسي وان توسط گروه رسانه اي سعد محسني (موبي) - كه يك افغاني و بهايي مقيم استرالياست –  در سال 2009 تأسيس شد .

قابل ذكر است موبي ، قبل از تأسيس فارسي وان ، شبكه هاي تلويزيوني طلوع ، لمر ( به زبان پشتوني) ،راديو آرمان ، استوديوي موسيقي باربد ميوزيك و .... راه اندازي كرده اند كه مخاطب اصلي آن مردم افغان هستند.

فارسي وان با ترجمه فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني سعي می کند بخشي از مخاطبان ايراني و فارسي زبان را به خود جذب نماید . دفتر مركزي آن در هنك كنگ و دفتر فروش و بازاريابي اش در دبي قرار دارد.

فيلم ها و سريال هایي همچون آشنايي با مادر ، خواهر دوست داشتني من ، همسر من بي نظيره ، رؤياي شيشه اي ، همسايه ها ، افسانه افسونگر، سفري ديگر، دارما و گريك ، ققنوس، ویکتوریا و... مخاطباني پيدا كردند كه دوست داشتند به تعقيب داستان بپردازند و خود را به آخر ماجرا برسانند ولي قصه اين فيلم ها چه بود؟

در سريال « ويكتوريا » ، مخاطب ايراني ، زني را به عنوان قهرمان داستان مي پذيرد كه با همسر و دو فرزندش زندگي مي كند. ويكتوريا بعد از سال ها زندگي مشترك با همسرش در مي يابد كه شوهرش با دستيارش رابطه دارد... . در اين ميان كشف مي شود كه ويكتوريا نيز با پسر جواني به نام ژرونيمو ارتباط نامشروع دارد... .

پسر ويكتوريا نيز از قافله عقب نمي ماند و با دوست مادرش رابطه جنسي برقرار مي كند و دختر بزرگ ويكتوريا از مردي باردار است و دختر كوچكش هم مورد تجاوز مرد دیگری قرار مي گيرد.

در فيلم « در جستجوي پدر »، پسر بچه اي شش ساله به نام «فريجوليتو» كه همراه مادر 22 ساله اش مارگاريتا _ خواننده يك كافه _ زندگي مي كند در جستجوي پدر واقعي اش هست  و در اين ميان پزشك بيمارستاني به نام ايگناسيو به فريجوليتو  و مادرش محبت مي كند و .... آخر داستان كشف مي شود كه مارگاريتا وقتي 15 ساله بوده توسط همين ايگناسيو مورد تجاوز قرار گرفته  و محصول اين ارتباط نامشروع پسر بچه اي حرام زاده است به نام فريجوليتو!

در فيلم « همسايه ها » ، جسيكا ، كارمند بنگاه معاملاتي رادلف ، دوست دارد خانه رؤيايي (آپارتمان رؤيايي) داشته باشد . با اسكار راننده جوان تاكسي آشنا می شود و ..... جسيكا در راه از رؤياهايش براي اسكار تعريف مي كند و اسكار به وي قول مي دهد اگر در مسابقه بخت آزمايي برنده شود و جسيكا به پيشنهاد ازدواج وي جواب مثبت بگويد ، اسكار آن خانه رؤيايي را خواهد خريد...

از طرف ديگر جسيكا مورد توجه رادلف ، رئيسش  هم هست... رادلف معشوقه ديگري دارد بنام تاتيانا و تاتيانا به طور تصادفي سوار ماشين اسكار مي شود و اسكار كه در مسابقه بخت آزمايي برنده شده ، پي به اختلاف رادلف و تاتيانا مي برد و اين بار دوست دارد با تاتيانا رابطه داشته باشد و جسيكا را فراموش مي كند.....

 هر فيلم و سریالی كه فارسي وان پخش مي كند محتوای اصلي و اساسي آن خيانت در خانواده هست ، هم مرد به زن و هم زن به شوهرش خيانت مي كند و از اين خيانت قبح زدايي مي شود. فرزندان ، حرامزاده و در بسياري موارد و در صورت اقتضاي سني خود اسير اين روابط نامشروع خارج از نظام خانواده هستند و جالب اينكه افراد به اين مسئله كمترين واكنشي را نشان نمي دهند و  راحت از كنار آن مي گذرند و این خیانت را طبیعی می پندارند .

راستي چرا فارسي وان ، اين گونه فيلم ها را كه محتوای اصلي آن خيانت هست ، براي مخاطب ايراني نشان مي دهد ؟ آيا قصدش شكستن حريم  و نظام خانواده ايراني و يا حداقل ايجاد شك و بدبيني در بين اعضاي خانواده نسبت به هم  نیست؟

جالب است بدانيم فارسي وان با پيوستن به گروه رسانه اي استار ، تحت قيموميت شرکت نيوز كورپوريشن قرار گرفته است كه رئيس آن رابرت مردخاي ، صهيونيست مقيم استراليا و شيطان رسانه اي دنياست  و مي دانيم كه ( سعد محسني ، مدیر فارسی وان ، يك بهائي است) و با صهيونيست ها روابط تنگاتنگي دارند.1

 2-1 ) شبکه من و تو

 من و تو ، شبکه تازه تأسیسی است که از لندن پخش می شود  و بسیاری آن را فارسی وان دوم می پندارند . در حالی که تلاش لندن تا سال گذشته عمدتاً به پخش برنامه های سیاسی ، ضد مذهبی یا ضد شیعی برای مخاطبان ایرانی محدود می شد، ولی مدتی است سیاست گذاران جنگ نرم در لندن با چرخشی معنادار به سراغ برنامه هایی با پوشش سرگرمی رفته اند.

استفاده تمام عیار از تمام ظرفیت های تصویری از کارتون تا فیلم سینمایی، با پوشش تمام گروه های سنی از کودک تا بزرگسال، که با ایجاد کانال های متعدد سرگرمی و موسیقی دنبال می شود، در دستور کار این برنامه راهبردی قرار دارد.

شبکه من وتو که ظاهراً یک خواننده زن  ایرانی گرداننده اصلی و البته اولیه آن بوده است ، برای تغییر گروه های مرجع به سمت خواننده ها و ... و تحمیل مفاهیم نرم خاص ، اهداف صاحبان خود را دنبال می کند.

در برنامه « بفرمایید شام » به دنبال عادی سازی  و قبح زدایی از  « شراب  و شرابخواری» ، « گوشت خوک » و ... دنبال می شود .  در بسیاری از مستندهای مربوط به ایران ، به دنبال « تطهیر رژیم شاه » هستند و در برخی دیگر ، القا آموزه های بهائیان  را دنبال می کنند .کارویژه اصلی شبکه ماهواره ای من و تو ؛ عادی سازی مفاهیم غیردینی، ترویج اباحه گری و  لیبرالیسم فرهنگی  و دین زدایی است. درواقع « آندلسی کردن ایران » ، مهم ترین هدف این شبکه می باشد.

 3-1 ) شبکه فارسی صدای آمریکا (VOAPNN)

 بخش فارسی صدای آمریکا (VOAPNN) نخستین بار از نوامبر 1979 (آبان 1357 شمسی) با روزانه نیم ساعت پخش رادیویی آغاز به کار کرد. پخش تلویزیونی برنامه‌ها نیز  از  اکتبر 1996 (مهر 1375) تحت عنوان شبکه خبری فارسی صدای آمریکا آغاز شد .

این شبکه هر روز به مدت ۶ ساعت برنامه پخش می‌کند و در اغلب موارد با بهره برداری از شیوه های عملیات روانی به شایعه پراکنی ، القای ناکارآمدی ، برچسب زنی ، شانتاژ ، دروغ پراکنی و ... علیه نظام اسلامی ، فعالیت می کند. کانال تلویزیونی مزبور در ایام اغتشاشات بعد از انتخابات 1388 از مهم ترین رسانه هایی بود که با انواع شگردها سعی در داغ نگهداشتن التهابات داشت . جالب است بدانیم اکثر مجریان و گردانندگان این شبکه ، از بهائیان مقیم آمریکا هستند .

 4-1 ) شبکه بی بی سی فارسی

شبکه تلویزیونی بی.بی.سی فارسی، حدود  شش ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری 1388 فعالیت خود را شروع کرد و در همان اوایل توانست به مدد مجریانی که اغلب خبرنگاران و روزنامه نگاران جوان سال های اخیر مطبوعات ایران بودند ، بیشتر از سایر شبکه های ماهواره ای مورد توجه قرار گیرد .  این شبکه که مورد حمایت رسمی وزارت امورخارجه بریتانیا و سرویس امنیتی MI6  است ، در طول ایام انتخابات تلاش کرد با ارائه گزارش ها ، تحلیل ها و خبرها در افزایش تنش در جامعه ایرانی بپردازد و همواره با استفاده از شیوه های عملیات روانی بر ذهن مخاطب ایرانی تأثیر سوء بگذارد.

شبکه های فوق ، تنها نمونه هایی از کانالهای ماهواره ای بودند که به صورت خلاصه مورد اشاره واقع شد و بدیهی است برای تبیین بهتر و بیشتر ، بایستی جداگانه به این موضوع پرداخت .

 

2 ) فیلم های سینمایی

فیلم های سینمایی ، واجد عناصر و مؤلفه هایی از جمله جذابیت ، سرگرم کنندگی، تصویرسازی و ... هستند که می توانند به راحتی در خدمت مهاجمان فرهنگی قرار گیرند. ایالات متحده که مهم-ترین و بیشترین تولید کننده محصولات سینمایی در دنیاست همواره سعی کرده ارزش های مورد نظر خود را در قالب این وسیله به مخاطبان خود القا کند و به تعبیری فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی را جهانی سازد .

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ارائه الگویی جدید و بر اساس ارزش های اسلامی و منطبق با شرایط روز توسط ایران اسلامی باعث شد که بخشی از نگاه های مردم دنیا به سمت ایران معطوف شود و این البته با اهداف ایالات متحده و هم پیمانانش ناسازگار بود بنابراین آنها از راه های گوناگون سعی کردند روش زندگی و مهم تر از آن بینش ما را مورد تهاجم قرار دهند . در این راستا فیلم های زیادی توسط شرکت های گوناگون آمریکایی و اروپایی علیه نظام فرهنگی ما ساخته شد. آن ها سعی کردند با استفاده از انواع تاکتیک های عملیات روانی ، ایران و اسلام را در ذهن مخاطبانشان که اغلب به رسانه های ما دسترسی ندارند ، عقب مانده ، تروریست، وحشی و دشمن انسان ها معرفی سازند و به زبانی دیگر به ایران هراسی و اسلام هراسی پرداختند. در ذیل به چند نمونه از این فیلم ها اشاره می شود :

 

1-2 ) فیلم  2012   

فیلم2012 ، ساخته کارگردان آلمانی رولند امریش، از سال 2008 آغاز می شود که دوست هندی جکسون کرتیس ، فاجعه ای خورشیدی را در سال 2012 پیش بینی می کند . فاجعه ای که موجب غلیان مذاب های درون پوسته کره زمین شده و زلزله های بسیار شدید ، آتشفشانی های مهیب و سونامی های مخوف ایجاد نموده و زندگی بشریت را نابود خواهد ساخت. کرتیس با عجله این پیش بینی را به اطلاع مقامات کاخ سفید می رساند و از همان زمان با تصمیم رئیس جمهور آمریکا (سیاه پوستی با ایفای نقش دنی گلاور) پروژه ای مخفی کلید زده می شود که طی آن قرار است برای نجات نسل بشر ، کشتی عظیمی ساخته شود که در آن گروهی از انسان های نخبه از تمامی نژادها ، نمونه هایی از تمامی گونه های جانوری و مجموعه ای از همه دستاوردهای علمی و فرهنگی و هنری بشریت نگهداری شود تا از فاجعه آخرالزمان در امان بمانند. در این فیلم که از جنس فیلم های آخرالزمانی هالیوود است می بینیم ، آخرالزمان مطابق دیدگاه های غربی تصویر می شود و آمریکا به عنوان تنها ناجی بشریت برای حفظ بقا و حیات معرفی می گردد و سخنی از ادیان آسمانی به میان نمی آید.

مشابه دیگر فیلم " رولند امریش " « روز استقلال »  به دنبال اثبات سیادت و درایت غربی ها  و البته آمریکایی ها بر بشر بحران زده است و این بشر غربی و آیین بوداست که منجی موعود خواهد بود و روحانیان آن هم که در خدمت لیبرال دموکراسی و انگاره های سکولاریستی قرار دارند صرفاً در خدمت غربی ها هستند و حتی جان خود را هم در این راه فدا می کنند. در فیلم های آخرالزمانی ، سعی می شود ، منجی در قامت یک انسان غربی و عموماً آمریکایی بروز کند و نیروهای شرور و شیطانی نیز اغلب شرقی و مسلمان هستند.

 

۲-۲ ) فيلم «سنگسار ثریا.میم»

فيلم «سنگسار ثریا. میم » به کارگردانی سیروس نورسته و براساس کتابی به همين نام نوشته فریدون صاحب‌جم كه در 1994 منتشر شد، ساخته شده است. كارگردان و نويسنده اين فيلم مدعي هستند؛ داستان اين فيلم واقعي و بر اساس رويدادي واقعی است كه در اوت 1986 (مرداد 1365) در دهكده اي كوچك در جنوب غربي ايران روي مي دهد .

مهم ترين بازيگر ايراني فیلم « سنگسار ثريا م. »  خانم شهره آغداشلو است. نام اصلي وي « پری وزیری‌تبار» و از بازيگران سينماي ايران در زمان پهلوي (فيلم فارسي) است.

داستان فيلم اين گونه است كه قربانعلي شوهر ثريا قصد دارد با دختري 14 ساله ازدواج كند اما وضع مالي‌ او چندان رضايت‌بخش نيست كه خرج دو خانواده را متحمل شود، به خاطر همين تصميم مي‌گيرد كه ثريا را طلاق دهد! در مقابل، ثريا هم كه با داشتن 4 فرزند نگران مخارج زندگي‌اش است ، با قربانعلي مخالفت مي‌كند. قربانعلي براي رها شدن از اين مشكل بزرگ! چاره‌اي مي‌انديشد؛ پناه بردن به روحاني روستا و كمك خواستن از او براي تهمت زدن به ثريا و در نهايت محكوم كردن او به سنگسار! تنها به خاطر اينكه از شر همسر اولش راحت شود و بخواهد آزادانه با دختري ديگر ازدواج كند! همه اين داستان را زهرا ، خاله ثريا (شهره آغداشلو) براي يك خبرنگار فرانسوي تعريف مي‌كند كه اتفاقاً آن حوالي ماشينش خراب شده است. زهرا او را مي‌بيند و ماجراي سنگسار خواهر‌زاده ‌اش را براي او تعريف مي‌كند تا آن خبرنگار آزادي‌خواه و طرفدار حقوق زن و حقوق بشر !!! به خارج از كشور برود و فرياد مظلوميت زنان ايراني را به گوش جهانيان برساند .

این فیلم بعد از ماجرای خانم س.ا که محکوم به اعدام به جرم قتل شوهرش و ارتباط نامشروع با مرد بیگانه شده بود و غرب از آن علیه کشورمان ، جنجال رسانه ای ساخت ؛ بارها و بارها از شبکه های گوناگون ماهواره ای پخش شد. فیلمی که برخلاف نظر سازندگانش ، ذره ای واقعیت ندارد و صرفاً ابزاری شد برای برچسب زنی و تهمت زنی به نظام اسلامی .

 

3-2 ) پرسپوليس

انيمیشن پرسپوليس كه بر اساس رماني با همين عنوان از مرجان ساتراپي است با هشتاد هزار طرح اسليمي و سياه و سفيد كه همگي با دست كشيده شده و شش ميليون يورو و در سه سال توليد شده ، زندگي شخصي نويسنده در سال هاي انقلاب و در خانواده‌اي مدرن با انديشه‌اي ماركسيستي است.

اين فيلم با قاطعيت تمام به سياه نمايي جامعه ايراني به گونه‌اي كاملاً فنی و حرفه‌اي می پردازد. در قسمتي از فيلم، مرجانِ كودك، شعارهايي مثل «شهدا در قلب ما هستند» و يا «حجاب، آزادي زن است» را به باد مسخره مي‌گيرد.

پرسپوليس از سال‌هاي دفاع مقدس فقط به عنوان حادثه‌اي كه در آن كشتار و مرگ و بدبختي بوده است، ياد مي‌كند و زماني كه رزمندگان ايراني در حال مبارزه با رژيم بعثي هستند، مرجان، در حال گوش دادن به آهنگ‌هاي مايكل جكسون و Iron Madon است.

پرسپوليس، عليه حجاب و نمادها و هنجارهاي ارزشي است و سعی می کند انگاره های نئومارکسیستی را در قالب¬های روز به بیینده القا نموده و از انقلاب اسلامی به عنوان رخدادی که عامل بدبختی و فلاکت بوده ، تصویرسازی کند.

در سرتاسر فيلم، شادي و نشاط مردم را به رقص و پايكوبي، شراب و سيگار منحصر مي‌كند كه البته از طرف حكومت سركوب مي‌شود و نظام اسلامی در این فیلم ، نظامی سرکوبگر ، خشن و استبدادی به تصویر کشیده می شود.

 

3  ) انیمیشن و کارتون

دشمنان ما دریافتند که برای نفوذ بیشتر در اعماق ذهن ها و دل ها که محل اصلی تهاجم فرهنگی است ، بایستی به شرایط و ویژگی های جامعه مخاطب خود توجه جدی داشت . بنابراین آن ها در برخورد با  نوجوانان  از ابزار انیمیشن استفاده می کنند . ساخت و تولید انواع کارتون ها و پخش آن توسط شبکه های ماهواره ای و یا ایستگاه های(سایت) اینترنتی در دستور کار دشمنان ما قرار دارد .

« شخصیتهای ساده و دوست داشتنی دنیای کارتون ، برای مخاطبان (کودکان و نوجوانان ) به آسانی به عنوان الگو پذیرفته می شود و آنان سعی می کنند از رفتارها و برخوردها شخصیت های کارتونی ، تقلید کنند . وجود همین قابلیت مهم است که سبب شده کارتون ها در فرآیند هجوم نرم جهان غرب علیه دیگر کشورها و فرهنگ ها ، نقشی ویژه را به خود اختصاص دهد . در برخی موارد ، دامنه بهره برداری از کارتون ها به مضامین سیاسی نیز کشیده می شود و شخصیت های محبوب کارتونها به نمایندگان و مبلغان فرهنگ و سبک زندگی و ارزش های جامعه غربی به سراسر جهان اعزام می شوند . »2 به عنوان مثال در کارتون هایی که با عنوان مجموعه های «باربی» در کشور به صورت غیرقانونی توزیع می شود، روابط آزاد جنسی از همان دوران کودکی و نوجوانی تبلغ می شود و قهرمان کارتون همواره با غیر همجنس خودش روابط آزاد دارد و به گونه ای سعی می شود که قبح این روابط را از بین ببرند.

  

  4  ) بازی های رایانه ای

تولید و پیدایش بازی های رایانه ای به سال 1962 بر می گردد که استیفن راسل ، از دانشجویان دانشگاه ام. آی . تی ، نخستین بازی رایانه ای را با نام « جنگ فضایی » نوشت که داستان بازی همان ، جنگ سفینه ها بود و بازیگر می بایستی سفینه طرف مقابل را نابود می کرد . بعد از آن شرکت آتاری در سال 1973 بازی « پونگ » را ساخت که چندان خلاقیتی در آن وجود نداشت. در اواسط دهه 1980 بازی ها بیشتر به سمت داستان های جنگی پیش رفتند . علت آن فضای تشنج آمیز داخلی آمریکا و نیز تنش آن کشور با شوروی و شرایط خاص دولت ریگان ، رئیس جمهور وقت آمریکا، بود . 3  

« در حال حاضر ساخت و تولید بازی های رایانه ای روندی صعودی به خود گرفته است و با شتاب زیاد در حال گسترش است . آمارها از تولید سالانه 3-4 هزار نسخه را خبر می دهند.

بیشتر بازی های رایانه ای به منظور تحقق اهداف زیر تولید و به صحنه بین المللی عرضه شده است.

-       تشریح خط مشی ها ، اهداف و مقاصد سیاسی کشور خودی برای مخاطبان و ارائه استدلال های پشتیبانی از آن خط مشی ها  .

-       برانگیختن افکار عمومی به طرفداری و یا علیه یک عملیات نظامی .

-       پشتیبانی از تحریم های اقتصادی و دیگر اشکال غیر قهر آمیز اعمال فشار علیه دشمن .

عنصرمشترک اغلب بازی های رایانه ای این است که کاربر در نقش یک سرباز شجاع ، نیروی زبده غربی با مشخصات ویژه آمریکایی و یا در برخی موارد نیروهای حافظ صلح سازمان ملل برای گسترش آزادی های فردی و مبارزه با گروه های سیاسی و تروریستی و موجودات فضایی و تخیلی است . ایالات متحده آمریکا سعی دارد با این برنامه های فرهنگی تجاوزات نظامی خود را در میان ملت آمریکا و سایر ملت ها امری عادی ، انسان دوستانه و به منظور گسترش صلح و دموکراسی در سطح جهان نشان دهد . سعی می شود این موضوع القا شود که آمریکا نماد خیر مطلق و هر فرد ، گروه و یا دولتی که مخالف اوست ، محور شرارت و نماد شیطان است.

در بازی های رایانه ای که علیه ارزش های اسلامی و کشورهای مسلمان ساخته می شود ، مکان های منقش به تصاویر اسلامی و رنگ سبز، مساجد و مکان های مذهبی محل تجمع تروریست هاست و عمدتاً تک تیر اندازها بالای مناره های مساجد ، موضع گرفته اند و به سوی شما تیر اندازی می کنند . از زبان فارسی و عربی برای بیان زبان تروریست ها استفاده می شود و صدای پس زمینه تلاوت آیات قرآن ، اذان ، صلوات و سایر شعائر اسلامی است.

به عنوان مثال در بازی رایانه ای  « دلتا فورس » در یکی از صحنه ها که در سال 2005 میلادی اتفاق می افتد شما برای مبارزه با تروریست ها به ایران حمله می کنید که این بخش از بازی سه مرحله دارد : در یک مرحله به جزیره خارک حمله می کنید و در مرحله دیگر به یک پایانه نفتی در خلیج فارس که نیروهای نظامی از آنجا محافظت می کنند . در این مرحله علاوه بر کشتن نیروهای نظامی کلاسیک با نیروهای دیگری با لباس شخصی مواجه می شوید که به نظر می رسد بیانگر نیروهای بسیج مردمی ایران است» .4

 

5 ) اسباب بازی و عروسک

« در روش هاي تعليم و تربيت ، مهم ترين و كليدي ترين عامل، بحث «الگو سازي» است. هر سن و هر جنس، الگوي خاص خود را بر مي تابد. در اين ميان مهم ترين سن ، دوران كودكي است. تربيت دوران كودكي توأم با بهره گيري از الگوهاي خاص و ويژه اين دوران است. طبيعي است كه الگوهاي دوران كودكي به طور عمده از مؤلفه¬هاي عاطفي به جاي گزاره هاي عقلاني بهره مي برند. بنابراین رمز و رازهاي موجود در خيال پردازي هاي كودكانه ، جايگزين گزاره هاي واقع گرايانه در تربيت بزرگسالان مي شود . مبتني بر اين اصل، استفاده از نماد حيوانات به صورت فانتزي ، در انتقال مفاهيم آموزشي و تربيتي به كودكان ، همواره مد نظر بوده است . به گونه اي كه امروزه بيشترين حجم توليدات فرهنگي مربوط به كودكان در زمينه انيميشن، كتاب ، داستان و اسباب بازي، به استفاده از نمادگرايي از حيوانات محدود مي شود.

 در اين ميان دختر بچه ها انحصاراً به عروسك علاقه مند هستند. اين علاقه نشئت گرفته از عاطفه ويژه دختر بچه ها و همچنين به دليل قدرت برتر عروسك در ايجاد حس هم ذات پنداري و تفاهم خيالي با كودك است.

 عروسك ، بالاترين نقش تربيتي را به ويژه در شكل دهي و پايه ريزي شخصيت دختران دارد. دختر بچه ها، زنان آينده هر ملت هستند و براي انحطاط هر ملت بايستي دختران و زنان آن ملت را منحط و منحرف تربيت كرد؛ همان¬گونه كه براي اعتلاي هر ملت ، بايستي دختران و زنان آن ملت را متعالي تربيت كرد. از اين منظر، نقش عروسك در تهاجم فرهنگي نقش بسيار برجسته ای است.  یکی از مهم ترین اسباب بازی ها که به مثابه ابزاری در تهاجم فرهنگی ایفای نقش می کند ، عروسک باربی است . عروسک باربی توسط شرکت مت در ایالت کالیفرنیای آمریکا و در سال 1959 تولید و به بازار فرهنگی وارد شد.

باربي، اسم خلاصه شده باربارا ، دختر كوچك رئيس شرکت متل يعني آقاي هندلر بود. باربي به زودي در صف اول اسباب بازي دختران در جهان قرار گرفت. جالب  است بدانیم  طراح تغييرات « باربي » در آمريكا در شرکت «متل»، «جك رايان» است . وي قبل از آن در پنتاگون ( وزارت جنگ آمريكا ) ، طراح موشك هاي اسپارو و هاوك بود. شركت متل او را به خاطر تخصص و استعدادش در شناخت فرم هيكل زنان استخدام كرد.

 در سال1961،  شرکت « متل» ، عروسك «كن» را توليد كرد. اين عروسك پسري بود با لباس هاي شيك و موهاي قهوه اي با نامي بر گرفته از نام پسر آقاي هندلر(رئيس شرکت متل). به اين ترتيب عروسك باربي صاحب يك دوست پسر شد .

 بعدها در سال 1963، عروسك « ميچ » و در سال 1965 ، عروسك « اسكيپر »  به جمع كن و باربي پيوستند.

 در سال 1968، شرکت « متل» براي اينكه به باربي يك شخصيت تربيتي جهاني ببخشد ، اقدام به ساخت و فروش عروسك هاي سياه و زردي نمود كه هيكل و اندام آنها كاملاً همانند اندام باربي، ولي رنگ پوست و چهره آن ها متفاوت بود. عروسك دو رگه آفريقايي ـ آمريكايي که به باربی سیاهان معروف شد براي كودكان سياه پوست در آمريكا و آفريقا، با نام «كريستين» توسط شرکت «متل» به بازار آمد. اين همه مسئله نبود ؛ بازار بيش از يك ميلياردي زرد پوستان در آسيا و همچنين تربيت غربي دختران آنان ، ضرورت نگاه فرهنگ غربي به آن عرصه را جدي ساخت. در سال  1990 ، «كي يرا» ، باربي ژاپني ها و چيني ها را ساخته و روانه بازار كرد. در كنار اين دوست زرد پوست باربي ، دو سال قبل از آن (1988) ترزاي آمريكاي لاتين به جمع دوستان باربي پيوسته بود.

  در سال 1978، متأثر از شعار حقوق بشر رئيس جمهور وقت آمريكا ، جيمي كارتر مبني بر بسط حقوق بشر در جهان، شرکت متل با ديد بشر دوستانه! اساسنامه جهاني كودكان را تنظيم نمود كه به شكل قابل توجهي شركايي را به صورت غير انتفاعي در اتحاديه اي پيرامون اساسنامه مزبور ( از سراسر جهان) گرد آورد.

 شرکت آمريكايي متل، براي ترويج باربي در سال 1986 ، شركت «هنگ كنگي اراكو» را تأسيس كرد. در سال 1988 با شرکت «والت ديسني» در جهت توليد و بازاريابي اسباب بازي ها و فيلم هاي شخصيت هاي عروسكي و كارتوني معروف والت ديسني در سراسر جهان، قرارداد همكاري منعقد نمود.

  در سال 2000 ، شرکت «متل» امتياز مجموعه بازي ها و فعاليت هاي سرگرم كننده پيرامون داستان¬هاي «هري پاتر» شامل: عروسك ها ، پازل ها ، خودروها ، بازي هاي رایانه ای و فيلم هاي مربوط را ( با همكاري شرکت سينمايي وارنر) خريداري نمود .

 در طي ساليان گذشته ، باربي بيش از 500 بار در نقش ها و شخصيت هاي متفاوت عرضه شده است از آن جمله: پرستار، افسر پليس ، آموزگار ، پزشك ، دندانپزشك ، دامپزشك ، خواننده موسيقي راك ، ژيمناستیک ، كارآگاه ، افسر نيروي دريايي ، افسر خلبان ،  مهماندار هواپيما ، دزد ، گدا و… كه اين شخصيت پردازي ها ، براي كاركردهاي تربيتي اين عروسك است.

 در طول 40 سال گذشته عروسك باربي فعال در عرصه سياست آمريكا بوده است . در طول انتخابات ايالتي و ملي، باربي بسيار فعال است. در طول جنگ ويتنام ، گرانادا ، پاناما و در انتهاي جنگ سرد ، باربي نقش¬هاي متفاوتي ايفا كرد .

 در طول جنگ اول عراق و آمريكا در سال  1990 ، عروسك باربي با پوشش يونيفورم نظامي آمريكايي به تهييج افكار عمومي مردم آمريكا پرداخت . پس از واقعه 11 سپتامبر نيز باربي با پوشيدن يونيفورم نيروهاي نظامي ضد تروريست ، با ايفاي نقش جديد خود به تهييج افكار عمومي پرداخت . تيتر آگهي هاي تبليغاتي باربي ، براي نبرد ضد تروريسم اين بود : باربي ـ روح آمريكايي .

به مرور زمان باربي كاركرد مهمي يافت ؛ باربي به دختران آموزش مي داد كه جامعه مدرن از آنها به عنوان يك زن چه انتظاري دارد .

 عروسك باربي بر خلاف ساير عروسكها تداعي كننده بچه نبوده و داراي چهره بچه گانه نمي باشد ، بلكه يك زن بيست ساله آمريكايي با تمام مشخصات اندامي آن است كه با دقت فراوان طراحي و ساخته مي شود و با حضور تصاويرش در اكثر ملزومات ضروري كودكان و نوجوانان از قبيل لوازم التحرير، كيف ، كفش، شكلات ها ، ظروف ، البسه ، ساعت ، وسايل شخصي و… كه به بيش از ده ها هزار مورد موجود در بازار حتي بازار داخلي مي رسد، ملكه ذهني كودكان و نوجوانان گرديده و ارزش های فرهنگی نهفته در خود را به آنان تحميل می کند. » 5  

6 ) موسیقی ضد فرهنگی ( و زیر زمینی )

به طور کلی این نوع موسیقی با توجه به منشأ شکل گیری ، عناصر فعال در آن ، منابع مالی ، شخصیت گردانندگان ، فرهنگ حاکم بر گروه ها و کارکرد آنان در سطح جامعه آسیب های متعددی را درپی دارد و بالطبع پیامد های منفی و اثرات مخرب فرهنگی در کشور ما خواهد گذاشت. موسیقی غیر مجاز و زیرزمینی به دلیل عدم دریافت مجوز از مراجع ذیصلاح در شرایطی غیر استاندارد، غیر قانونی و غیر اخلاقی تهیه و تدوین و به عنوان یک محصول ضدفرهنگی به جامعه هدف عرضه می شود . از جمله این موسیقی ها می توان به انواع کلیپ هایی که در داخل کشور و در استودیوهای غیر قانونی ساخته شده و بعضاً در اختیار شبکه های ماهواره ای، ایستگاه های (سایت) اینترنتی و توزیع کنندگان دستی قرار می گیرد ، اشاره کرد.

در این موسیقی ها ، مفاهیمی تبلیغ می شود که عبارتند از :

•          سبک زندگی آمریکایی و غربی؛

•          بی بندو باری اخلاقی در تمام عرصه های زندگی فردی و اجتماعی؛

•          گرایش مفرط به روابط جنسی غیر مشروع؛

•          تبلیغ انواع مواد مخدر به ویژه سیگار ؛

•          انزوا طلبی در روابط فردی و اجتماعی؛

•          بی توجهی به نظام خانواده و حرمت و احترام والدین ؛

•          برخورد تمسخرآمیز با مسائل اجتماعی؛

•          بی تفاوتی به مسائل سیاسی؛

•          تبلیغ انواع مد ، پوشش و آرایش به سبک گروه های غربی .

پارتی های شبانه ، پارک ها و بوستان ها ، مدارس موسیقی ، شبکه های ماهواره ای و غیره محافلی هستند که در آن این نوع موسیقی ترویج می شود. انتقال ارزش های ضد فرهنگ ملی و دینی در قالب شعر و آهنگ های موسقی به مراتب آسان تر از سایر قالب هاست  و به همین دلیل از این نوع موسیقی به صورت گسترده در شبکه های ماهواره ای ضد فرهنگی ، استفاده می شود و چندین شبکه مهم اختصاص به پخش این نوع موسیقی دارد .

در چند سال اخیر شبکه خبری بی. بی. سی فارسی با برنامه « کوک » به تبلیغ این نوع موسیقی می پردازد برنامه ای که مشابه آن تحت عنوان «شباهنگ» در تلویزیون صدای آمریکا پخش می گردد و البته سایر شبکه های ماهواره ای مثل pmc نیز در این راستا حرکت می کنند .

 موارد فوق تنها بخشي از ابزارهايی بود كه در تهاجم فرهنگي و جنگ نرم  مورد استفاده قرار مي گيرد و از ذكر ساير ابزارها به دليل فرصت اندک ، اجتناب شد. مواردي همچون سايتهای اینترنتی و بلاگها، چت روم ها ، شبکه های اجتماعی ( فیس بوک ، توئیتر و ... ) ، مطبوعات و... .

 

پانوشتها:

1. وبلاگ محمد قربانی m-ghorbani.blogfa.com

2. همان.

3. نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، جنگ نرم ؛ مجموعه متون آموزشی طرح ضیافت اندیشه ، قم: نشر معارف ، 1389 ، ص 89.

4. مرسلی ، فاطمه ، هزار راه رفته ، تهران : معاونت سیاسی ساعس ناجا ، 1388 ، ص 102.

5. حق وردی طاقانکی، مهدی، «بازی های رایانه ای، ابزار قدرت نرم قدرت های منطقه»، جنگ روانی، تهران: معاونت سیاسی نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها ، بی تا ، به نقل از فصلنامه عملیات روانی، ش 16.

6. عباسی ، حسن ، « باربی، اسباب بازی یا اسباب ترویج فرهنگ غرب » ، جنگ روانی، تهران :  معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، بی تا ، ص 146.

 

... نه هر که سر بتراشد قلندری داند!


جناب آقای دکتر سروش، اخیراً نامه‌ای از جنابعالی در فضای مجازی منتشر شد که خاطر مرا پریشان کرد، که نه برای خود، بلکه بیشتر برای شما

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی ترا / تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود


خطاب به رهبر انقلاب اسلامی مرقوم نموده‌اید که «به عین الیقین، پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می‌بینم.» خاطرتان هست که این ذکر دایم و ورد وارد همه سرکردگان ینگه دنیاست، چه زمان حیات مبارک «حضرت روح الله » و چه الان در دوران نائبش «سید علی.» و چه عجب که آرزوی شما با رؤیای آنان در هم آمیخته است. نکند سر نهانی این وسط باشد که حتما هست و...

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می‌کنند



فرموده‌اید «جاروب انصاف، خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید.» جناب آقای سروش، در این مدت که در فرنگ به سر می‌برید حتماً خبری از اوضاع و احوال عالم دارید. از عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین، یمن، بحرین، مصر، لیبی و ... و یا حتی در مقابل منزلتان دیده‌اید که عده‌ای علیه همان نظام سرمایه‌داری می‌شورند و شعار می‌دهند و به اصطلاح جنبش اشغال وال استریت راه انداخته‌اند‌. شده است جمله‌ای‌، بل کلمه‌ای از دهان مبارک شما خارج شود که این چه بساط ظلمی است که ظالمان در دنیا علم کرده‌اند‌؟
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند


یا نکند شما به مدد طعام و شرابی که از صدقه سر همان ظالمان و گردنکشان نصیبتان شده است، زبان در کام فرو برده اید و بلکه تأیید هم می‌فرمایید. این همه «انسان» در غزه و لبنان، در عراق و افغانستان، در یمن و بحرین و ... مثله و تکه تکه شدند توسط همانانی که زیر بیرقشان سینه می‌زنید، صدایی و آهی از شما بر نیامد تا چه رسد فریاد. دست به قلم شده‌اید و رگ گردن کلفت کرده‌اید که ای داد، ای هوار که در ایران چنین و چنان!

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند



«ایام که می‌گذشت ... که قصه وحی و نبوت پیش آمد ... به قدر مقدور شوخ‌های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد(ص) است، بازنمودم.»


بلی شما در زمستان 1386 در مصاحبه رادیو هلند، به رد وحیانی بودن قرآن پرداختید. گرچه پیشتر این مباحث را در کتاب «بسط تجربه نبوی» و نیز «قبض و بسط تئوریک شریعت» با اندکی تفاوت مطرح کرده بودید. حتماً می‌دانید قبل از شما نصر حامد ابوزید – روشنفکر غرب‌گرای مصری- در کتاب «مفهوم النص؛ دراسه فی علوم القران» که در سال 1990 توسط مرکز الثقافی العربی در بیروت چاپ شد، همین مطالب را عیناً مطرح کرد و یا دیگرانی از جمله محمد آرغون، مقیم فرانسه و ... و یا حتی برخی از این شبهات در طول تاریخ طرح شد و توسط اندیشمندان مسلمان پاسخ داده شدند.


بعد از طرح این مباحث از ناحیه شما، برخی از اهالی علم از جمله حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، استاد بهرام پور، استاد بهاالدین خرمشاهی، حتی آقای عبدالعلی بازرگان و دیگران دست به قلم برده و از در ارشاد و اصلاح با شما سخن گفتند و به نقد آنچه سخن رانده بودید، قلم دواندند، جواب شما چه بود؟


ظاهراً به مولانا علاقمندی و اشعار وی را سخت قول می نمایی، نمی دانم، شاید. برای جنابتان از وی می‌نویسم و اگر به مذاقتان برخورد، دلتان مکدر شد و غضبناک؛ حدیث حقیر نیست، شعر مولوی است:

تا قیامت می‌زند قرآن ندا / ای گروهی جهل را گشته فدا


من کلام حقم و قایم به ذات / قوت جان جان و یاقوت زکات



سیاهه نموده‌اید که «ولایت فقیه نه شرعا اعتبار دارد، نه عقلا و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند.» متاسفم از اینکه فرمایشات! شما آنقدر آمیخته به بغض و کینه است که کوچکترین توجهی به اصول اولیه علمی مساله ندارید و بی محابا به پیش می‌تازید.

خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ(سوره بقره/آیه 7)



آقای سروش حداقل کتاب «دراسات فی ولایه الفقیه» آقای حسینعلی منتظری را مطالعه می‌فرمودید یا کتب آقای دکتر محسن کدیور را در این رابطه می‌دیدید. اینان که جزو یاران و رفیقان شما هستند. مساله ولایت فقیه، آنقدر مساله بدیهی و روشنی است که حضرت امام خمینی(س) فرموده‌اند که تصورش، موجب تصدیق آن می‌شود.


بر خلاف نظر شما تمام فقهای معاصر از جمله حضرات آیات عظام سیستانی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی و حتی متوفیان اخیر حضرات آیات عظام بهجت، شیخ جواد تبریزی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و .. . معتقد بدان بوده‌اند. قدری تأمل بکنید و دل را از کینه و حقد دور بدارید و عقل را آزاد سازید، به طرفه العینی می‌فهمید که امکان عمل به اسلام بدون تأسیس حکومت اسلامی و تحقق ولایت فقیه، امری محال و غیر ممکن است.

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی / که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود



آقای سروش، متاسفانه با این افاضات،بدیهی ترین مسائل را هم انکار می‌کنید. چشم خود را با انگشت کین کور کرده‌اید تا آفتاب را نبینید.


نوشته‌اید «با خود می‌اندیشم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام هم داستانیم و ... .» فراست چندانی نمی‌خواهد که اختلاف عمیق شما را با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، دریافت. شما حلقومتان را به کسانی اجاره داده‌اید که صدایشان بر هموطنانتان کلفت می‌کنند. شما برای کسانی قلم می‌زنید که هنوز از انگشتانشان خون جوانان، مردان، زنان و کودکان ایران، لبنان، عراق، فلسطین، افغانستان، بوسنی و ... می‌چکد.


بلی شما فرق دارید، خیلی هم فرق دارید! سر بر آستان شیطان و پست از شیطان، هنری نیست که به آن افتخار می‌کنید و گردن فراز. سجده بر آمریکا و اذنابش عین بی هنری است.

بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش / که بنده را کس نخرد به عیب بی‌هنری



آورده‌اید که «می‌گویید سپاه پاسداران هست، بلی هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد... .» با شما موافقم که هیچ کشور و ملتی به مانند ما «سپاهی» ندارد که ایمان و اطمینان در دل ملتش کاشته و رعب و وحشت در وجود سلطه گران انداخته باشد. اگر شما و امثال شما دهان به تأیید سپاه، بسیج، ارتش و ... بگشایید، معلوم می‌شود که اینان در انجام وظایف قصوری کرده‌اند و صد البته اگر مذمت و فحاشی، نثارشان کرده باشید، حقانیت و صحت عمل به تکالیفشان بر ملت ما مکشوف می‌شود. حتماً می‌دانید که این سنجه و میزان را مرادمان «روح خدا؛ خمینی» به ما آموخته است.


من نیز برای جنابتان می‌نویسم «سعدی گفت دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب. شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان، در این "وجیزه حقیر" به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک می‌خواست: "وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ" شما هم که از نام نیک نمی‌گریزید. برگردید به آغوش ملت و در این روزهایی که دهه شصت زندگیتان هست، «سروش مردم » خود باشید. مردم ما «کریم»‌ اند. تا حال اگر «کریم سروش» بودید، بگذارید از این به بعد شما «سروش کریم» ببینیم. گرچه دیر شده است ولی اگر بخواهید شدنی است.

صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را / خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی



من و امثال من و در کار و قال شما عیوب بسیار می‌بینیم که اگر بنویسیم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می‌شود. پروای حقیقت و فضیلت مرا به این می‌خواند که داروی تلخ و زهرفام نقد و انذار را در کام شما بچشانم.


زان حدیث تلخ می‌گویم ترا / تا ز تلخی‌ها فرو شویم ترا


نوکری اجانب، قدر و منزلتی ندارد. حریر و دیبای قوم خود بپوشید که زربفت است و دلربا. آنان امثال شما را بسیار فریفته و دشمن ملتشان ساخته است، اگر اندکی کتب تاریخی را تورق فرمایید خواهید دید که در تاریخ ملل، «سروش ها» زیادند و چه خیانت ها و خباثت ها در حق مردمانشان کرده‌اند. کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال آل احمد می‌تواند برایتان مفید باشد.

بس کنم گر این سخن افزون شود / خود جگر چبود؟ که خارا چون شود



این مطلب در سایت های برهان ، تابناک ، الف ، باشگاه خبرنگاران و رونامه رسالت و ... در روزهای 19-17 دی ماه 1390 منتشر شده است .

خطبه غدير با ترجمه

بخش اول: حمد و ثناي الهي



اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ).
بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ.
يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ.

ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست.
اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. دور و منزه از خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت ده ايجاد شده هاست.
به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها هرگز او را نبينند.

ادامه نوشته

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۳

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۳

آقای منتظری ، سرسلسله مخالفان داخلی- بخش سوم

 

نامه به آقاي منتظري "عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي "

(جلد 21- صفحه 330) - نامه

زمان: 6 فروردين 1368 / 18 شعبان 1409

مكان: تهران، جماران

موضوع: عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي

مخاطب: منتظري، حسين علي

 

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آقاي منتظري

با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمه‌اي برايتان مي‌نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته‌ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مي‌دانم؛ خدا را در نظر مي‌گيرم و مسائلي را گوشزد مي‌كنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال‌ها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد. شما در اكثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگيري‌هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرال‌ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه مي‌گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي‌بينيد كه چه خدمت ارزنده‌اي به استكبار كرده‌ايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدين‌تر مي‌دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي‌داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم.

شما از اين پس وكيل من نمي‌باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي‌آورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مي‌دانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نمي‌دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي‌شويد كه آخرتتان را خراب‌تر مي‌كند-، با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي‌كنم ديگر خود دانيد:

1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال‌ها نريزد.

2 - از آنجا كه ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريك مي‌شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.

3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.

4 - نامه‌ها و سخنراني‌هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه‌هاي گروهي به مردم مي‌رسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خون‌هاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.

و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، و در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل‌كرده كه مفيد براي حوزه‌هاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد ، مسلما تكليف ديگري دارم و مي‌دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي‌كنم. و الله قسم، من با نخست‌وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي‌دانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بني‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.

سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم.

من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته‌ام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغ‌هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي‌كنند نگردند. از خدا مي‌خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام.

 

يكشنبه 6 / 1 / 68

روح‌الله الموسوي الخميني

 

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

محضر مبارك آیت اللّه العظمى امام خمینى ( مدظله العالى)

پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد.

ضمن تشكر از ارشادات و راهنماییهاى حضرتعالى به عرض مى رساند، مطمئن باشید همان طور كه از آغاز مبارزه تاكنون در همه مراحل همچون سربازى فداكار و از خود گذشته و مطیع در كنار حضرتعالى و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینك نیز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرتعالى مى دانم، زیرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبرى است.

براى هیچ كس قابل شك نیست كه این انقلاب عظیم تا كنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرتعالى از خطرات مهمى گذشته ، و دشمنان زیادى همچون منافقین كوردل، كه دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من(1) آغشته است، و سایر جناحهاى مخالف و ضد انقلاب و سازشكار و لیبرال مابهاى كج فكر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.

آیا جنایات هولناك وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان كوردل به انقلاب و كشور و ملت عزیز و فداكار ما فراموش شدنى است? و اگر بلندگوهاى آنان و رادیوهاى بیگانه خیال مى كنند با جوسازیها و نشر اكاذیب و شایعه پراكنیها به نام اینجانب مى توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگى ملت ما رخنه كنند، سخت در اشتباهند.

و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشكلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم كه تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است.

و اكنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى كنم.

و از حضرتعالى تقاضا مى كنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و كشور را قاطعانه در نظر بگیرند.

و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یك طلبه كوچك و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حكیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم.

و اگر اشتباهات و ضعفهایى كه لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد.

و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه مند تقاضا مى كنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبرى و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، كارى انجام دهند و یا كلمه اى بر زبان جارى نمایند، زیرا مقام معظم رهبرى و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمى خواهند.

امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهاى ارزنده خود بهره مند، و از دعاى خیر فراموش نفرمایید.

والسلام علیكم و رحمه اللّه و بركاته

7 / 1 / 68 - حسینعلى منتظرى

 

 

* پاسخ حضرت امام خمینی(ره) :

8 فروردین 1368 / 20 شعبان 1409

بسم اللّه الرحمن الرحیم


جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى - دامت افاضاته با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور كه نوشته اید رهبرى نظام جمهورى اسلامى كار مشكل و مسئولیت سنگین و خطیرى است كه تحملى بیش از طاقت شما مى خواهد. و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فكر مى كردیم.  

     ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمى خواستم در محدوده قانونى آنها دخالت كنم. از اینكه عدم آمادگى خود را براى پست قائم مقامى رهبرى اعلام كرده اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشكر مى نمایم. همه مى دانند كه شما حاصل عمر من بوده اید، و من به شما شدیدا علاقه مندم. براى اینكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصیحت مى كنم كه بیت خود را از افراد ناصالح پاك نمایید، و از رفت و آمد مخالفین نظام،كه به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مى زنند، جدا جلوگیرى كنید.

     من این تذكر را در قضیه مهدى هاشمى هم به شما دادم.  من صلاح شما و انقلاب را در این مى بینم كه شما فقیهى باشید كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند.

    از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متاثر نباشید.مردم ما شما را خوب مى شناسند، و حیله هاى دشمن را هم خوب درك كرده اند كه با نسبت هر چیزى به مقامات ایران كینه خود را به اسلام نشان مى دهند.طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها، و رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است كه مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم.

     جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مى بخشید.

والسلام علیكم

 

 

 

*پیام مقام معظم رهبری پیرامون رحلت آیت الله منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم


اطلاع یافتیم كه فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمه الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته اند. ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی های زیادی در این راه تحمل كردند.

در اواخر دوران حیات مبارك امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد كه از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را كفاره ی آن قرار دهد. اینجانب درگذشت ایشان را به همه ی بازماندگان بویژه همسر مكرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت میكنم.

سیّد علی خامنه ای

 

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان 2

 

مکتب امام خمینی (س) ؛ مخالفان و موافقان ۲

آقای منتظری ، سرسلسله مخالفان داخلی- بخش دوم

 

اما تشریح نکته اول:
 

سیره ی بزرگان و فقها و علمای دینی در طول تاریخ تشیع و فقاهت شیعه، هرگز چنین نبوده که ادعا کنند در تبیین و تفسیر شریعت و احکام و مبانی آن بر دیگران برتر بوده و چنین و چنان کرده اند.
در همه آثار گرانبهای برجا مانده از فقها و فلاسفه اسلامی، اثری از خود بزرگ بینی و منیت علمی به چشم نمی خورد. بزرگانی نظیر صدرالمتالهین ، مرحوم صاحب جواهر، مرحوم مجلسی و... با همه عظمت و شأن علمی که دارند و زحمات طاقت فرسایی که در تفسیر حکیمانه مبانی دین و احکام و تدوین نصوص متحمل شده اند، هرگز ادعای تثبیت و تحکیم شرایع را نداشته بلکه بر عکس همه جا از قصور و ناچیز بودن خدمات خود، داد سخن داده اند.
کدام فقیه و عالم ربانی را در طول تاریخ تشیع سراغ داریم که خود را تئوریسین احکام معرفی کرده و به آثار و کتب خود بالیده باشد؟
مهمتر آنکه مگر می شود در باب اعتقادات و شرایع ادعا کرد که «اینها را ما گفتیم ، ما علم کردیم » شریعت اسلام مبتنی بر ثقل اکبر ، یعنی قرآن و ثقل اصغر یعنی سنت است که از طریق حدیث متواتر ثقلین، از ناحیه پیامبر اکرم(ص) بین مردم همه اعصار به امانت سپرده شده و آنچه خارج از کتاب و سنت باشد، کمترین مشروعیتی نخواهد داشت.
صدرالمتالهین که از جمله ی بهترین مفسران اعتقادات دینی و حکمت متعالیه است، هرگز ادعا نکرده که « اصلاً حکمت متعالیه و اثبات وجود واجب و حرکت جوهری و مبدأ و معاد و... را ما گفتیم ، ما علم کردیم» بلکه هر آنچه فرموده است را متخذ از متن شریعت دانسته و اندیشه ی قاصر خویش را برای چشیدن از اقیانوس معارف اسلامی به خدمت گرفته است و جز این نیز ادعائی نداشته ، گرچه هرگز در این حد نیز به خود نبالیده است.
مضافاً اینکه آقای منتظری اولین تثبیت و تحکیم کننده اصل ولایت فقیه باشد، نیز ادعائی کذب بیش نیست.
علمای اسلام، قرنها پیش با استناد به متن قرآن و احادیث معصومین، اصل ولایت فقیه را با نهایت وضوح و روشنی در آثار گرانبهای خویش تفسیر و تبیین فرموده اند.
صاحب جواهر نیز چنین ادعائی نمی کند که برای اولین بار اصل ولایت فقیه را مورد توجه قرار داده است بلکه او نیز در جلد 21 کتاب جواهر صفحه 396، آنگاه که از اصل ولایت فقیه سخن می گوید، از قول مرحوم محقق کرکی نقل قول می کند و ما وقتی در جلد 16 کتاب جواهرالکلام صفحه 178، بحث تفصیلی ولایت فقیه را می یابیم ، چگونه می توانیم ادعا کنیم که اصلاً ما گفتیم، ما علم کردیم... وقتی که مرحوم محقق کرکی در کتاب «الخمس شرایع الاسلام » ، ضمن مسئله خامسه و مرحوم شهید ثانی در کتاب «مسالک... » ، ضمن بحث کتاب الخمس و مرحوم نراقی در کتاب « عوائد... »  ضمن بحث مشروحی پیرامون ولایت فقیه و مرحوم آیه ا... نائینی در کتاب  « تنبیه الامه و تنزیه الملّه » صفحه 46 و مرحوم حاج آقا رضا همدانی در کتاب      « الخمس مصباح الفقیه» صفحه 161 و مرحوم آیه ا... العظمی بروجردی طبق تقریرات درسشان در کتاب «البدر الزهراء » صفحه 57 و بالاخره حضرت امام خمینی (قدس سره ) در جلد دوم کتاب« البیع » صفحه 467 به بعد و مجموعه کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی، به تفصیل در باب اصل ولایت فقیه شرح و بسط فرموده اند، چگونه کسی می تواند خود را تئوریسین و تثبیت کننده اصل ولایت فقیه معرفی نماید؟!!
آقای منتظری بخوبی می دانست که بعنوان یکی از شاگردان کوچک امام، اصل ولایت فقیه را مثل سایر مباحث فقهی و عقیدتی، از مکتب فقهی و کلامی حضرت امام خمینی(قدس سره) آموخته است. امام امت اولین کسی است که در عصر حاضر با استناد به قرآن و حدیث و اقوال علمای پیشین، اصل ولایت فقیه را تبیین و احیا فرمود و در خصوص آن کتاب نوشت و بر ضرورت حکومت اسلامی پافشاری کرد. حتی عامی ترین افراد در کشور، بخوبی می دانند که مبین و مفسر اصل ولایت مطلقه فقیه در زمان معاصر، امام خمینی(قدس سره) بوده و دیگران به تبع از ایشان و در سایه ی انقلاب عظیمی که امام بنا نهاد، به فراخور استعداد و توان خویش به اصل ولایت فقیه توجه کرده اند.
این امام امت بود که ولایت مطلقه فقیه را با استناد به نصوص، ادامه رسالت پیامبران و ائمه معصومین (ع) دانست و بنابر آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» استدلال فرمود که اولی الامر در آیه شریفه، عِدل خدا و رسول قرار گرفته و فقها، در زمان غیبت ، طبق نص روایات صحیح، مقام ولایت امری را عهده دار خواهند بود. این امام بود که سالها قبل از آقای منتظری و کتابش، در کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه فرمود:
« این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) ، بیش از فقیه است، باطل وغلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه ی عالم است ، و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است. لکن زیادی فضائل معنوی موجب زیادتر بودن اختیارات نمی شود و همان اختیاراتی که رسول و ائمه اطهار(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین وُلات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فقیه قرار داده است.»
حضرت امام نه تنها از طریق نصوص، اصل ولایت فقیه را اثبات می فرمود بلکه آنرا اصلی بدیهی می دانست، به گونه ای که حتی بدون نیاز به قرآن و حدیث، بداهت نیز ولایت مطلقه فقیه را در زمان غیبت تصدیق می کند و در بخشی از کتاب ولایت فقیه می فرماید:
« ولایت فقیه، از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد، به این معنا که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آنرا به تصور آورد ، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد و آنرا ضروری و بدیهی خواهد شناخت.»

 

 

و اما تشریح نکته دوم:
 

جان کلام در مبحث ولایت مطلقه فقیه، چه اینگونه که امام امت در کتابها و سخنرانیهای خود تبیین فرموده اند و چه آنگونه که آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خود توضیح می دهد، این است که در اختیارات و اِعمال ولایت ، بین پیامبر اکرم (ص) و ائمه(ع) و فقیه جامع الشرایطی که در عصر غیبت عهده دار رهبری حکومت اسلامی است، تفاوتی وجود ندارد.
از سایر آیات قرآنی نیز که بدلیل رعایت اختصار بگذریم، اخبار و احادیث فراوانی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به وضوح بر ولایت مطلقه فقیه تصریح فرموده که حضرت امام (قدس سره) در کتابهای خود به تفصیل آن را مورد بحث و استناد قرار داده و آقای منتظری نیز در کتاب خود متعرض آن شده است.
امام با صراحت عنوان می فرماید که بین معصومین و فقیهی که رهبری حکومت اسلامی را در زمان غیبت عهده دار است از حیث اختیارات حکومتی، هیچگونه تفاوتی نیست و نتیجه می گیرد که پس برای فهم و استخراج حیطه ی وظایف و گستره ی اختیارات فقیه، می بایست در اختیارات پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) غور و تفحص نمود و آنگاه از این طریق به اختیارات ولی فقیه در زمان غیبت نیز پی برد.
امام (قدس سره) معتقدند همانگونه که آیه 6 سوره احزاب، ولایت مطلقه پیامبر(ص) را بر نفوس مؤمنین اثبات می کند و آیه شریفه ی 36 از همین سوره نیز تخلف از حکم و فرمان پیامبر را موجب گمراهی معرفی می فرماید، چون بین پیامبر(ص) و ائمه(ع) و ولی فقیه در زمان غیبت از حیث مدیریت حکومت و اختیارات تفاوتی نیست، همه ی اینگونه آیات، در خصوص اختیارات ولی فقیه در زمان غیبت نیز قابل استناد است.
امام با استناد به احادیث بیشماری از پیامبر اکرم(ص) نظیر:
«الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا...» ، «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل...» ، «العلماء ورثه الانبیاء...» و... هیچگونه تفاوتی میان اختیارات ولی فقیه و پیامبر از حیث حکومتی قائل نیست.
ولی فقیه بعنوان شخصیتی با دو جنبه شاخص:
1ـ اعلمیت فقهی
2ـ اعدلیت در رعایت حلال و حرام خدا
می بایست با نهایت جهد علمی و تقوای نفسانی، مصالح و مفاسد را که قطعاً بدلیل وجود ملکه ی عدالت در او، کاشف از کتاب و سنت خواهد بود، با اهتمام وافر و قاطع، استنباط کرده و برای اجرا اعلام کند. او بر جان و مال مردم مطابق فرمان شریعت، ولایت داشته و مؤمنین موظفند که امر و نهی او را مطلقاً گردن نهاده و این اطاعت را معیار و ملاک تمیز حق و باطل در زمانه خود بدانند. زراره از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولایه» اسلام بر پنج چیز استوار شده است: نماز ، زکات ، حج ، روزه و ولایت.
«قال زراره: فقلت و ایّ شیءٍ من ذلک افضل؟» زراره می گوید از آن حضرت سؤال کردم که بین این پنج مبنا، کدامیک برتر است؟ «فقال (ع) : الولایه افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ» ( وسایل الشیعه ،ج1، کتاب الطهاره، باب اول، حدیث دوم)
حضرت (ع) فرمود: رهبری افضل است زیرا کلید سایر شرایع، ولایت است و رهبر، حجت و دلیل بر شرایع است.
بنابراین طبق عقیده ی مستدل و متقن شیعه، یک عمر عبادت و صلاه و صیام و قیام و قعود و انفاق و غیره ی ما، اگر مبتنی بر ولایت نباشد، ذره ای نمی ارزد.
بنا بر اصل ولایت فقیه ، در عصر غیبت ، مؤمنینِ جبهه حق ، کسانی هستند که از طریق اطاعت مطلق از فرامین ولی امر زمان، خود را به دین و شریعت متصل می کنند و راندگان دین خدا و جبهه باطل کسانی هستند که خود را تافته ی جدابافته ای از خط و مسیر ولایت دانسته و با عقل ناقص خویش در عرض ولایت، اجتهاد می کنند.
بنابراین عقیدۀ منصوص، کلیه ی عوارض مربوط به اطاعت و یا عدم اطاعت از فرمان رسول(ص) و ائمه(ع) ، به فرمانبرداری یا مخالفت اوامر ولی فقیه زمان نیز تعمیم می یابد.
این چکیده و خلاصه همان بحثی است که هم محقق کرکی، هم صاحب جواهر، هم امام در کتابهای خود و هم آقای منتظری در کتاب « دراسات فی ولایت الفقیه » بر آن تصریح کرده اند. آقای منتظری مخالفت با ولی فقیه زمان را موجب خروج از دین دانسته و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه را ضروری دین عنوان کرده است.
آقای منتظری باید در پیشگاه خداوند پاسخ بدهد که آیا حضرت امام خمینی قدس سره،آن ابر مرد تاریخ غیبت، هم او که اسلام خفته و فراموش شده را تجدید کرد و روح دین را در کالبد مرده ی ملتهای دربند مسلمان دمید، همان ابر مردی که شرق و غرب را خوار کرد و با دم مسیحائیش، پیکر مجروح امت اسلامی را مرهم گذاشت، هم او که فریاد الله اکبر را بر چهره ارض طنین افکند و قدرتهای کفر و استکبار را در برابر عظمت اسلام به تعظیم واداشت، آیا او ولی فقیه مطلق زمانه ما نبود!! آیا اطاعت مطلق از فرامین چنین شخصیتی که آقای منتظری از هر جهت مدیون اوست، واجب شرعی نبوده و بنابر متن کتاب ولایت فقیه آقای منتظری، مخالفت با اوامر او، موجب کفر و خروج از دین نیست؟ و یا اینکه آقای منتظری، بدلایلی، از احکام و عوارضی که چهار سال در تثبیت و تبیین آن زحمت کشیده ، خود را مستثنی می دانسته است؟!
آقای منتظری اگر امام امت را ولی فقیه زمان می دانسته، بعنوان یک مسلمان، بنابر تحلیلی که خود از بحث ولایت فقیه کرده است، می بایست تمامی اوامر و نواهی امام را مطلقاً سر تسلیم فرود می آورد و ذره ای به خود تردید راه نمی داد. در حالی که گذشته آقای منتظری خلاف این را نشان داد و جهانیان شاهد مخالفت و معارضه او با حضرت امام قدس سره بودند تا جایی که امروز آمریکا و انگلیس و اسرائیل و دیگر دشمنان قسم خورده ی اسلام و انقلاب و مردم، به مرگ او برای فتنه خیزی علیه انقلاب اسلامی چشم امید بسته اند.
آقای منتظری در برابر این سؤال فقط یک راه داشت و آن اینکه بگوید: امام امت را به عنوان ولی فقیه زمان برسمیت نشناخته و بدلایلی ، قائل به ولایت ایشان نبوده است.در حالیکه وی قبلاً این راه را نیز به روی خود مسدود کرده بود. او بارها در سخنرانی های خود و حتی در نامه هایی که به حضرت امام نوشت، تصریح کرد که ایشان را ولی مطلق زمان دانسته و اوامر حضرتش را مطلقاً مطاع می داند.
پس به چه دلایلی، خود را از احکامی که پیرامون ولایت مطلقه فقیه در کتابش تبیین کرده بود، مستثنی می دانست؟
آقای منتظری با استناد به احادیثی نظیر حدیث امام صادق(ع) که فرمود:
«...فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا ردّ و الرّادّ علینا الراد علی الله و هو علی حدّ الشرک بالله.» مخالفت با حکم ولی فقیه زمان را کوچک شمردن حکم خدا و قیام علیه ائمه اطهار و ایستادگی در برابر خدا و نهایتاً سقوط به وادی شرک ترسیم کرده است.
بنابر استدلال آقای منتظری ، اگر هم مسلمانی ، مخالفت امر ولی فقیه کند، کافر و مشرک است و به قول او چشمانش را از حدقه در می آورد، اما چگونه است که اگر خود ایشان هر چقدر هم که در مخالفت با ولی فقیه زمان موضع بگیرد و قهر کند و نامه های تند بنویسد و بیت خود را در معارضه با امام تعطیل کند و ... ، بلااشکال بوده و ضرری بجائی نمی زند؟؟!
بنابراین بر فرض اگر آقای منتظری بجای دو جلد، دویست جلد کتاب هم در تبیین و تفسیر اصل ولایت مطلقه ی فقیه می نوشت و منتشر می کرد، با عملکرد خودش که از جمله ی بهترین مصادیق نقض و تخلف از منویات ولی فقیه زمان است، این کتابها به چه دردی می خورد؟ برای مثال اگر کسی 20 جلد کتاب در بیان فلسفه نماز و احکام آن نوشته باشد اما در همه عمرش سر به سجده حق نساید، آیا این کتابها امتیازی برای او محسوب می شود؟
آیا مردمی که احیاناً کتابهای ولایت فقیه آقای منتظری را می خوانند، از خود نمی پرسند که پس چطور خود این آقا با این همه ادعا، اینقدر با امام به معارضه و مخالفت برخاست که امام در نامه اش خطاب به او فرمود:
«بیائید علناً به خطاهای خود اعتراف کنید، این مطالب را با کمری شکسته و قلبی پرخون می گویم ، من از خدا طلب مرگ می کنم که شاهد خیانت دوستانم نباشم...»
آقای منتظری به عنوان کسی که خود را تئوریسین ولایت فقیه می دانست ، باید در پیشگاه خداوند پاسخ بدهد که اگر مخالفت با اوامر ولی فقیه، در حکم خروج از دین است، پس مخالفتهای علنی او با امام که شمه ی کوچکی از آن در بالا مورد اشاره قرار گرفت، چگونه قابل توجیه است و اگر او بدلایلی از این احکام مستثنی است، باید بتواند که وجه این استثناء را بیان کند.
لابد مثل گذشته، در پیشگاه خداوند نیز خواهد گفت که مخالفتهای او با امام، از باب «النصیحه لائمه المسلمین» بوده است!
اگر وظیفه همه مسلمین این است که از باب النصیحه لائمه المسلمین، بنابر تشخیص و رأی شخصی، هر روز در گوشه ای منبری بر پا کنند و هیاهو راه بیاندازند و بعد هم بگویند که هر چه گفته اند از باب النصیحه لائمه المسلمین بوده است، نه مخالفت و موضعگیری در مقابل ولایت، پس در اینصورت همه مخالفین نظام اعم از منافقین، ملی گراها و لیبرالها نیز به همین باب تمسک کرده و مخالفتشان، توجیهی شرعی و معقول پیدا می کند. آنها هم فی الواقع از باب النصیحه لائمه المسلمین داد و هوار می کنند، پس به چه دلیل محارب با نظام تلقی می شوند؟!
آیا اگر کسی در گوشه ای از کشور اسلامی، تعدادی از مردم را بر گِرد خویش جمع کرد و بی محابا، داد مخالفت با رهبر و آرای رهبری انقلاب را سر داد، همین که گفت من از باب النصیحه لائمه المسلمین این حرفها را زده ام، از عقوبتهایی که آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خود بر شمرده است، رهایی می یابد؟
آیا اینکه آقای منتظری ، در زمان حیات امام و پس از آن بارها بر کرسی سخن تکیه زد و درست در نقطه مقابل فرمایشات امام، جنگ را بی نتیجه ، سیاست دیپلماسی کشور را غلط ، مدیریت کشور را نااهل، مردم را دلسرد شده و پشت کرده به انقلاب و ارزشها تلقی نمود و بارها از منافقین زندانی که بدلیل ترور مردم و فرزندان انقلاب ، محبوس بودند ، دفاع کرد و حتی مستقیماً به سیاستهای امام در جنگ تحمیلی حمله می کرد و می گفت آنهایی که جنگ را به این روز رساندند باید از مردم عذرخواهی کنند، و غیره و اینکه علیرغم دستور امام، فقط به صرف برخورد با عنصر فاسد و قاتلی مثل مهدی هاشمی، اقدام به اعتصاب و انفصال از نظام و تعطیلی درس حوزه کرد، آیا همه اینها از باب النصیحه لائمه المسلمین بوده است؟!
آیا واقعاً باب النصیحه لائمه المسلمین در فقه شیعه، همین گونه قابل بهره برداری است که آقای منتظری عمل کرد یا اینکه آحاد مردم می بایست با حفظ حریم ولایت، از باب خیرخواهی و همیاری و کمک به رهبری در پیشبرد اهداف متعالی نظام، نقطه نظرات خود را از طُرقی که به تضعیف ولایت منجر نشود، به استحضار حضرتش برسانند و مشاوری امین و رازدار برای او باشند.
اگر مردم موظف باشند به طریقی که آقای منتظری در برابر امام عمل کرد، باب النصیحه لائمه المسلمین را به اجرا بگذارند، در این صورت چیزی از نظام اسلامی و اقتدار و عزت مقام ولایت باقی نخواهد ماند و یک روزه هرج و مرج مملکت را فرا خواهد گرفت.

نافرمانی صریح از دستورات امام:
 

آقای منتظری بدنبال هشدارهای مکرر امام در مورد عوامل نفوذی در بیتش، در تاریخ 4/1/68، نامه ای به محضر حضرت امام نوشت و در این باره سخت موضع گرفت. وی در قسمتی از این نامه می نویسد:
«در مقایسه با وضعیت حاکم بر بعضی از بیوت و بر بسیاری از محافل حوزوی، تنها بیت اینجانب است که از انقلاب و نظام و مقام معظم رهبری دفاع می کند...»
دو روز بعد، امام طی نامه ای (مورخ 6/1/68) به نامه ی آقای منتظری پاسخ داده و صریحاً به او دستور دادند که بیت خود را پاکسازی کند. در قسمتی از این نامه آمده است:
«اطرافیان خود را طرد کنید و از دور خود بیرون بریزید...»
آقای منتظری یک روز بعد در تاریخ 7/1/68 به امام پاسخ داد و تعهد کرد که اوامر حضرت امام را به اجرا خواهد گذاشت. او نوشت:
«اینجانب خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی می دانم و همواره نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم داشته ام و اطاعت از فرامین حضرتعالی را وظیفه شرعی خود می دانم...»
امام با این وجود یک روز بعد ؛ یعنی در تاریخ 8/1/68 مجدداً بر این موضوع تأکید کرده و طی نامه ای به آقای منتظری نوشتند:
«به شما نصیحت می کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمائید.»
اما آقای منتظری که در نامه مورخ 7/1/68 خود به امام اطمینان داده بود که فرامین ایشان را بعنوان یک وظیفه شرعی اجرا کند، در تاریخ 18/2/68 یعنی فقط 25 روز قبل از رحلت حضرت امام، با ارسال نامه ای به محضر ایشان گفت :
«افراد بیت من هیچ گناهی ندارند و جوسازی علیه آنان گناه است»
و با این جمله، امام را متهم به جوسازی علیه بیت خودش و ارتکاب گناه نمود. براستی اگر مخالفت با اوامر ولی فقیه زمان، بنا بر صریح کتاب ولایت فقیه آقای منتظری، بمنزله خروج از دین باشد، پس تکلیف خود او در این رابطه چیست؟ امروز پس از گذشت 20 سال از آن وقایع تلخ هنوز هم بیت آقای منتظری متشکل از همان افرادی است که امام با نهایت تأکید و صراحت، خواستار طرد و اخراج آنان از بیت او بودند.
امام بعنوان ولی فقیه زمان در نامه 6/1/68 خود به آقای منتظری تصریح فرمود:
«اجتماعاتتان را تعطیل کنید، و بیائید علناً به خطاهای خود اعتراف کنید...»
اما آیا آقای منتظری پس از این فرمان صریح، حتی یکی از اجتماعات خود را تعطیل کرد؟
برپائی کلیه محافل، ملاقاتها و سخنرانی های آقای منتظری پس از نامه 6/1/68 حضرت امام به او، ـ بنابر آنچه خودش در مباحث کتاب ولایت فقیه عنوان کرده است ـ مشروع نبوده و نشستن در آن محافل، هیچ تفاوتی با حضور در مجالس اهل ضلالت و فساد نداشت.
آیا پس از فرمان امام کسی از آقای منتظری شنید که به خطاهای خود اعتراف کند؟ برعکس او در نامه 25/1/68 خود، منشأ قضاوت درباره خود را بافته و نقلیات شایعه سازان مغرض و حدسیات افراد نادان و تهمت و دروغ واضح تلقی کرده وبه این ترتیب باردیگر از امتثال فرمان صریح امام، طفره رفت. و سرانجام پس از رحلت حضرت امام، در یکی از سخنرانی های خود در مورخه 11/10/68 گفت:
«هرآنچه درباره من گفته شد یا نوشتند، اکاذیب و تهمتهایی بیش نیست»
و به این وسیله نه تنها اوامر ولی فقیه زمان را امتثال نکرد بلکه حضرتش را به پیروی از دروغگویان و تهمت زنندگان متهم ساخت.
امام در نامه 6/1/68 خود به آقای منتظری با صراحت او را از دخالت در سیاست منع کرده و فرمودند:
« دیگر مطلب ننویسید و منتشر نکنید و برای من هم چیزی ننویسید، هر چند می دانم که این کار را خواهید کرد.»
آیا آقای منتظری به این فرامین امام عمل کرد؟ حکم صریح امام این است که وی از آن پس در مسائل سیاسی دخالت نکند زیرا بدلیل ساده لوحی، دخالت او در مسائل سیاسی، جز سوء استفاده دشمنان و تضعیف نظام نتیجه دیگری نخواهد داشت. بنابر آنچه خود او در کتاب ولایت فقیه برشته تحریر در آورده است، دخالت وی در مسائل سیاسی از تاریخ 6/1/68 حرام بوده و در حکم مخالفت با ولی امر زمان تلقی می شود.
امام در این فرمان صریحاً از آقای منتظری می خواهند که دیگر مطلبی (سیاسی) ننویسد و منتشر نکند و حتی تصریح می کنند که از آن پس برای امام هم نامه ننویسد اما همانگونه که خود امام نیز پیش بینی فرموده اند، او یک روز بعد به امام نامه نوشت و به این ترتیب دستور امام را زیر پا گذاشت گرچه نگاشتن این گونه نامه ها در 25/1/68 و 18/2/68 نیز ادامه یافت و دخالت او در مسائل سیاسی، علیرغم دستور اکید حضرت امام (ره) ، در سالهای پس از رحلت آن حضرت، تا روزهایی قبل از مرگ آقای منتظری، همچنان ادامه داشت و هر بار برای شبکه های ماهواره ای دنیای استکبار؛ نظیر شبکه BBC مربوط به دولت استعمار پیر انگلیس و CNN ؛ شبکه ماهواره ای آمریکای جهانخوار و رادیوهای بیگانه، بویژه رادیو فارسی رژیم صهیونیستی، خوراک تبلیغاتی فراهم می کرد.
بی جهت نبود که حضرت امام(ره) ، در نامه ی6/1/68 خود، عدالت آقای منتظری را به چالش کشیدند.
به هر حال آقای منتظری ، پس از رحلت امام تا روزهایی قبل از مرگ، در سخنرانی ها ، بیانیه ها، نامه ها و مصاحبه هایش، همواره اقرار و تعهدات خود را زیر پاگذاشت و هیچگاه از حکم حکومتی مقام ولایت تبعیت نکرد.
مواضع آقای منتظری در این سالها، همواره بهترین خوراک تبلیغاتی برای رسانه های دنیای استکبار و صهیونیزم جهانی علیه انقلاب اسلامی ایران بود و مردم ما شاهد بودند که در روزها و شبهای پس از رحلت آقای منتظری، شبکه های ماهواره ای دنیای غرب، همچنین رسانه های وهابی در کشورهای عربی، رادیو رژیم صهیونیستی و بویژه شبکه ماهواره ای BBC فارسی، چگونه در مرگ او مویه کردند.
این توجه پر حجم و تهاجم گسترده ی دشمن، به بهانه ی رحلت مردی طراحی شده بود که گرچه از خواص نزدیک حضرت امام و داعیه دار تئوری پردازی اصل مترقی ولایت مطلقه ی فقیه بود، لیکن عملاً در زمره ی شاخص ترین افراد و جریاناتی قرار گرفت که در مقابل حضرت امام(ره) و  مخالفت دکترین فکری او ؛ یعنی ولایت مطلقه ی فقیه قد عَلَم کردند.
بی شک این رویکرد رسانه های استکباری ، در اصل معطوف به شخص آقای منتظری نیست بلکه تبلیغ و ترویج جوهره ی ضدیت و عناد با رکن رکین انقلاب اسلامی و خط امام، یعنی ولایت فقیه است.
این عزاداری استکباری که با استقبال جریان فتنه و برخی از رسانه های نوشتاری داخلی نیز همراه شده بود ، بی تردید مردم ما را بیش از پیش متوجه حساسیت شرایط و لزوم دفاع پرشور از مبانی انقلاب اسلامی و خط امام و نظام به یادگار مانده از پیرجماران خواهد کرد.
دشمن به خوبی دریافته است که سنگ بنا و مشروعیت نظام مقدس جمهوری اسلامی، اصل ولایت مطلقه ی فقیه بوده و در صدد است که آقای منتظری و امثال او را به عنوان الگویی برای عناد وساختار شکنی علیه نظام ولایت فقیه معرفی نماید.
آقای منتظری، به هر حال یک فقیه تحصیل کرده ی حوزه های علمیه و یک روحانی عالم بود ، بنابراین همسویی شبکه های ماهواره ای آمریکا ، انگلیس ، صهیونیزم جهانی ، منافقین ، لیبرالها و جریان فتنه ی داخلی ، در عزاداری برای مرگ آقای منتظری که کمترین اعتقادی به اسلام و روحانیت و فقاهت و مرجعیت دینی ندارند، صرفاً در راستای مقاصد شوم آنان برای حذف اسلامیت نظام و به چالش کشیدن اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه قابل ارزیابی است.
اما رحلت آقای منتظری، آن هم در این شرایط، دارای درسهای عمیقی برای خواص است.
مرگ او که یکی از نزدیکترین خواص امام بود و بدترین جفاها را در حق امام کرد، آن هم درست روز بعد از خروش یکپارچه ی مردم در میثاق دوباره با امام و بیعت با رهبری معظم انقلاب اسلامی و اعلام برائت وبیزاری ازدشمنان ولایت مطلقه ی فقیه، برای همه ی مردم، به ویژه خواصی که در این دوران، بیراهه ی تجربه شده ی آقای منتظری را دوباره می آزمایند، بسی عبرت آموز است...

والعاقبه للمتقین

آن سه قطره خون

با ائتلاف شوم سرويس‌هاي امنيتي آمريكا و بريتانيا، نهضت مردمي ايران جهت ملي كردن نفت، ناکام ماند و به نتیجه مطلوب نرسید و محمدرضا شاه كه از ترس خشم مقدس ملت ايران به ايتاليا و  سپس يونان فرار كرده بود، مست و مغرور، دوباره به اريكه قدرت بازگشت. دكتر محمد مصدق كه علي‌رغم هشدارهاي آيت‌الله  سید ابوالقاسم كاشاني، رهبر مذهبي نهضت ملي شدن صنعت نفت، جهت جلوگيري از كودتاي سپهبد فضل‌اله زاهدي، خود را «مستظهر به رأي ملت» قلمداد كرده بود، بعد از 27 ماه نخست‌وزيري، توسط سرهنگ نصيري دستگير و بازداشت گرديد.

بقيه وزراي كابينه و اطرافيان دكتر محمد مصدق، هر كدام به حبس‌هاي كوتاه مدت محكوم شدند و تنها دكتر حسين فاطمي وزير امور خارجه، به اعدام محكوم شد كه بعد از انقلاب يكي از ميادين و خيابان‌هاي تهران به نام وي نامگذاري گرديد.

با پيروزي كودتاچيان، عوامل و عناصر نفتي انگلستان كه از كشور اخراج شده بودند، دوباره به كشور بازگشتند و «كنسرسيوم نفتي» تشكيل شد كه اولين بار آمريكا نيز در آن حضور داشت. دانشجويان و دانشگاهيان كه همواره در پيشاني صفوف مبارزاتي ملت ايران قرار داشتند، در اعتراض به ورود «دنيس رايت» كاردار سفارت انگلستان به تهران، دست به تظاهرات گسترده در دانشگاه‌هاي مهم كشور از جمله در دانشگاه تهران زدند.

با ورود دنيس رايت،  «ريچارد نيكسون » ، معاون رئيس جمهوري وقت ايالات متحده  ـ آيزنهاور ـ جهت مطالعه و مشاهده نتايج كودتاي 21 ميليون دلاري اوت 1953، اعلام كرد ، 18  آذر عازم تهران است.

دانشجويان در اعتراض به ورود دنيس رايت و همچنين اعلام انزجار و تنفر از ورود نيكسون دست به تظاهرات زدند. رژيم كه از خواب خيالي خود برآشفته بود با حمله به كلاس‌هاي درس دانشكده فني دانشگاه تهران و در جهت ايجاد رعب و وحشت، سه تن از بهترين فرزندان ايران زمين را به شهادت رساند.

شهادت ناصر قندچي، مصطفي بزرگ‌نيا و مهدي شريعت‌رضوي (برادرخانم دكتر علي شريعتي) ، موجي از احساسات ضد رژيم را در سراسر ايران و از جمله در دانشگاه‌ها پديد آورد و با ورود نيكسون و دريافت دكتراي افتخاري ـ از همان دانشگاهي كه به خون فرزندان اهورايي، آغشته بود ـ اعتراض‌ها گسترده‌تر شد تا جايي كه يكي از روزنامه‌ها در سرمقاله خود خطاب به نيكسون تحت عنوان «اين سه قطره خون اهورايي» نوشت: « آقاي نيكسون ، وجود شما آنقدر گرامي و عزيز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين كشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني كردند».

«اين سه قطره خون اهورايي» سرآغاز درخشان و مقدسي بود برای تولد مبارك «جنبش دانشجويي ايران» كه واجد خصال نيكان ايران زمين هست. استعمارستيزي، استقلال‌خواهي، آرمانگرايي ، اسلام‌خواهي و ... از مهم‌ترين ويژگي‌هاي ممتاز جنبش دانشجويي ايران است.

اينك كه بيش از نيم قرن ـ 5۷ سال ـ از شهادت «اين سه قطره خون اهورايي» مي‌گذرد، جوانان دانشجوي ايران بر بلنداي رفيع عزت و افتخار ايستاده‌اند و سرود بلند آزادي، استقلال، ديانت، عفت، عزت، غيرت و مردانگي سر مي‌دهند و مستحكم‌تر از گذشته از مرزهاي شرف، آزادي و آزادگي ايران زمين صيانت مي‌كنند.

امروز به بركت مجاهدت دانشگاهيان و دانشجويان ايراني، ايران آبادتر از گذشته، به فتح قله‌هاي بلند فرهنگ و ادب، علم و تكنولوژي نايل آمده كه دستيابي به توليد سلول‌هاي بنيادي، ترميم ضايعات نخاعي، شبيه‌سازي، صنايع دفاعي، هوا و فضا و مهم‌تر از همه دستيابي به تكنولوژي صلح‌آميز هسته‌اي و ... خوشه هایی‌ از خرمن خرمن افتخارات بزرگ و لايتناهي ايرانيان مسلمان و  دانشمند  است .

  ... و اينك دانشجويان فرهيخته ميهن ، مستحكم و پايدار راه  آن اسطوره هاي سترگ عدالت ، آزادي ، آزادگي ، ايثار و شهادت  ، راه بزرگ نيا ، قندچي ، شريعت رضوي ، چمران ، علم الهدي ، باكري ، باقري و هزاران هزار آلاله سرخ ايران زمين را با شور و شعور ادامه ميدهند و چشم بر  قله هاي  استقلال ، افتخار و عظمت دوخته و راه پرافتخار شهیدان و امام شهیدان را با راهبری و هدایت ولی امر مسلمین جهان محکم و استوار می پیمایند.

 

زنده باد ایران اسلامی

پاینده باد جنبش دانشجویی ایران

 

 

آزاد انديشي ؛ معنا و مساله

 به نظر مي رسد منظور از آزاد انديشي ، رها شدن از تعصبات و تقيداتي است كه بر پاي فكر و انديشه چونان كُنده اي بسته شده و اجازت تفكر و تعقل نمي دهد . تعصباتي كه در هيبت مفاهيم و مفروضاتي سعي در تسلط بر ذهن و زبان آدمي دارد. انگاره هايي كه چونان وحي منزل به آن نگريسته و گاهي « پرستش » مي شود تا چه رسد كه مورد « پرسش » قرار گيرد. در حالي كه مي دانيم خيلي از اين گزاره ها در محل تولد خويش -  غرب - نه « نقد»  بلكه حتي گاها « نفي» شده اند. اما ما چه؟ همانها را بر چشم نهاده و چونان آيات مقدس غيرقابل مخدوش بر ذهن و روان «دانش» جويان معصوم و پاك القا مي كنيم.

در برخي محافل ما كسي « متفكرتر » هست كه به اين آموزه ها « ملتزم تر » باشد و بيشتر از بقيه آن را با صدايي بلند و رسا فرياد زند و....

منظور از آزاد انديشي يعني آزاد شدن انديشه از اين زنگارها كه عين اسارت است و تباهي و زوال تفكر .

بنابراين بايستي رويكرد «منتقدانه» پيشه كرد و از سلوك « مقلدانه » دست شست و اين البته آغاز راه است و گام نخست، در مقام عمل ، گرچه سخت و دشوار است ليكن چاره اي  نيست ولاجرم بايستي زحمت آن را به تن خريد.

اگر معناي آزاد انديشي را هماني بدانيم كه در سطور فوق بدان اشاره شد فارغ از نقصان آن- مساله اين است اساسا «چگونه » مي توان آزاد انديشي پيشه كرد ؟

حتي اگر به تعريف واحدي هم برسيم كه معمولا نمي رسيم آيا آزاد انديشي در عالم واقع امري شدني است و اگر شدني است به كدامين روش؟ در واقع از ترمينولوژي مشترك مي شود به متدولوژي مشترك رسيد؟ الزامات آن چيست و قواعد آن كدام است و اين همان نقطه عزيمتي احتمالا خواهد بود كه ما را به مباحث صد سال اخير فضاي فكري ايران رهنمون خواهد كرد و يك برگشتي به « عقب » يا به تعبيري ديگر به « عقبه » و اين هنگام ،  « هنگامه اي» خواهد بود كه مجبور خواهيم شد به «آزادي» بيشتر بپردازيم حتي اگر «پيشتر» به آن پرداخته باشيم.

آزادي در پاراديم فكري ما چه معنا و حتي چه كاركردي دارد؟ آيا هماني است كه غرب از آن افاده مي كند؟ مي دانيم كه غربي ها حداقل در مقام نظر به آن اصالت بخشيده اند، ما نيز چنينيم؟ و آيا همه مفروضات ذهني خود را مشابه آنان ، بر محك آزادي مي سائيم ؟ و حتي برطبل آزادي انسان از هر تعهد اخلاقي ،  به ويژه مبتني بر ارزش هاي الهي ، هر روز محكمتر از ديروز مي كوبيم ؟ قطعا ما چنين نيستيم و اساسا اتمسفري كه ما در آن زندگي مي كنيم اجازه استنشاق چنين هوايي را نمي دهد و هواي غرب در اين گونه موارد براي ما حكم هواي مسموم ، آلوده و كشنده دارد.

 از نظرگاه ما- مسلمانان- آزادي ارزشي در كنار ساير ارزشهاست و البته آزادي مطلق به آن معنايي كه غربيان بر آن معتقدند نه ممكن است و نه البته مفيد . آزادي يعني خروج از چنبره دگماتيسم و ورود به دايره اخلاق ، كرامت ، حريت ، عدالت و مسئوليت در قبال خدا ، خود و مخلوقات. آزاد و رها از هرگونه پابندي كه سرعت گير باشد و البته بايسته و هم شايسته هست كه به مفهوم آزادي بيشتر و بهتر از اين بپردازيم .

بنابراين آزاد انديشي ، لزوما انديشه ورزي آزادانه مطلق نخواهد بود گرچه اساسا نمي شود چنين انديشه اي  نيز متصور بود چه اين كه خرد آدمي بر محدوده اي جولان مي كند و هرجائي نيست. مخلص كلام آنكه آزاد انديشي يعني انديشه اي كه فارغ از آلاينده هاي مني و مائي بر مدار اخلاق ، ايمان ، عدالت و كرامت انساني بچرخد و راه هاي جديد و بديعي جستجو كند و انسان درمانده در عصر حيرت و پريشاني را آرام و قراري دهد.

 

 

 

ما وماهواره (ابزار جنگ نرم) - قسمت اول

شايد پيشينه استفاده عام از شبكه هاي ماهواره اي به اوايل دهه هفتاد و پايان جنگ تحميلي برگردد و البته قبل از آن با آنتن هاي خيلي بلندي كه در شهرهاي شمالي كشور – فارغ از مناطق مرزي كه شبكه هاي تلويزيوني كشورهاي همسايه قابل دريافت است – بر پشت بام معدودي از افراد نصب مي شد ، در ساعاتي از روز برخي شبكه ها قابل رويت بود. در سالهاي نخست دهه هفتاد با ورود رسيورهاي آنالوگ ، ميزان كمي- كيفي دريافت كانال هاي ماهواره اي  افزايش يافت و الان با ورود و توزيع گسترده رسيورهاي گوناگون با ماركهاي مختلف و اغلب زير قيمت صد هزارتومان حجم استفاده از ماهواره ها روبه فزوني نهاده است. جالب است بدانيم كه اخيرا با ورود ديشهاي گردان (آفست) حجم دريافت كانالها به طور غير باوري افزايش يافته است.

 

با اين وجود و علي رغم منع قانوني استفاده از اين دستگاه ، فروشندگان آن به طور كاملا آشكار در فضاي مجازي به خريد و فروش رسيور ، ديش و انواع لوازم جانبي مشغولند و اساسا به ساپورت لوازم فروخته شده خود مي پردازند و حتي شبكه فوش اينترنتي رسور و ديش تاسيس كرده اند. جستجويي مختصر در اينترنت ، نشان مي دهد كه فروشندگان اين تجهيزات با ارائه شماره تماس به مشاوره پرداخته و در اسرع وقت نسبت به نصب ديش و راه اندازي ماهواره اقدام مي كنند . در كنار اينترنت در اكثر نيازمندي هاي روزنامه ها به ويژه در نيازمندي هاي همشهري ، فروشندگان ماهواره در قالب «نصب آنتن» به اين امر ! اقدام مي كنند.

به دليل نبود آمار دقيق و روشن، نمي توان حجم استفاده از شبكه هاي ماهواره اي را در ايران تعيين كرد وليكن با عنايت به شواهد و قرائن موجود مي توان حدس زد كه ميزان بهره برداري از اين شبكه ها در سال هاي اخير افزايش محسوسي داشته است.

به لحاظ فني در 159 مدار تلويزيوني در كل جهان، 203 ماهواره تلويزيوني فعال است كه از اين تعداد در 80 مدار قالب دريافت در ايران، يكصد ماهواره تلويزيوني- يعني نيمي از ماهواره هاي جهان- قرار دارد. اين تعداد ماهواره ها، امكان تماشاي حدود 18000 شبكه تلويزيوني را در ايران فراهم مي آورد. در كنار اين كارتهايي نيز فروشندگان تجهيزات ماهواره اي در اختيار فروشندگان قرار مي دهند كه در مواقعي صدها شبكه را به اين آمار اضافه مي كند.

 

 

با رسيورها و ديش هاي معمولي مي توان تا نزديك 2000 كانال ماهواره اي را در ايران با كيفيت بالا دريافت كرد.  شبكه هايي كه اكثر قريب به اتفاق  برنامه هاي آنها با سنت و فرهنگ ايراني و اسلامي در تضادند و اثرات مخرب روحي و رواني بر مخاطبين ايراني مي گذارند و يكي از مهمترين تكنيك ها و ابزار غرب در جنگ نرم عليه ارزش هاي اسلامي و ايراني است.

 

در بين شبكه هاي ماهواره اي كه به سهولت در ايران قابل دريافت است، بيش از 380 كانال خاص موسيقي وجود دارد كه شبانه روز در حال پخش موسيقي، كليپ، رقص، آهنگ هاي درخواستي و كنسرت هستند. عموم اين برنامه ها آكنده از حركات ضداخلاقي و اروتيكال است. در حاليكه علاوه بر اين شبكه هاي اختصاصي موزيكال، حدود 1200 شبكه هم در خلال برنامه هاي خود كليپ ها و شوهاي موزيكال پخش مي كنند.

در حوزه كودك و نوجوان بيش از 250 كانال ماهواره اي قابل دريافت در ايران است؛ ضمن آنكه بخش مهمي از برنامه هاي كانال هاي عمومي نيز ، به پخش برنامه هاي كودك و نوجوان اختصاص دارد. اين شبكه ها علاوه بر پخش كارتون هايي كه عموماً در تضاد با مباني اخلاقي ماست، به فرهنگ سازي ارزش هاي ليبرالي و امانيستي غرب در ذهنيت اطفال ايراني  مي كند و آنان را شيفته زندگي آمريكايي و غربي مي نمايد.

 در حوزه مصرف زدگي و فرهنگ سازي پوشش و مد، حدود 80 شبكه وجود دارد كه اختصاص به نمايش مد و لباس دارد، لباس هايي كه رسماً تبليغ فرهنگ عرياني است. اين شبكه ها، حتي تحت عنوان «ميس بيكيني» به تبليغ لباس زير مردانه و زنانه مي پردازند. بايستي بدانيم كه تبليغ پوشش و مدهاي غربي صرفاً به اين كانال ها منتهي نمي شود و ساير شبكه هاي ماهواره اي نيز در متن برنامه هاي خويش بدان اقدام مي ورزند.

در كنار كانال هاي ماهواره اي فوق، حجم شبكه هاي اروتيك قابل توجه است. به روي ماهواره هاي قابل دريافت در ايران 235 كانال اروتيك و 81 كانال پورنو وجود دارد. ضمن اينكه برخي شبكه هاي عمومي نيز در ساعاتي از شب نيز تبديل به كانال هاي پورنو گرافي مي شوند.

مروري بر موارد فوق كه به اجمال اشاره شد ، نشان مي دهد كه امپرياليسم رسانه اي غرب دنبال هويت زدايي از كشورهاي اسلامي ( به ويژه ايران) و تبليغ و ترويج فرهنگ منحط غربي است، چه اينكه فرهنگ و تمدن اسلامي را رقيب جدي خود مي داند. حجم انبوه و روزافزون اين شبكه ها باعث رويگرداني مخاطبين از فرهنگ خودي و دل بستن به آموزه هاي بيگانه مي شود. جالب است بدانيم كه رژيم صهيونيستي با دو ماهواره رسمي  2و Amos 1، 214 شبكه شبانه روزي راه اندازي كرده و بديهي است مهمترين هدف آن مبارزه با جهان اسلام و ارزش هاي اسلامي است و البته با توجه به دشمني عميق آن با جمهوري اسلامي ايران ، هدف عمده تهديدات نرم رسانه اي آن متوجه ماست.

در حوزه مسايل سياسي در كنار هزاران شبكه ماهواره اي، 32 شبكه فارسي زبان سياسي، ضد فرهنگي، تجزيه طلب و برانداز، قوم گرا، ضد ديني، فيلم و موسيقي فعاليت مي كنند كه هدف مشترك همه اينها القاء ارزش هاي ضد اسلامي به فرهنگ ايراني و دستكاري در افكار عمومي ملت ماست.

شبكه هاي فارسي زبان خارج نشين كه مورد حمايت پيدا وپنهان سرويس هاي امنيتي غرب و آمريكا هستند، ضمن پخش برنامه هاي ناسيوناليستي افراطي و شوونيستي به ايجاد شكاف هاي قومي، ملي و ديني مي زنند تا اقتدار ملي كشور را تضعيف و آن را در شرايطي از التهاب و اضطرار نگه دارند. درواقع با انواع تاكتيك هاي جنگ نرم (كلي گويي ، شايعه پراكني ، انسانيت زدايي ، ارائه پيشگوييهاي فاجعه آميز ، ايجاد تفرقه و تضاد و..) به مبارزه با نظام ارزشي و ساختار فرهنگي – عقيدتي ما مي پردازند.

در انتخاباتسال گذشته رياست جمهوري ، شبكه هاي ماهواره اي با استفاده از انواع تاكتيك هاي خبر رساني سعي در تاثيرگذاري در تصميم ملت ايران داشتند.در اين ميان نقش برخي  شبكه ها از جملهB.B.C Persian  ، VOA ، ‍CNN بارز تر بود. اين شبكه ها كه با CIA و MI6 ارتباط ارگانيك دارند با دستيازي به انواع تاكتيك هاي جنگ نرم در صدد القاي وجود دروغ بزرگ تقلب در انتخابات و به تبع آن مشروعيت زدايي از نظام جمهوري اسلامي ايران بودند.

در كنار شبكه هاي فوق، كانالهاي فارسي زباني چون تلويزيون رنگارنگ، ملي، پارس، آپادانا، ايرانيان، كانال يك، آزادي، تپش، ايران، جام جم بين المللي،  اميد ايران، IPN  و... كه اغلب به گروهگ هاي ضد انقلابي سلطنت طلب، كمونيست ها و... منتسب هستند به شايعه پراكني عليه نظام اسلامي مي پردازند.

جالب توجه است بدانيم كه طي چند ماه اخير رابرت مرداك، غول رسانه اي غرب و صهيونيست مقيم استراليا كه مجموعه رسانه اي نيوز كورپوريشن  News Corporation را در اختيار دارد ( با بيش از 60 شبكه تلويزيوني به 130 زبان دنيا، دهها نشريه و خبرگزاري)  ، شبكه فارسي زبان FARSI1 (فارسي وان) را با همكاري يك گروه افغاني بنام موبي(خانواده محسني) راه اندازي كرده است. اين شبكه كه در قالب پخش سريال ها و فيلم هاي سينمايي با دوبله فارسي فعاليت مي كند، دنبال تحقق اهداف صهيونيستي و ضد اسلامي و ايراني بنيانگذارانش است.

قابل ذكر است كه مرداك با درآمد سالانه 28 ميليارد دلار از فعاليت هاي رسانه اي به «سلطان شيطان رسانه ها» معروف شده است.

به نظر مي رسد با افزايش كمي شبكه هاي ماهواره اي و جذب مخاطبان ايراني، ترويج انگاره هاي ليبرالي به سهولت انجام مي گيرد و اين همان بخشي ازجنگ نرمي است كه امپرياليسم رسانه اي غرب دنبال پيروزي در آن است.

در پايان اين سوال مي ماند كه مسئولين محترم عرصه رسانه اي كشور به ويژه صدا و سيما با چه استراتژي ، تاكتيك و تكنيك هايي مي توانند در مقابل غول رسانه اي غرب مقابله كنند ؟ آيا فرماندهان ما در زمينه رسانه مي توانند دشمنان ما را با اين الگوها و روش ها شكست دهند؟ كاركرد و رسالت نهادهاي متولي فرهنگي و پژوهشگاهها و مراكز مطالعاتي مرتبط و به ويژه ژنرالهاي جنگ نرم جبهه خودي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي چيست؟ آيا با تعداد شبكه هاي تك رقمي و برنامه هاي بعضا غير جذاب مي توان به تقابل و جنگ رسانه اي دهها هزار شبكه خارجي رفت؟ آيا به عنوان مثال شبكه خبر ما با شبكه هاي خبري معروف مي تواند رقابت كند ؟ و ....سوال هاي بي شماري كه همواره بي پاسخند و البته دشمن و يا رقيب منتظر ما و پاسخ اين سوالها نمي ماند و .... .

 ادامه دارد......

معرفت فقهي از ديدگاه امام خميني (س)

معرفت فقهي از ديدگاه امام خميني (س)

حضرت امام خميني (ره) از فقهاي اصولي معاصر است، بنابراين معرفت فقهي ايشان واجد ويژگي‌هاي فقهي مكتب اصولي است. از مهمترين ويژگي‌هاي مكتب اصولي مي‌توان به اعتقاد به حجيت عقل، اجتهاد، پذيرش اصل تبعيت احكام از مصلحت و مفسده، اصالت اباحه، منطقه الفراغ، حجيت ظن و اعتقاد به قرآن، سنت، عقل و اجماع به عنوان منابع توليد معرفت ديني. مهمترين و بارزترين ويژگي مكتب اصولي، اعتقاد به عقل به عنوان منبعي جهت استنباط احكام و تعاليم ديني و به تبع آن "اجتهاد" است. عقل در تفكر اصولي، از چنان جايگاهي برخوردار است كه وجوب عقلي را مقدم بر اوامر شرعي مي‌دانند و با اين مبنا كه "الاحكام الشرعيه الطاف في‌الاحكام العقليه"، حتي درباره اثبات امامت نيز، بيش از نقل بر وجوب عقلي تأكيد مي‌كنند. به نظر علامه حلي، وجوب عقلي در باب امامت، تمسك به وجوب سمعي و نقلي را محال و ممتنع مي‌كند، زيرا كه شرع متاثر از واجبات عقلي است و بنابراين، وجوب عقلي نصب امام بر خداوند، و نيز مقتضاي عقلي لطف الهي، مانع از آن است كه از وجوب نقلي تعيين امام توسط مردم جستجو شود. ذيلا به چند ويژگي بارز معرفت فقه اصولي پرداخته مي شود .‏
ملازمه عقل وشرع
اصوليون، عقل را يكي از منابع چهارگانه استنباط احكام شرعي در كنار كتاب، سنت و اجماع مي‌دانند. اين فقها، بين عقل و شرع رابطه ناگسستني قائلند كه به آن قاعده "ملازمه عقلي و شرع" مي‌گويند و بر اساس آن هر چه را كه عقل به آن حكم كند، شرع نيز طبق آن خواهد كرد و هر آنچه را كه شرع حكم كند، عقل نيز آن را تائيد مي‌نمايد.
منظور از ملازمه عقلي، اين است كه اگر عقل به حسن يا قبح چيزي حكم نمود، عقلاً لازم است كه شرع نيز حكمي مطابق عقل داشته باشد، چه اينكه، شارع هم از عقلا، بلكه رئيس عقلا و خالق عقل است، پس او هم از آن حيث كه عاقلي است، همچون ديگر عقلا است و گرنه حكم شارع، بما هو عاقل، مستلزم خلف خواهد بود. معقول نيست كه شارع با حفظ حيثيت عاقل بودن، به آنچه مورد حكم عقلا است، حكم نكند. در نتيجه، احكام ناظر به مصالح عمومي، از آن جهت كه عدل است، نزد عقلا و از جمله شارع، حسن است و فاسد عمومي از آن جهت كه ظلم است، نزد عقلا و شارع قبيح و ناروا است.‏
چنانكه اشارات فوق، نشان مي‌دهد، فقيهان اصولي شيعه، عقل را در جعل مصالح و مفاسد توانا مي‌يابند، "به گونه‌اي كه در مستقلات عقلي حكم شرع را تنها بر سبيل تأكيد و تائيد  حكم عقل مي‌دانند و نه تأسيس مصالح و مفاسد".
به هر حال گفتار فوق، جايگاه عقل را در معرفت فقهي و روش‌شناسي فقهاي اصولي و به تبع آن حضرت امام نشان مي‌دهد. نكته مهمي كه در اينجا بايد متذكر شد اينكه، عقل در معرفت فقهي و فقه سياسي شيعه نيز، لاجرم به معناي "عقل عملي" است كه اساساً بر مدار حسن و قبح عقلي و ملازمه آن با حكم شرعي استوار است. بدين‌سان، منظور از عقل در فقه شيعه، همان مدركات و آراي عقل عملي است كه با تكيه بر حسن و قبح عقلي و به استقلال يا به طور غير مستقل به توليد حكم شرعي در "تدبير مدن" و زندگي سياسي شيعه مي‌پردازد.‏
اجتهاد
ويژگي ديگري كه ناشي از اعتقاد علماي اصولي به صلاحيت عقل در توليد معرفت ديني است، "اجتهاد" است. اجتهاد، توانمنديهاي اساسي را به فقهاي شيعي براي رويارويي با مسائل مهم جدي جهان معاصر اعطا كرده است. اصوليون بر خلاف اخباريه، ضمن تعريف اجتهاد به كوشش در استنباط احكام شرعي از راههاي ظني ولي معتبر و با استفاده از ادله اربعه، معتقدند با تكيه بر دو مقدمه تعيين كننده به وجوب اجتهاد و حضور مجتهد در زندگي سياسي حكم مي‌كند؛ نخست؛ اشتراك تكاليف ديني ـ سياسي در دوران حضور و غيبت و ثبوت اين تكاليف تا روز قيامت است و دوم؛ غيبت امام معصوم و عدم امكان دريافت بي‌واسطه حكم از شارع و در نتيجه "انسداد باب علم" نسبت به احكام شرعي ـ سياسي به طور غالب در دوره غيبت.
بدين‌لحاظ، طريق تحصيل و استنباط احكام شرعي ـ سياسي، غالباً منحصر در ظنّ است. البته انسداد باب علم، هرگز به معناي حجيت و اعتبار هرگونه ظني نيست، زيرا بسياري از ظنون، ممكن است پس از مدتي جستو جو دچار تعرض و انحلال شده و خطاي آنها معلوم شود. بدين‌سان، هر ظني معتبر نيست، بلكه تنها "ظن مجتهد" كه از جهد و تلاش بسيار حاصل شده، حجت است.
به گفته داود فيرحي در كتاب "قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام" ، روش‌شناسي اجتهاد كه انديشه سياسي شيعه، اكنون بر بنياد آن استوار است ، چهار ويژگي اساسي دارد؛ نخست، چنانكه گذشت، بر ظن ويژه‌اي كه همان "ظن اجتهادي" است، بنا شده است. ثانياً، از عقلانيت خاص و فهم بشري غير معصوم برآمده، ثالثا ً؛ مطابق مبناي شيعه، آنچه انساني است، خطاپذير است و فرضيه‌اي است كه فقط تا "اطلاع ثانوي" اعتبار شرعي دارد. چهارم آنكه انديشه سياسي شيعه ، بدين لحاظ كه جامعه سياسي را به اكثريت عامي و مقلد و جماعت محدود مجتهدان، تقسيم مي‌كند، به اعتبار "دانش اجتهادي" ، عالمان دين را در موقعيت سياسي ـ فرهنگي متمايز و ممتاز مي‌نشاند.‏
مصلحت
اعتقاد به مصلحت و تبعيت احكام از مصالح و مفاسد، يك مفروض پذيرفته شده در كتب فقهي و اصوليون شيعه است. از ديدگاه فقهاي اماميه، احكام شرعي بر اساس مصالح و مفاسد واقعي و نفس‌الامري است و هيچ حكمي را نمي‌توان يافت كه در جعل او مفسده يا مصلحتي ملاحظه نشده باشد. اين مصالح و مفاسد در واقع همان ملاكات و علل احكام است و احكام نيز دايرمدار آنهاست. استاد مطهري در اين‌باره مي‌نويسد: "قوانين اسلامي به اصطلاح امروز در عين آنكه آسماني است، زميني است، يعني بر اساس مصالح و مفاسد موجود در زندگي بشر است. بدين معنا كه جنبة مرموز صد در صد مخفي و رمزي ندارد كه بگويد، حكم خدا به اين حرفها بستگي ندارد، خدا قانوني وضع كرده و خودش از رمز آن آگاه است، نه، اسلام اساساً خودش بيان مي‌كند كه من هر چه قانون وضع كرده‌ام، بر اساس همين مصالحي است كه يا به جسم شما مربوط است يا به روح شما، به اخلاق شما، به روابط اجتماعي شما، به همين مسائل مربوط است، يعني يك امور به اصطلاح مرموزي كه عقل بشر، هيچ به آن راه نداشته باشد، نيست".
همان‌طور كه اشاره شد، شارع مقدس اسلام در جعل احكام، مصالح بندگان را مدّ نظر داشته است و از طرفي حكم ديني در صورتي منجر مي‌شود كه مكلّف عالم به آن باشد و اين امر حاصل نمي‌شود، مگر اينكه علاوه بر شناخت حكم، موضوع آن نيز شناخته شود. وقتي شارع مصلحت را در موضوع حكم اخذ كرد، چون شناخت موضوع آن بستگي به فهم عرفي دارد، قهراً شناخت عقل و عرف را در مصالح كافي دانسته است، در غير اين صورت بايد طريق ديگري را براي بيان و شناخت موضوع اظهار مي‌كرد و عدم جعل طريق ديگر، به معناي صحّه گذاشتن بر فهم مكلف در تشخيص مصالح مي‌باشد.
حضرت امام خميني (ره) با اعتقادي كه به عنصر "مصلحت" داشت، ضمن دستور تشكيل "مجمع تشخيص مصلحت نظام" مي‌فرمايد: "مصلحت نظام از امور مهمه‌اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي‌گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام‌نماي حل معضلات خويش مي‌دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه‌اي است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمان‌هاي دور و نزديك زير سئوال ببرد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادي داخل و خارج آنان پيروز گرداند".‏
قابليت انعطاف احكام با توجه به مقتضيات زماني و مكاني
يكي از مهمترين سئوالات در فقه اين است كه آيا صدور احكام شارع مقدس به نحو قضيه جزئيه خارجيه است و يا اينكه به نحو قضيه حقيقيه كليه صورت گرفته و از باب القاي اصول است كه تفريع و تطبيق آن را به عهده مؤمنان و عقل آنان واگذاشته است؟ اخباريون، معتقدند هيچ واقعه‌اي كه مورد احتياج امت تا روز قيامت است، خالي از حكم شرعي نيست ، بنابراين احكام مورد احتياج است تا روز قيامت متناهي و دگرگوني‌ناپذير است. در نتيجه، جزئيات همه احكام در همه زمانها و مكانها نزد ائمه معصومين عليهم‌السلام مخزون و محفوظ است و ائمه از طريق مجموعه‌اي از اخبار و احاديث كه غالبا گردآوري شده‌اند، همه اين احكام را در دسترس شيعيان قرار داده‌اند. بدين‌سان حلال محمد (ص) ، تا يوم قيامت حلال است و حرام او حرام و تنها وظيفه شيعيان جستجوي احكام از خلال اين روايات و التزام و عمل به آنهاست. برعكس، اصوليان اولاً احكام را غير متناهي مي‌دانند و ثانياً عقيده دارند كه صدور احكام از جانب شارع، از باب القاي اصول بوده و به نحو قضيه حقيقيه صورت پذيرفته است. وظيفه مجتهد استنباط احكام مسائل نامتناهي از اصول متناهي، احكام متغير از ثابت و زماني از غير زماني است. به همين لحاظ، مجتهدين به ضرورت طلب علم در راستاي اجتهاد احكام، در شرايطي متفاوت با شرايط صدور روايات در نظر دارند.
به طور كلي، مجتهدين اصولي، ضمن
 آنكه اصل اجتهاد را كوشش عقلاني و عقلايي براي تطبيق اصول كلي و با عنايت به شرايط و مقتضيات زماني و مكاني مي‌دانند، به كارگيري قواعد حاكم و ملاك‌هاي موجود در متن شريعت را از يك طرف و انتزاع قواعد كلي و استفاده از آنها را از طرف ديگر مايه انعطاف اسلام در تطبيق با زمان و دستمايه قوت آن در سازگاري و اداره جامعه در هر عصر و زمان ديده‌اند.
آنچه از فرمايشات حضرت امام برداشت مي‌شود،اين است كه همه موضوعات احكام مي‌تواند تحت تأثير زمان و مكان به معناي عام قرار گيرد و تغيير كند و وقتي موضوعات و مصالح و ملاكات احكام تغيير كرد، ضرورتاً حكم نيز تغيير مي‌كند، چرا كه نسبت ملاك به حكم، شبيه نسبت علت به معلول است و اين شامل تمام احكام عبادي و معاملات به معناي اعم مي‌شود و فقط يك حكم تكليفي ثابت داريم و آن وجوب حفظ اسلام است. امام معتقد است، در شرايط خاص هر امر عبادي و يا غير عبادي‌اي كه مخالف مصالح اسلام باشد، مي‌تواند تعطيل گردد. به نظر ايشان زمان و مكان در صدور حكم حكومتي و در توسعه و تضمين احكام و اجتهاد و استنباط آن نقش مهم و مؤثري دارد و موضوعات و احكام مي‌تواند تحت تأثير شرايط زماني و مكاني تغيير يابند.‏
پذيرش بناي عقلا و عرف در تعيين مصاديق حكم شرعي
سيره عقلا و يا عرف عام روشي است كه جايگاه خاصي در ابواب فقهي دارد و تطبيق عناوين بسياري از احكام و تشخيص افراد و موضوع حكم، به عهده آن واگذار شده است. به استثناي بخش عبادات، بخش اعظمي از فقه را موضوعاتي تشكيل مي‌دهند كه ماهيتي عرفي دارند، مانند بيع، اجاره، صلح، دين و ... كه اينها اموري نيستند كه شريعت اسلام آن را ايجاد كرده باشد، بلكه اين امور ماهيتي عقلايي دارند و در جوامع قبل از اسلام نيز مرسوم بوده‌اند.
جوامع بشري در سير تكاملي خود، مدام در اين امور عرفي و عقلاني تغييراتي ايجاد مي‌كنند و اشكال اين روابط و پيوندهاي اجتماعي را دچار تنوع و دگرگوني مي‌سازند. بنابراين عرف، نقش مهمي در تعيين موضوع در بسياري از مباحث فقهي دارد. عرفيات قديم، جاي خود را به عرفيات جديد مي‌دهند و يا آنكه در اشكال بديع و متنوع‌تري، نمود پيدا مي‌كنند. بنابراين نحوه برخورد فقها با اين عرفاي جديد مي‌تواند شاخص مناسبي براي برخورد با تحولات جديد محسوب شود.
در بين فقهاي اصولي، براي احراز مشروعيت عرف و بناي عقلا، سه نظريه عمده به شرح زير وجود دارد:‏
الف) بناي عقلا و عرف بايد در همه موارد مستند به قبول و پذيرش معصوم باشد، بر اين اساس، سيره‌هاي عقلايي عام كه ناشي از فطرت و اعتبارات عام عقلا و يا ناشي از نيازهاي جديد روش‌هاي جديد زندگي است، همگي بايد به امضا و تقرير با عدم منع شارع رسيده باشند، در غير اين صورت، حجت نخواهد بود. بيشتر فقها و اصولي‌ها از جمله مرحوم نائيني، شهيد صدر و سيد محمدتقي حكيم از هواداران اين نظريه هستند.
ب ) بناي عقلا و عرف در مواردي كه از فطرت اجتماعي و اعتبارات عقلايي ناشي مي‌شوند، نيازي به امضاي تقرير معصوم ندارد. از جمله هواداران اين نظريه شيخ محمد حسن اصفهاني و امام خميني (س) و علامه طباطبايي مي‌باشند. به عقيدة اصفهاني، شارع مقدس دو حيثيت دارد: حيثيت شارعيت و حيثيت عاقليت، به لحاظ دوم روش شارع با سلوك و سيره‌هاي عقلايي يكي است، زيرا او به لحاظ اين حيثيت از عقلا، بلكه رئيس عقلات، لذا نمي‌تواند مصالح و مفاسد عقلايي را ناديده بگيرد و بر خلاف آن حكم كند. بنابراين شارع در سيره‌هاي عقلايي مشاركت دارد، مگر اينكه احراز شود به عنوان شارع با آن سيره مخالفت كرده است. امام خميني در اين‌باره معتقد است، اگر ائمه مخالف سيره‌هاي جديد باشند، حتماً بايد بيان مي‌كردند، زيرا آنها آگاه به حال و آينده مي‌باشند. بنابراين همه سيره‌هايي كه در بيان عرف عقلا در زمان غيبت رايج مي‌شود، مورد امضاي ائمه است، مگر آنهايي كه مردود شمرده شده باشد.‏
ج ) بناي عقلا به طور كلي مستند بر عقل است. به اعتقاد اين گروه روش عملي عقلا خود موضوعيت دارد نه به لحاظ اينكه به سنت بر مي‌گردد، بلكه مستند آن حكم بديهي عقل است. عقلي كه در رديف كتاب و سنت و يكي از منابع استنباط احكام به شمار مي‌آيد، اما به لحاظ اينكه احكام الهي و ملاكات آن از مسائل حسي و تجربي نيست و نيز جزء قضاياي بديهيه نمي‌باشد. لذا عقل را بر آنها راهي نيست و حكم قطعي عقل فقط در موضوعاتي است كه از مسائل ضروري و بديهي (مثل حسن و قبح) باشد كه با لحاظ ملازمه بين حكم عقل و شرع اعتبار شرعي پيدا مي‌كند. آيت‌الله بروجردي را مي‌توان طرفدار اين نظريه ذكر كرد.‏
منطقه الفراغ
بر اساس نگرش فقها، بسياري از اعمال انسانها، محكوم به يكي از پنج حكم وجوب، حرمت، استحباب، اكراه و اباحه مي‌باشد كه فرد مكلف، بايد بر اساس اين احكام عمل نمايد. در عين حال حوزه ديگري نيز وجود دارد كه فقها از آن تحت عنوان حوزه مباحات ياد مي‌كنند كه حاكي از حكم شرعي است و آدمي در آن حيطه به خود واگذار شده است. برخي فقها معتقدند اباحه از سوي خداوند وضع شده، بنابراين اصل اعطاي اين آزادي نيز حكمي شرعي است و برخي معتقدند كه اباحه محتاج جعل نيست و بنابراين رد اين حوزه، حوزه فراغ يا "مالانص فيه" گفته مي‌شود. به هر حال نتيجه هر دو، اين است كه در تفكر اصوليون، بخش وسيعي از راهكارها به بناي عقلا و مصالح تعيين شده از سوي آنها واگذار شده است كه اين امر مصلحت انديشي و انعطاف پذيري اين گروه را در مواجهه با مسائل نوظهور آسان‌تر كرده و قدرت انطباق بيشتري به آنها مي‌دهد.
نتيجه اينكه علماي اصولي و به تبع آن حضرت امام، چنين مي‌انديشند كه اولاً فهم و اجراي شريعت براي اداره درست جامعه اسلامي ضروري است. ثانياً، در دوره غيبت به دليل فقدان حضور معصوم و عدم بسط يد او، مجتهدين به اعتبار علم و ملكه استنباطي كه دارند، بسياري از كار ويژه‌هاي
امام معصوم (ع) را در زندگي سياسي دوره غيبت به عهده گرفته و تأمين مي‌كنند.
بدين‌سان، جايگاه مجتهدين در زندگي سياسي ـ اجتماعي شيعيان، در دوره غيبت، همان‌ جايگاه امام معصوم در دوران حضور بوده و از اين حيث، اجتهاد را مي‌توان استمرار كار ويژه‌هاي امامت در شرايط متفاوت با دوران معصوم دانست.‏

 

این مقاله در روزنامه رسالت مورخ ۱۱/۳/۸۹ منتشر شد.

 

 

منابع شناخت از ديدگاه امام خميني (س)‏

منابع شناخت از ديدگاه امام خميني (س)‏
  

از جمله مهم ترين مباني انديشه ‌هاي يك انديشمند، مباني معرفت‌ شناسي او مي‌باشد كه بيان كننده طرز نگرش او به مسئله شناخت و منابع و مباني و صحت و سقم آن است. منابع معرفتي هر انديشمندي به منزله اركان اوليه شناخت ‌شناسي او محسوب مي‌ گردد. هر انديشمندي، شناخت و معرفت خويش را از منابعي اخذ مي ‌كند كه وجود اين منابع معرفتي جهت تداوم توليد معرفت، جنبه حياتي دارد. بي ‌ترديد حضرت
 امام خميني نيز به عنوان يك انديشمند واجد منابع معرفتي ‌اي بوده است وشناخت خويش را با بهره ‌گيري از اين منابع، اخذ كرده است.
"در نگرش امام خميني (ره) ؛ وحي، فطرت، قلب، عقل و حس انسان به عنوان منابع شناخت مطرح شده است. او همچون ساير علماي مسلمان معتقد است، حس انسان مُدرك است، اما كافي نيست و نقصان ادراك حسي به وسيله عقل جبران مي ‌شود. عقل نه تنها ادراك مي ‌كند و حقيقت امور را در مي  ‌يابد؛ يعني از طريق تفكر و تعقل، صاحب عقل به آگاهي و شناخت مي ‌رسد، عقل همراه با اختيار انسان به او قدرت گزينش و انتخاب
 مي‌ دهد و در نتيجه انسان اراده مي‌ كند و با اراده خود بر مي‌ گزيند. آنگاه به آنچه گزينش كرده است، به وسيله قلب ايمان مي ‌آورد. بر اين اساس ادراك عقلي، مقدمه شهود قلبي است و اين هر دو مكمل يكديگرند".
تجربه كه در اصل برآيند تركيب عقل و حس
 مي ‌باشد، نيز مد نظر امام خميني (ره) بوده و از آن
به عنوان يكي از منابع شناخت و آگاهي نام برده است. اشاره به تجربه ‌هاي تاريخي به عنوان منبع مهم شناخت و تحليل مسائل گوناگون در گستره تاريخ، از اين جهت قابل توجه است.‏
اين در حالي است كه امام خميني (ره) به يك منبع شناخت ديگر كه منبع معرفتي بيروني و در عين حال يقيني براي انسان به شمار مي ‌رود، قائل است. زيرا منابع شناخت دروني، انسان را به تنهايي كافي نمي ‌داند و به نقصان ادراك انسان، با اتكاي صرف به اين سه منبع اذعان دارد. به عنوان مثال، به عدم امكان شناخت چيستي رابطه هستي با حق، اشاره مي ‌كند و عقل انسان را از درك ماوراي طبيعت و بسياري از امور ديگر نظير روح عاجز مي‌ داند. اين منبع اساسي، وحي الهي است كه به وسيله انبياء، از جانب خداوند براي انسان ها فرستاده مي ‌شود و آرمان اصلي آن، ايجاد معرفت براي بشر، به ويژه شناخت حق تعالي و ساير حوزه ‌هايي است كه عقل بشر، بدون ارجاع به وحي، امكان دسترسي به آن ها را ندارد.‏
‏"در صورت اتصال ادراك و شناخت فطري و طبيعي انسان يعني عقل و حس و قلب با ادراك و شناخت ماوراي طبيعي يعني وحي، شناخت انسان كامل مي‌ شود و به همه ابعاد وجود، معرفت مي ‌يابد و از نظر او انسان هاي كامل، مانند پيامبران و امامان معصوم، مصداق بارز دارنده اين نوع معرفت هستند".‏
با اين توضيح اجمالي، منابع معرفتي كه در انديشه حضرت امام به عنوان فقيهي اصولي و متكلمي شيعي مهم و مؤثر بوده ‌اند، را مي توان عقل و حس و قلب و وحي برشمرد. ناگفته پيداست كه "اجماع" كه جزء منابع معرفتي است، مي ‌تواند ذيل "عقل" بحث شود، چه اينكه "اجماع" به گونه‌اي عقل جمعي و اتفاق نظر علماي جهان اسلام (شيعه) است.
منابع:‏
روح‌الله خميني، صحيفه امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (ره)، 1371‏
امام خميني، ولايت فقيه (حكومت اسلامي)، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (ره)، چاپ ششم، 1376.‏
امام خميني، چهل حديث، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چاپ چهاردهم، 1376‏
امام خميني، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1377‏
امام خميني، تفسير سوره حمد، تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ دوم، 1375‏
يحيي فوزي، انديشه سياسي امام خميني، قم: دفتر نشر معارف، 1384‏

اين مقاله در روزنامه رسالت مورخ ۴/۳/۸۹ منتشر شد.

امام خميني (س) و ولايت فقيه

كتاب "ولايت فقيه"، مجموعه سيزده جلسه درس است كه حضرت امام خميني رحمه(سلام ‌الله عليه) در ايام اقامت در نجف اشرف ايراد فرموده ‌اند. اين سخنراني ‌ها در همان ايام به صور مختلف، گاهي كامل و گاه به صورت يك يا چند درس تكثير و منتشر شده است. كتاب ولايت فقيه در پائيز 1349 شمسي پس از ويرايش و تأييد حضرت امام توسط دوستداران امام در بيروت به چاپ رسيد و پنهاني به ايران فرستاده شد و همزمان براي استفاده مسلمانان انقلابي به كشورهاي اروپايي و آمريكا و پاكستان و افغانستان ارسال گرديد. اين كتاب قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز در سال 1356 در ايران با نام "نامه‌اي از امام موسوي كاشف ‌الغطا" به ضميمه "جهاد اكبر" چاپ شده است.
امام خميني (ره) در كتاب "ولايت فقيه" با عنايت و تأكيد بسيار، اصل "ولايت" به خصوص ولايت در امر حكومت و جنبه‌هاي سياسي آن را مورد بررسي قرار داده ‌اند و در اين باب علاوه بر تبيين عوامل سياسي و اجتماعي كه سبب شده است تا اين مهم ‌ترين موضوع اسلامي مورد بي ‌اعتنايي قرار گيرد، ضمن بحث ‌هاي استدلالي بر همان روش متقن فقهي و كلامي، به برنامه ‌ريزي عملي براي تحقق ولايت فقيه در امر حكومت به طرح راه‌ هاي مشخص و قابل عمل نيز توجه داشته اند.
حضرت امام در اين درس ‌ها ابتدا به نقشه‌ هاي دشمنان كه براي نابودي اسلام به معرض اجرا گذارده شده اشاره مي‌كنند و با بياني مستدل به شبهاتي از قبيل اينكه اسلام در عصر تمدن و صنعت قادر نيست جامعه را اداره كند و يا اينكه موازين حقوقي آن براي حل مشكلات جامعه ضعيف و ناتوان است، پاسخ مي ‌دهند و در همين رابطه اشاره مي ‌كنند كه القائات دشمنان در ايجاد زمينة لازم براي جدايي دين از سياست حتي در حوزه‌ هاي علميه نيز اثر كرده است، به طوري كه اگر كسي بخواهد دربارة حكومت اسلامي سخن بگويد، بايد تقيه كند. امام خميني (ره) با اشاره به ضعف هاي داخلي و خود باختگي در برابر تمدن جديد كه ره ‌آورد تبليغات استعمارگران بوده است، به حوزه‌ ها و طلاب جوان و انديشمندان اسلام هشدار مي‌ دهند كه با جديت تمام به وظايف سياسي و اجتماعي خويش همت گمارند، و فريب اين نقشه ‌ها و شبهه‌ ها را نخورند، زيرا اسلام با پيشرفت مادي مخالف نيست و مشكلات اجتماعي راه حل‌ هاي اخلاقي و اعتقادي مي ‌خواهد و اسلام ديني است جامع كه قادر است تمامي مشكلات را حل كند مشروط به آنكه انديشمندان و علماي اسلام به تلاش برخيزند.
امام خميني (ره) با بيان اين واقعيت مسلّم تاريخي كه پيامبر اكرم (ص) خليفه تعيين كرده است. اين سؤال را مطرح مي‌كند كه آيا تعيين خليفه براي بيان احكام است؟ بيان احكام كه خليفه نمي ‌خواهد. خليفه براي حكومت است، براي اجراي مقررات و قوانين است. در اينجا مهم اين است كه ما به ضرورت تشكيل حكومت اسلامي معتقد شويم و در اين صورت است كه جايگاه خليفه روشن مي ‌شود.
حضرت امام در اين كتاب مواردي را به عنوان دلائل عقلي و نقلي ضرورت تشكيل حكومت اسلامي ذكر مي ‌كنند كه عبارتند از:
1ـ عمل پيامبر در تشكيل حكومت.
2ـ ضرورت استمرار اجراي احكام الهي كه فقط در زمان پيامبر ضرورت ندارد، بلكه براي هميشه است.
3ـ ماهيت و كيفيت قوانين اسلام كه بدون حكومت قابل اجرا نيست، مثل احكام مالي، دفاع ملي، و احكام حقوقي و جزايي.
امام خميني پس از بيان مستدل ضرورت حكومت اسلامي، به سابقة تاريخي انحراف از اين اصل كه به عصر بني ‌اميه باز مي‌ گردد و در دوران بني ‌عباس ادامه مي ‌يابد، اشاره مي ‌كنند. با اين بيان كه روش آنان در حكومت شيوه‌اي ضد اسلامي و به صورت نظام شاهنشاهي ايران و امپراطوري روم و فراعنة مصر بود و در دوران‌ هاي بعد نيز به همان اشكال غير اسلامي ادامه يافت. حضرت امام تأكيد مي‌كند كه عقل و شرع بر قيام براي تغيير اين وضع حكم مي ‌كنند، پس يك انقلاب سياسي ضرورت مي ‌يابد و علاوه بر ضرورت جلوگيري از حكومت طاغوتي و لزوم ايجاد زمينه لازم براي حكومت اسلامي و پياده شدن احكام اسلام، لزوم وحدت امت اسلامي كه بر اثر عوامل گوناگون داخلي و خارجي دچار تفرقه شده و نيز لزوم نجات مردم مظلوم و محروم كه از تكاليف الهي مسلمين و به خصوص علما مي‌ باشد، انجام يك انقلاب سياسي را ضروري مي ‌سازد. امام خميني در ادامه سپس با ذكر روايتي از فضل ‌بن شاذان در فلسفه تشريع حكومت، به لزوم تشكيل حكومت از نظر عقل و شرع مي‌ پردازد.
حضرت امام در ادامه مباحث ولايت فقيه به شرايط زمامدار كه مستقيماً ناشي از طبيعت طرز حكومت اسلامي است اشاره مي ‌كند و مي‌ فرمايد: "پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير براي زمامدار دو شرط اساسي وجود دارد كه عبارتند از: علم به قانون و عدالت."‏
ولايت فقيه در عصر غيبت موضوع مباحث بعدي كتاب است. امام خميني با تكيه بر مطالب گذشته مي ‌فرمايند: "اكنون كه دوران غيبت است و از طرفي بنا است احكام اسلام اجرا شود و از طرف ديگر از طرف خداي متعال كسي براي اجراي احكام تعيين نشده است، تكليف چيست؟" و سرانجام پس از بررسي اين موضوع چنين نتيجه مي‌ گيرند كه "خداوند خاصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج) موجود بود براي بعد غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عدة بي ‌شماري از فقهاي عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع كنند مي ‌توانند حكومت عدل عمومي در عالم تشكيل دهند" و بعد به اين مطلب اشاره مي ‌كنند كه ولايت فقيه يك امر اعتباري عقلايي است و تمام اختياراتي كه پيامبر و ائمه براي ادارة جامعه داشته ‌اند، براي فقيه جامع الشرايط نيز ثابت است و اين ولايت "واقعيتي جز جعل ندارد" و في حدّ ذاته شأن و مقامي نيست، بلكه وسيلة انجام وظيفه اجراي احكام است".‏
بدين ترتيب، حضرت امام با استناد به ماهيت و كيفيت قوانين اسلام و ضرورت استمرار اجراي احكام اسلامي و سنت و رويه نبي مكرم اسلام و حضرت امير المؤمنين علي عليهما السلام، لزوم تشكيل حكومت اسلامي را اثبات مي ‌كند و مدعي است ، فقيه برخوردار از علم و عدالت در رأس حكومت اسلامي در زمان غيبت قرار مي‌ گيرد. ايشان در اين رابطه مي ‌نويسند: "اگر فرد لايقي كه داراي دو خصلت [ علم به قانون و عدالت ] باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مي ‌باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند. اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير (ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است، البته فضايل حضرت رسول اكرم (ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير (ع)، از همه بيشتر است، لكن زيادي فضايل معنوي اختيارات حكومتي را افزايش نمي ‌دهد. همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر ائمه، صلوات ‌الله عليهم در تدارك و بسيج سپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است، منتهي شخص معيني نيست، روي عنوان "عالمِ عادل" است".‏
نگاهي اجمالي به مباحث حضرت امام در كتاب ولايت فقيه نشان مي‌ دهد كه معظم ‌له هم با اقامه براهين عقلي و نيز با استناد به احاديث و روايات نظريه ولايت فقيه را اثبات مي ‌كند. ايشان بعد از اثبات مدعاي خويش از طريق اقامه ادله عقلي (ضرورت حكومت، ماهيت احكام اسلام و ضرورت اجراي آن و ...)، از آيات و روايات وارده از نبي مكرم اسلام و ائمه عليهم ‌السلام به عنوان شاهد و مويدي بر مدعاي خويش بهره مي‌ گيرد. ايشان بارها از عقل و براهين عقلي در اثبات نظريه خويش استفاده مي كند.‏
امام خميني(ره) براي اثبات ولايت فقيه در عصر غيبت امام معصوم (ع) علاوه بر ذکر دلايل عقلاني متعدد به روايات متواتر و متقني از فرمايشات معصومين نيز استناد نموده اند. که در اين مقال اهم ادله روايي ارائه شده توسط ايشان را نام مي بريم: مرسله صدوق -روايت علي ابي حمزه بطائني -موثقه سكوني -توقيع منسوب به امام زمان (عج) -مقبوله عمر بن حنظله -صحيحه قداح.
رواياتي كه موردتمسك امام واقع شده است در مباحثي كه ديگر فقها مطرح ساخته‌اند نيز مورد ذكر و نقد و بررسي قرار گرفته است. اين روايات و روايات ديگري افزون بر آن در عوائد الايام نراقي به طور مجمل ذكر شده است.
تمام رواياتي كه امام خميني به عنوان دليل نقل كرده اند در ميان 19 روايتي كه مرحوم نراقي نقل كرده است وجود دارد. شيخ انصاري (ره) نيز در مكاسب خويش معظم روايات پيش گفته را ذكر كرده است. آيه الله سيد ابوالقاسم خويي (ره) نيز ضمن بررسي مبحث ولايت فقيه به روايت مزبور في الجمله اشاره كرده است.
اما آنچه مهم است و حضرت امام نيز بر آن بسيار تاكيد كرده اند و شالوده تفاوت نظريه ايشان با ديگران را تشكيل مي دهد چگونگي برداشت از روايات است.
به عنوان نمونه حضرت امام وراثت انبيا را مفهومي گسترده مي گيرند. ايشان از جمله "الفقهاء امناء الرسل" مفهوم امانت در سطح حكومت و ولايت را برداشت كرده اند و از اينكه "عالمان حصن اسلام هستند" حفظ مجموعه دين را استنباط كرده‌اند، چه مجموعه دين در پرتو حكومت ديني محفوظ مي ماند.‏

منابع:‏
امام خميني، ولايت فقيه (حكومت اسلامي)، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (س)، چاپ ششم، 1376.‏
روح‌اله خميني، صحيفه امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (س)، 1371‏
امام خميني، چهل حديث، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، چاپ چهاردهم، 1376‏
امام خميني، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، 1377‏
امام خميني، تفسير سوره حمد، تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، چاپ دوم، 1375‏
كاظم قاضي‌زاده، انديشه‌هاي فقهي ـ سياسي امام خميني (س)، تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1377‏
يحيي فوزي، انديشه سياسي امام خميني، قم: دفتر نشر معارف، 1384‏

اين مقاله در مورخ ۱۸/۲/۸۸ در روزنامه رسالت منتشر شد.

نظام عقلاني هدفمند و مبتني بر عدل ، هستي‌ از ديدگاه امام خميني(س)

نظام عقلاني هدفمند و مبتني بر عدل
هستي‌ از ديدگاه امام خميني(س)
     
هستي‌شناسي امام خميني به عنوان يك فرد مسلمان، هستي‌شناسي ديني و اسلامي است. در نگاه ايشان جهان هستي و نظام خلقت، مخلوق خالق احديت است. بر اين اساس توحيد محور اصلي و بنياد هستي‌شناسي امام است، چه او خود اذعان دارد: "اعتقادات من و همه مسلمين همان مسائلي است كه در قرآن كريم آمده است و يا پيامبر اسلام و پيشوايان به حق بعد از آن حضرت بيان فرموده‌اند كه ريشه و اصل همه آن عقايد، كه مهمترين و با ارزش‌ترين اعتقادات ماست، اصل توحيد است" و بر اساس اين اعتقاد، جهان را به آفريننده و آفريده تقسيم مي‌كند و مي‌گويد: "خالق آفريننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداي تعالي است كه از همه حقايق مطلع است و قادر بر همه چيز است و مالك همه چيز".‏
حضرت امام در ادامه با استناد به دليل عقلي، وجود خالق هستي را اثبات مي‌كند. "ما اگر فرض كنيم كه يك فضايي هست و اين فضا هم هميشگي است، اين فضا كه فقط فضاست، نمي‌شود كه بي‌خود متبدل شود، اين فضا به يك موجودي يا موجودي در او بدون علت پيدا شود. آنهايي كه مي‌گويند از اول در دنيا يك فضاي نامتناهي بوده است -  علي‌رغم اشكالي كه در نامتناهي هست- و بعد هم يك هوايي، بخاري پيدا شده است، آن وقت به دنبال آن از اين موجود چيز ديگري پيدا شده است، اين بر خلاف ضرورت عقلي است كه يك چيزي خودش [بي‌دليل] يك چيز ديگري بشود، بدون اين كه يك علتي از خارج در كار باشد، يك چيزي به خودي خود يك چيز ديگري بشود... و لهذا اين اجمالي كه هر معلولي محتاج به علت است و هر ممكني محتاج به يك علتي است، جزء واضحات عقول است كه هر كس مسئله را تامّل و تصور بكند، تصديقش هم مي‌كند كه محال است يك چيزي كه مي‌شود، باشد و مي‌شود نباشد، بي‌خودي بشود يا بي‌خودي نباشد. نبودن از اين باب كه چيزي نيست تا باشد، آن ديگر علت نمي‌خواهد، اما يك چيز ممكن كه نيست، بي‌خودي بشود هست، امتناع اين از ضروريات عقول است".‏
ايشان در ادامه، به بحث پيرامون "واجب" و "ممكن" پرداخته و مي‌فرمايد: "اين واقعيتي است كه يك موجود غير متناهي درهمه اوصاف كمال، يك موجودي كه در تمام اوصاف كمال غير متناهي است، حد ندارد، موجود لاحد است، ممكن نيست ـ اگر موجود حد داشته باشد، "ممكن" است ـ موجود است و هيچ حدي در موجوديتش نيست، اين به ضرورت عقل بايد داراي همه كمالات باشد. براي اينكه اگر فاقد يك كمالي باشد، محدود مي‌شود، محدود كه شد، ممكن است. فرق مابين ممكن و واجب اين است كه واجب غير متناهي است در همه چيز، موجود مطلق است و ممكن، موجود محدود است. اگر بنا باشد تمام اوصاف كمال به طور لامتناهي، به طور غير محدود نباشد در او، متبدل مي‌شود [به ممكن]، آن كه ما خيال كرديم واجب بوده، واجب نبوده، ممكن بوده. يك چنين موجودي كه مبدأ يك ايجاد مي‌شود و مبدأ يك وجود مي‌شود، تمام آن موجوداتي كه به مبدائيت او وجود پيدا مي‌كنند، اينها مستجمع همان اوصاف هستند به طريق نقص، منتها مراتب دارد".‏
در نگاه امام خميني (س)، جهان هستي داراي مراتبي است و سه عالم ملك، ملكوت و لاهوت از مراتب هستي مي‌باشند. عالم ملك، دنياست و عالم ملكوت، عالم غيب است كه ملكات صالحه و فاسدة انسان در آن ظاهر مي شود. در عالم غيب، آخرت وجود دارد كه در آن، جهنم و بهشت است و انسان در اين دنيا، به سمت آن در حركت است. پس از اين ديدگاه مرگ، خود زندگاني است و آن جهان دار بقاء و سراي جاويدان مي‌باشد. عالم ناسوت، عالم كثرت و عالم لاهوت، عالم وحدت است. عالم محسوس [عالم ناسوت]، مرتبه نازل هستي مي‌باشد، بعلاوه، عالم الوهيت، مرتبه اعلاي هستي و "مقصد اعلي" است و هر چه كه در اين عالم وجود دارد، در كمال نقص است، در حالي كه در جهان آخرت به گونه‌اي در مي‌آيد كه در كمال قوت و تماميت است.‏
در ديدگاه امام خميني، اين مراتب هستي، تجلّي قدرت خداي قادر متعال است. در ديدگاه توحيدي، جهان هستي، به صورت نفس‌الامري با وصف نظام احسن و نظام اجمل و به طور كلي و بالاتر از همه نظام عدل، توصيف مي‌گردد.
خلقت و آفرينش از جانب خداوند حكيم، عبث و بيهوده نبوده، بلكه غايتمند و هدفدار مي‌باشد. بر اساس اين نگرش جهان بر اساس عدل تحقق يافته است.
بنابراين، همانطور كه اشاره شد، حضرت امام با استناد به براهين عقلي مثل "برهان عليت" به اثبات خالق هستي مي‌پردازد و سپس درباره "ممكن" و "واجب" بحث مي‌كند. نظام هستي را نظامي عقلاني مي‌داند كه بر اساس عدل پايه‌ريزي شده كه از جانب خداوند حكيم، براي آن هدف و غايتي منظور گشته است.

این مقاله در روزنامه رسالت مورخ ۳۰/۱/۸۹ منتشر شد.

نگاهي به کتاب "شرح حديث جنود عقل و جهل" نوشته امام خميني(س)

نگاهي به کتاب "شرح حديث جنود عقل و جهل" نوشته امام خميني(ره)
شناخت لشكريان عقل و جهل
 
كتاب "شرح جنود عقل و جهل" از آثار گرانقدر امام خميني(ره) مشتمل بر مباحث عرفاني، فلسفي و كلامي است. "امام راحل از جايگاه رفيع علم و عمل و با تبحر در علوم عقليه و نقليه و استجماع توشه كافي از فقه اكبر و فقه اصغر به شرح نوراني جنود رحمان و شيطان پرداخته و در تبيين لطايف نهفته در آن گوي سبقت از صاحبان كتب عرفاني و اخلاقي و شرح حديث ربوده و از نفس قدسي روح‌ الهي در آن چنان دميده كه قلب سالك را مطمئن و قدم او را راسخ كند... چرا كه راهيابي به بارگاه كلمات قدسي ايشان بدون اجتهاد در عرفان نظري و فلسفه الهي و جهد وافر در تفقه مغزاي كلام و جهاد در راه محبوب و جحود غير او، ميسور نيست".
حضرت امام در مقدمه‌اي كه بر كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نوشته‌اند، هدف از تأليف آن را چنين بيان مي‌فرمايند:
"چون احاديث شريفه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام را كه خلفاء رحمان و خلاصه بني‌الانسانند، روحانيَّت و نورانيَّتي است كه در ديگر كلمات و احاديث يافت نشود؛ بلكه نور كلام حق از گريبان احاديث آنها تجلّي فرموده؛" قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلي شَاكِلَتِهِ" (اسراء/ 84). از اين رو از كلمات حضرات معصومين عليهم‌الصّلوه والسلام، كه از ارواح متعلقه به عالم قدس و نفوس منقطعه به حضرت انس صدور يافته، به "حبلِ ممدود بين آسمان و زمين" تعبير مي‌توان  [كرد]. چه كه سروران ما عليهم‌السلام آنچه در ارشاد خلق و اصلاح مخلوق بيان مي‌فرمودند، از سرچشمة علم كامل لدُنّي رسول اكرم است كه از صراح وحي الهي و علم ربّاني بوده و از قياسات و اختراعات، كه ساخته به دست تصرّف شيطان است، عاري و بري است و همان طور كه درباره رسول اكرم (ص) وارد است كه: "مَا يَنْطِقُ عنِ الْهوي إنْ هوَ إلاَّ وَحْيٌ يُوْحَي" (نجم / 3 ـ 2)، در حضرات ائمه هدي جاري و ساري است؛ چنانچه در احاديث شريفه بدان اشارت است لهذا اين قاصر را به خاطر افتاد كه حديث شريفي كه در كافي شريف، مشتمل بر "جنود عقل و جهل" است و متضمّن اُمّهات فضايل و رذايل است، به قدر ميسور و به طريق اجمال شرح كنم؛ شايد مؤمني را از آن نفعي حاصل آيد و اين خود موجب جبران نقايص قاصر شود و مشتمل نمودم اين و جيزه را بر مقدمه‌اي و چند مقاله و يك خاتمه".‏
حضرت امام، بعد از مقدمه، "مقاله اولي" را به "نقل حديث شريف تيمناً و تبركاً" اختصاص مي‌دهد. لازم به توضيح است كه حديث جنود عقل و جهل را "سماعه بن مهران" از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است و امام آن را از "الكافي" مرحوم كليني نقل مي‌كند و بعد ذكر متن عربي حديث، در ترجمه آن مي‌نويسد:
"سماعه بن مهران گويد كه، من نزد ابوعبدالله جعفربن محمد عليه‌السلام بودم و در نزد او جماعتي از دوستانش بودند، از عقل و جهل سخن جريان يافت، حضرت صادق عليه‌السلام فرمود: عقل و لشكر او و جهل و لشكر او را بشناسيد تا هدايت شويد.
سماعه مي‌گويد، من گفتم: فداي تو گردم ما چيزي نمي‌شناسيم، مگر آنچه را كه تو به ما بشناساني.
آن حضرت فرمود: همانا خداي تعالي آفريد عقل را و آن اول مخلوق از عالم ارواح است، از طرف راست عرش از نور خود پس به او گفت: رو برگردان، او رو برگردانيد. پس از آن به او گفت روي بياور، روي آورد. فرمود خداي تعالي؛ آفريدم تو را آفريده بزرگي و كرامت دادم تو را بر جميع مخلوقات خود.
فرمود حضرت صادق (عليه‌السلام)، پس از آن خدا خلق فرمود جهل را از درياي شور تلخ تاريك. پس گفت به او پشت كن، پشت نمود. پس از آن گفت به او روي آور، روي نياورد. فرمود به او، سركشي كردي پس دور نمود او را.
پس از آن، قرار داد از براي عقل هفتاد و پنج لشكر. چون جهل ديد آنچه را كه حق به او اكرام كرد عقل را و آنچه را عطا فرمود به او، (پس) عداوت او را در نهاد خود گرفت.
پس جهل گفت: اي پروردگار! اين آفريده‌اي است مثل من؛ آفريدي او را و تكريمش فرمودي و قوتش دادي و من ضد اويم و نيست براي من توانايي به او. به من نيز عطا كن از لشكر، مثل آنچه به او عطا فرمودي.
فرمود: آري، پس اگر بعد از اين گناه كردي، تو و جند تو را از رحمت خود خارج كنم. گفت: راضي شدم. پس عطا فرمود به او هفتاد و پنج لشكر.
بعد حضرت صادق (عليه‌السلام) شروع فرمود به شمارش جُند عقل و جهل كه پس از اين به تفصيل، ان شاءالله به بيان آنها پردازيم و ما ناچار، بر خلاف ميثاق خود كه در اول اين رساله اشارت به آن نموديم، كه تعرّض به مطالب علميّه نكنيم، به بعض نكات علميه صدر اين حديث، كه جز اين طريق راهي ندارد، با اختصار و اجمال اشارتي مي‌نماييم". حضرت امام درباره تحديد جنود عقل و جهل به عدد " هفتاد و پنج " مي‌نويسد:
"تحديد جنود عقل و جهل را به اين عدد خاص، از قبيل تحديد به كليات و مهمات است نه آنكه جنود آنها به طريق بسط و تفصيل، عبارت از همين هفتاد و پنج باشد و لهذا در مقام تفصيل و تعديد، بيشتر از هفتاد و پنج تعديد شده است؛ گرچه مي‌توان بعضي از جنود را به بعض ديگر برگرداند تا عدد به هفتاد و پنج برگردد ولي از ملاحظه آنچه گفته شد، محتاج به اين تكليف و زحمت نيست. مثلاً خير كه وزير عقل است و شر كه وزير جهل است، از امّهات فضايل و رذايل هستند كه جميع آنها برگشت به اين دو كنند، مع‌ذلك در حديث شريف، از جنود شمرده شده، در مقابل ساير جنود و همين طور عدل و جور را كه از جنود شمرده‌اند، از امهات هستند كه بسياري از جنود تحت آن دو ملكه هستند و بسياري از جنود نيز شمرده نشده و نكته اصلي آن، آن است كه لسان انبيا و اوليا بلكه لسان قرآن شريف نيز، چون ساير مصنفان و مؤلفان نيست كه در صدد فحص و تفتيش و بحث و جدال در اطراف مفهومات كليه و در مقام تشقيقات و حصر و تعديد باشند كه خود اين امور از حجب غليظه سير الي‌الله است و باز دارد پياده را ز سبيل".‏
حضرت امام خميني (ره) بعد از ذكر حديث، "در بيان شمه‌اي از حقيقت عقل و جهل و بيان مراد حديث" مي‌نويسند:
"بدان كه عقل و جهلي را كه در محضر مواليان مورد بحث بود، به حسب ظاهر، عقل و جهلي است كه در انسان است كه آن قوة عاقله، يعني قوة روحانيه‌اي است كه به حسب ذات، مجرّد و به حسب فطرت، مايل به خيرات و كمالات و داعي به عدل و احسان است، و در مقابل آن، قوة واهمه است كه فطرتاً، تا در تحت نظام عقلي نيامده و مسخَّر در ظلِّ كبريايِ نفس مجرد نشده، مايل به دنيا ـ كه شجرة خبيثه و اصل اصول شرور است ـ مي‌باشد و پس از اين ـ ان شاءالله ـ ذكري از اين دو پيش مي‌آيد و اما عقلي كه در لسان شريف حضرت صادق (عليه‌السلام) از آن اسم برده شده ـ به مناسبت خصايصي كه براي او ذكر شده از قبيل اينكه اوّل خلق از روحانيين است ـ عقل كلي عالم كبير است كه باطن و سرّ و حقيقت عقول جزئيه است و به فهم آن حقيقت، آنچه مورد نظر آنان بوده نيز معلوم شود و آن جوهري است نوراني مجرد از علايق جسماني، و اول مخلوق از روحانيين است و تعيُّنِ اوّلِ فيض مقدس و مشيّت مطلقه است و كينونت عذبيّه ماء است و نور نبيِّ خَتمي در عالم تخليق و ابداع است و انكار آن موجب و مستلزم انكار بسياري از ضروريات عقل و دين است؛ از قبيل تصوّر اشرف از واجب تعالي در نظام وجود، و تحديد واجب ـ جلَّت قُدرته ـ و تجسيم آن ذات مقدس، و راه يافتن جهل و عجز و بُخل در آن ساحت مقدس و امثال آن، كه تعديدش موجب تطويل است؛ فضلاً از بحث و تحقيقش. گرچه آنان كه منكر آنند از بزرگان محدّثين، توجه به توالي فاسده و لوازم باطلة آن نداشته‌اند؛ زيرا كه اين از لوازم خفيّه‌اي است كه با ممارست در علوم حقيقيه توحيد و تجريد ظاهر شود و اهل حديث و ظاهر از آن ذاهل و غافل بودند، لهذا در دامن قدس و طهارت آنها نقصي وارد نشود؛ زيرا كه گمان نموده‌اند كه قول به عالم عقلي و مجرّد، مستلزم نفي حدوث عالم است؛ با آنكه بعضي از محققين و اكابر بزرگ، تشمير ذيل تحقيق فرموده و اثبات حدوث زماني عالم نموده، به طوري كه منافي با قواعد توحيد و تنزيه و تقديس حق ـجلّ و علا ـ نباشد و ما ـبحَمدالله و حُسن عنايته ـ به وجهي مناسبِ مسلكِ اهل معارف و اصحاب قلوب، اثبات حدوث زماني همه عوالم غيب و شهادت نموديم كه بيان آن با مقدّماتش، محتاج به افراد رسالة جداگانه است؛ "لَعَلَّ اللهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أمْراً" (طلاق/ 1) و توفيقي عنايت فرمايد كه به آن نايل شويم با آنكه، آن نحو حدوثي كه بعض محدثين بزرگوار به مِليّين نسبت داده‌اند از ساحت آنها دور، و قول آن مستلزم چندين محذور است كه هر يك اساس تنزيه و توحيد را متزلزل مي‌كند و ايشان از آن غفلت داشته‌اند.
بالجمله، ثبوت عقل مجرد، بلكه عوالم عقليه، موافق احاديث اهل بيت عصمت و اشارات بعض آيات شريفه الهيه و ضرورت عقول اُولواالألباب و نتيجه رياضات اصحاب معارف است و اين جوهر مجرد، عقل عالم كبير است و در لسان بعضي، از آن به "آدم اوّل" تعبير شده و اين غير آدم ابوالبشر است، بلكه روحانيت آدم عليه‌السلام؛ ظهور آن است.
و در مقابل اين حقيقت نورانيه، حقيقت ديگر است كه آن "وهم كل" است در انسان كبير، كه به حسب فطرت و جبلّت، مايل به شرور و فساد و داعي به اُغلوطه و اختلاق است و آن بعينه، حقيقتِ ابليس الابالسه و شيطان بزرگ است، كه ساير شياطين و ابالسه از بروزات و مظاهر آن است و از براي اين حقيقت تجرّد است، تجرّد برزخيِ ظلماني، نه تجرد عقلاني نوراني؛ چنانچه پيش اصحاب معرفت و يقين روشن و واضح است".‏
حضرت امام خميني (ره) در "مقاله" بعدي، "در شمه‌اي از خصايص و صفات اين دو حقيقت عقليه و جهليه، به حسب آنچه در اين حديث شريف به آن اشاره فرموده" بحث كرده و خير، ايمان، تصديق، رجا، عدل، رضا، شكر، توكل، رأفت، رحمت، علم، فهم، عفت، زهد، رفق، رهبت، تواضع، تُؤَدَه، حلم، صَمت، استسلام، تسليم، صبر و صفح را به عنوان جنود عقل نام برده و در مورد هر كدام به تفصيل بحث كرده است.
اختصاص كتابي با اين حجم از مطالب و مباحث و بحث و بررسي پيرامون عقل و جنود آن، نشان دهنده اوج مقام و منزلت عقل در انديشه حضرت امام است. طرح و بحث جنود عقل و جهل كه بدين صورت از سوي حضرت امام صورت گرفته، در نوع خود كم‌نظير است و امام با پرداختن به جنود و ياران عقل، در واقع تصويري از "حيات معقول" را به نمايش مي‌گذارد و با برشماري ياران عقل، در واقع مي خواهد اين حقيقت كلي را نشان دهد كه عقل، پايه و اساس همه فضايل و خوبي هاست و بدون بهره گيري از آن نمي توان به حيات معقول و طيبه نايل آمد.
 
اين مقاله در روزنامه رسالت مورخ ۲۹/۱/۸۹ منتشر شد.

امام خميني(ره) و شناخت قرآن

 
تاکيد بر بهره‌گيري از معارف بلند قرآن
امام خميني(ره) و شناخت قرآن
  
اشاره: در نگرش امام خميني(ره)؛ وحي، فطرت، قلب، عقل و حس انسان به عنوان منابع شناخت مطرح شده است. او همچون ساير علماي مسلمان معتقد است، حس انسان مُدرك است، اما كافي نيست و نقصان ادراك حسي به وسيله عقل جبران مي‌شود. عقل نه تنها ادراك مي‌كند و حقيقت امور را در مي‌يابد؛ يعني از طريق تفكر و تعقل، صاحب عقل به آگاهي و شناخت مي‌رسد، امام خميني(ره) به يك منبع شناخت ديگر كه منبع معرفتي بيروني و در عين حال يقيني براي انسان به شمار مي‌رود، قائل است. زيرا منابع شناخت دروني، انسان را به تنهايي كافي نمي‌داند و به نقصان ادراك انسان، با اتكاي صرف به اين سه منبع اذعان دارد. به عنوان مثال، به عدم امكان شناخت چيستي رابطه هستي با حق، اشاره مي‌كند و عقل انسان را از درك ماوراي طبيعت و بسياري از امور ديگر نظير روح عاجز مي‌داند. اين منبع اساسي، وحي الهي است كه به وسيله انبياء، از جانب خداوند براي انسانها فرستاده مي‌شود و آرمان اصلي آن، ايجاد معرفت براي بشر، بويژه شناخت حق تعالي و ساير حوزه‌هايي است كه عقل بشر، بدون ارجاع به وحي، امكان دسترسي به آنها را ندارد. با اين مقدمه تلاش داريم تا ديدگاه ايشان درباره واسطه معرفت وحياني يا قرآن کريم را مورد بررسي قرار دهيم.
امام خميني (س) درباره عظمت و اهميت قرآن مي‌فرمايد: "بدان اي عزيز كه عظمت هر كلام و كتابي يا به عظمت متكلم و كاتب آن است و يا به عظمت مطالب و مقاصد آن است و يا به عظمت مرسل اليه و حامل آن است و يا به عظمت وقت ارسال و كيفيت آن است و بعضي از اين امور ذاتاً و جوهراً در عظمت دخيل است و بعضي عرضاً و يا به واسطه و بعضي كاشف از عظمت است و جميع اين امور كه ذكر شد در اين صحيفه نورانيه متكلم آن و منشي و صاحب آن؛ پس آن عظيم مطلق است كه جميع عظمت‌هاي متصوره در ملك و ملكوت و تمام قدرتهاي نازل در غيبت و شهادت و شمه‌اي از تجليات عظمت فعلي آن ذات مقدس است و حق تعالي با تجلي به عظمت براي احدي ممكن نيست، تجلي كند و از پس هزاران حجب و سرادقات تجلي كند. چنانچه در حديث است: "ان الله سبعين الف حجاب من نور و ظلمه لوكشفت لا حرقت سبحات وجهه دونه".‏
همانا خداوند هفتاد هزار حجاب است از نور و ظلمت و اگر آن حجابها كنار رود سبحات روي او، جز او را خواهد سوخت. (بحارالانوار، ج 55، ص 45)
عظمت رسول وحي و واسطة ايصال، پس آن جبرئيل امين و روح اعظم است كه پس از خروج رسول اكرم (ص) از جلباب بشريت و توجه دادن شطر قلب را به حضرت جبروت متصل به آن روح اعظم شود و آن يكي از اركان اربعة دار تحقق بلكه اعظم اركان و اشرف انواع آن است ،چه  آن ذات شريف نوراني ملك موكل علم و حكمت و صاحب ارزاق معنويه و اطعمه روحانيه است و از كتاب خدا و احاديث شريفه ، تعظيم جبرئيل و تقدم او بر ديگر ملائكه استفاده شود.
و اما عظمت مرسل‌اليه و متحمل آن ؛ پس آن قلب تقي نقي احمدي جمعي محمدي است كه حق تعالي به جميع شئون ذاتيه و صفاتيه اسمائيه و افعاليه بر آن تجلي نموده و داراي ختم نبوت و ولايت مطلقه است و اكرم بريه و اعظم خليفه و خلاصة كون و جوهرة وجود و عصارة دار تحقق و لبنة اخيره و صاحب برزخيت كبري و خلافت عظمي است.
و اما حافظ و نگاهبان آن ذات مقدس حق جل جلاله است چنانچه فرمايد در كريمة مباركه" انا نحن نزلنا الذكر و اناله لحافظون" . (حجر / 9)
و اما شارح و مبين آن، ذوات مطهره معصومين (ع) از رسول خدا (ص) تا حجت عصر عجل‌الله فرجه كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحي و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفضيل‌اند.
و اما وقت وحي ليله‌القدر است، كه اعظم ليالي (خير من الف شهر) و نوراني‌ترين ازمنه و في‌الحقيقه وقت وصول ولي مطلق و رسول ختمي مرتبت صلي‌الله عليه و آله است".‏
ايشان در باب هدف ازنزول اين كتاب بزرگ الهي مي‌فرمايند: "اين كتاب بزرگ الهي كه از عالم غيب الهي و قرب ربوبي نازل شده و براي استفادة ما مهجوران و خلاص ما زندانيان سجن طبيعت و مغلولان زنجيرهاي پيچ در پيچ هواي نفس و آمال به صورت لفظ و كلام درآمده از بزرگترين مظاهر رحمت مطلقة الهيه است كه ما كور و كرها از آن به هيچ وجه استفاده نكرده و نمي‌كنيم. پيش اهل معرفت، اين كتاب شريف از حق‌تعالي به مبدئيت جميع شئون ذاتيه و صفاتيه و فعليه و به جمع تجليات جماليه و جلاليه صادر شده و ديگر كتب سماويه را اين رتبت و منزلت نيست. اين كتاب شريف صورت احاديث جمع جميع اسماء و صفات و معرفت تمام مقدس حق به تمام شئون و تجليات است. به عبارت ديگر اين صحيفة نورانيه صورت "اسم اعظم" است ، چنانچه انسان كامل نيز اسم اعظم است".‏
حضرت امام بعد از نشان دادن اهميت و عظمت كتاب با اعتقاد به "تبيان كلي‌ شي‌ء" بودن قرآن مي‌فرمايند: "مسلمانان هر چه دارند و خواهند داشت، در طول تاريخ گذشته و آينده از بركات سرشار اين كتاب مقدس است... از تمامي علماي اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم كه از كتاب مقدسي كه تبيان كلي شي‌ء است و صادر از مقام جمع الهي به قلب نور اول و ظهور جمع‌الجميع تابيده است غفلت نفرمائيد... اين كتاب آسماني، الهي كه صورت عيني و كتبي جمعي اسماء و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبي آن دست ما كوتاه است، وجود اقدس جامع (من خوطب به) از اسرار آن كسي آگاه نيست و به بركت آن ذات مقدس و به تعليم او خلص اولياي عظام دريافت آن نموده‌اند و به بركت مجاهدات و رياضت‌هاي قلبيه خلص اهل معرفت به پرتوي از آن به قدر استعداد و مراتب مسير بهره‌مند شده‌اند و اكنون صورت كتبي آن كه به لسان وحي بعد از نزول از مراحل و مراتب بي‌كم و كاست بدون يك حرف كم و زياد به دست ما افتاده است، خداي نخواسته مبادا كه مهجور شود".‏
امام خميني (س)، ضمن دعوت به بهره‌گيري از معارف بلند قرآن، به تفكر و تأمل در آن توصيه كرده، مي‌فرمايد: "بدان، همان‌طور كه از براي كتاب تدوين الهي به اعتباري هفت بطن هست و به توجيه ديگر، هفتاد بطن كه جز خدا و پايداران در علم، كسي را از آن بطون آگاهي نيست و آن معاني را حس نمي‌كنند، مگر كساني كه از حدث‌هاي معنوي و اخلاق پست و بد، پاك و پاكيزه بوده و با فضايل علمي و عملي آراسته باشند و هر كس به هر مقدار كه منزه‌تر و مقدس‌تر است، تجلي قرآن بر او بيشتر و خط و نصيبش از حقايق قرآن فراوان‌تر خواهد بود.... پس اي مسكين كتاب پروردگارت را قرائت كن و بالا برو و آن را با تفكر و تأمل بخوان و در قشر و ظاهر آن متوقف نباش و خيال مكن كه كتاب آسماني و قرآن نازل شده رباني به جز اين قشر و صورت نيست، چه آنكه بر صورت توقف كردن و در عالم ظاهر معتكف شدن و به مغز و باطن تجاوز نكردن، مرگ است و هلاكت".‏ايشان در ادامه مي‌فرمايند: "عارف كامل، كسي است كه ظاهر و باطن كتاب را قرائت كند و در صورت و معنايش و تفسير و تأويلش تدبر نمايد كه ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنا، مانند پيكري است بدون روح و دنيايي است بدون آخرت.
همان گونه كه باطن را به جز از رهگذري ظاهر نمي‌توان به دست آورد، زيرا دنيا كشتزار آخرت است. پس كسي كه فقط ظاهر را بگيرد و در همان جا بايستد تقصير كرده و خود را معطل نموده است و آيات و روايات بسياري نيز بر رد آن است كه دلالت دارد بر اينكه تدبير در آيات‌الله و تفكر در كتاب الهي و كلماتش را نيكو پيش گيرد، بدون آنكه به ظاهر نگاه كند، خودش از صراط مستقيم گمراه و ديگران را نيز گمراه خواهد نمود و كسي كه ظاهر را براي وصول به حقايق بگيرد و نگاهش به آيينه براي ديدن جمال محبوب باشد، اوست كه راه مستقيم را پيموده و قرآن را همچنان كه شايد تلاوت نموده و از آنان كه از ذكر رب اعراض كرده‌اند، نخواهد بود و خداست كه به حقيقت كتابش داناست".‏
تفكر، تأمل و تعقل در آيات الهي چنان مورد تأكيد حضرت امام است كه ايشان تفكر در قرآن را جزء آداب مهم تلاوت آن برمي‌شمارد. "و ديگر از آداب مهمه آن تفكر است و مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوي مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحيفه نورانيه فرمايد، هدايت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم. بايد انسان به تفكر آيات شريفه، مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن كه راجع به قواي ملكيه است تا منتهي‌النهايه آن كه حقيقت قلب سليم است به تفسيري كه از اهل بيت(ع) وارد شده كه ملاقات كند حق را در صورتي كه غير حق در آن نباشد".‏
تفكر و به كارگيري عقل در تلاوت قرآن چنان مورد توجه حضرت امام (س) است كه نيل به مقام متقين و مقامات بالاتر را از نتايج آن مي‌داند. "معلوم است كسي كه تفكر و تدبر در معاني قرآن كرد، در قلب او اثر كند و كم كم به مقام متقين رسد". و در جايي ديگر مي‌فرمايد: "در قرآن كريم، اين سرچشمه فيض الهي تدبر كن ، هر چند صرف خواندن آن كه نامة محبوب است، به شنوده محبوب ،آثاري دلپذير دارد. لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مي‌كند".
این مقاله در روزنامه رسالت مورخ ۲۳/۱/۸۹ منتشر شد.

انديشه و آثار آيت الله رفيعي قزويني

 
   
آيت الله رفيعي قزويني از مدرسان معروف فلسفه و فقهاي معاصر و حکماي نامي است که سالهاي متمادي در حوزه علميه قم به تدريس حکمت مشاء و اشراق و علوم و فنون ديگر و تربيت دانشمندان و محصلان اشتغال داشت. او در سال1306  قمري. در قزوين متولد شد. مقدمات و سطوح اوليه و متوسط را تا اوايل فرائد در آنجا خواند و پس از آن به تهران آمد و از محضر مرحوم آقا سيد محمد تنکابني و حاج شيخ مسيح طالقاني و آقا شيخ محمدرضا نوري استفاده نمود و حکمت و کلام را نزد حکيم مرحوم آقا ميرزا حسن کرمانشاهي و مرحوم آقا ميرزا محمود قمي تحصيل نمود. فنون رياضي را از ميرزا ابراهيم رياضي زنجاني و از آقا شيخ علي رشتي هيئت و هندسه و اسطرلاب و بعضي ديگر از فنون رياضيات را فرا گرفت.
پس از آن در حدود1338  قمري. يک سال در قزوين بود، سپس به تهران بازگشت و فقط به تدريس شرح لمعه و قوانين و شرح منظومه و اشارات در مدرسه “عبدالله خان” پرداخت. طلاب تهران در آن عصر از مدارس ديگر جهت بهره گيري از محضر ايشان دور وي گرد آمدند تا اينکه در سال1340  قمري. مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري در قم رحل اقامت افکند و مرحوم رفيعي قزويني نيز به قم مهاجرت و از درس و بحث فقه و اصول معظم له استفاده کرد و خود به تدريس کفايه و رسائل و متاجر و اسفار اربعه و شرح منظومه اشتغال ورزيد. در رمضان1344  قمري. به امر حاج شيخ عبدالکريم حائري - قدس سره - در مسجد بالاسر به منبر تدريس رفت و نزديک به250  نفر از فضلا و طلاب از مجلس درس وي بهره مي گرفتند. در همان اوان حواشي مفصلي بر شرح منظومه سبزواري نوشت و تعليقاتي بر رسائل شيخ مرقوم فرمود. در سال1349  قمري. با اجازه صريح در اجتهاد و حرمت تقليد به قزوين مراجعت نمود و به تدريس خارج از کفايه و اسفار و فقه و اقامه نماز جماعت و تفسير کلام الله مجيد و تبليغات ديني اشتغال ورزيد.
امام از شاگردان برجسته مرحوم رفيعي قزويني در فلسفه بود و استادش نيز احترام خاصي براي او قائل بود. آيت الله زنجاني درباره احترام استاد به مقام و منزلت علمي و اخلاقي امام چنين مي گويد: “امام در يکي از تابستانها در تهران بودند. آيت الله العظمي سيد ابوالحسن رفيعي قزويني که از فقها و حکماي بزرگ بودند نيز در تهران بودند و امام در درس ايشان شرکت مي کردند. ايشان در مسجد جمعه تهران براي نماز مغرب و عشا اقامه جماعت مي نمودند؛ اما منظم نمي آمدند. امام چون مقيد به نظم بودند، روزي که آقاي رفيعي دير کردند، پا شدند و به مردم يعني آنها که در آن نماز جماعت شرکت مي کردند، گفتند که بياييد با هم به آقا بگوييم مرتب بيايد. اين جوري که ايشان غير مرتب مي آيند وقت بسياري از مردم تضييع مي شود. همه ما با هم به آقا بگوييم که مرتب تشريف بياورند.
بعد آقا تشريف آوردند و شروع کردند به نماز، نماز که خوانده شد يک نفر به آقا گفت که يک سيد جواني به مردم مي گفت که به آقا بگوييم مرتب بيايند. تقريبا نسبت به نامرتب آمدن شما اعتراض داشت. آقاي رفيعي فرمودند: آن سيد کي بود؟ در اين حال، امام آن طرف نماز مي خواندند. آن شخص، امام را نشان داد، تا ايشان چشمشان به امام افتاد، فرمود: ايشان آقا روح الله هستند. مرد بسيار فاضل و وارسته و بسيار با تقوا و منظم و مهذب هستند. اگر يک وقت من دير آمدم، ايشان را جلو بيندازيد و به جاي من نماز بخواند، حق با ايشان است”.
مرحوم سيد ابوالحسن قزويني خيلي پرکار و پر مطالعه بود و حافظه عجيبي داشت. در ابعاد مختلف فلسفه، عرفان، فقه و اصول متبحر و در عين حال اهل منبر بود. ايشان درس فصوص الحکم مي داد و سعي مي کرد اين درس خصوصي باشد و هر کسي در درس شرکت نکند. اگر غريبه اي به جلسه وارد مي شد، فورا کتاب را مي بست و مي فرمود اينان که از درون ما خبر ندارند و نمي دانند ما چه مي کنيم. ظاهر را مي بينند که ما داريم فصوص مي خوانيم و بعد براي ما دردسر درست مي شود.
مرحوم قزويني در سال1396  قمري. رحلت کرد و آثاري از خود بر جاي گذاشت که عبارتند از: رساله اتحاد عاقل و معقول، رساله رجعت به قواعد عقليه، شرح دعاي سحر، رساله معراج، حاشيه بر اسفار، رساله معاد، رساله رد بر وهابيت، رساله عمليه فقهيه و حواشي متفرقه.
 این مطلب در روزنامه رسالت مورخ ۴/۱۲/۸۸ منتشر شد.

چيستي حكم حكومتي

احکام حکومتي الزاما حکم اولي يا ثانوي نيست بلکه مواردي از حکم حکومتي است که نه بر موضوعات به عناوين خودشان در شرع ثابت شده است ونه تحت عناوين احصائي ثانوي مثل لاضرر، لاجرح و . . . مي گنجد . حضرت امام درباره تعزيرات  وقوانين  شهرداري و . . . مي فرمايند: احکام سلطانيه در حکم اولي است و از تغزيرات شرعيه نيز خارج است. احکام سلطاني نيز با مصلحت سنجي حاکم اسلامي و در محدوده حفظ حداکثر احکام فرعي “با توجه به رعايت مصلحت” صورت مي پذيرد . “احکام سلطانيه” احکامي عادله و زماني است( ابدي نيست) که از قبيل صغريات و مصداقهاي احکام کليدي است که شمول داشته، از جانب خداوند بر قلب پيامبر گرامي الهام گشته است.پس روح حاکم بر جامعه اسلامي فقط احکام نازل شده الهي است . حتي در مواردي که آنها را احکام ثانويه مي نامند. آنها نيز مستفاد از کليات است که خداوند برپيامرش نازل نموده است.از عبارت ايشان به دست مي آيد که احکام سلطاني نفس صغريات و مصاديق احکام کلي نيست،  اما چون مصالح امت اسلامي در آنها در نظر گرفته شده به نحوي با روح حاکم بر کليات اسلامي مرتبط بوده، از “قبيل” صغريات محسوب مي گردد.  نکته دوم: محور صدور احکام حکومتي وجود مصلحت است.گرچه مصلحت خود باب وسيعي است و سئوالات بسيار زيادي دربارهآن و محدوده مصلحت سنجي و ضوابط مصلحت و . . . مطرح است، اما آنچه از بيانات و عمل امام به دست مي آيد آن است که احکام حکومتي با توجه به مصالح اجتماعي  اسلام و مسلمين و جامعه اسلامي صادر مي شود.لذا در مقابل اين سوال که آيا حاکم اسلامي به مصلحت خويش يا به مصلحت فردي از افراد امت ميتواند در محدوه اموال او يا انفس تصرف کند جواب منفي است گرچه معصومين عليهم السلام بر طبق نظر غالب (به جز نظرآخوند خراساني در حاشيه مکاسب) مي توانند در محدوده اموال و اعراض مردم با توجه به وجود  مصالح شخصيه آنها نيز  تصرف کنند و درباره آنها تصرف مقيد به مصلحت عمومي جامعه اسلامي نيست، اما چنان اختياري از جنبه سلطاني آنان نشات نگرفته است و لذا فقيه چنان اختياري را ندارد، پس فقيه در محدوده مصالح اجتماعي حکم مي کند.تشخيص دهنده مصلحت نيز بر طبق آنچه از سيره امام به دست مي آيد ولي فقيه است، اگرچه امام مشورت با ديگران را نيز دارد.در ميان کساني که به تبيين اختيارات ولي فقيه و تفسير نظريه حضرت امام پرداخته اند، آنچه يکي از شاگردان ايشان در کنفرانس انديشه اسلامي1368  ارائه کرده است با نظرات امام هماهنگتر مي نمايد. کلام وي را به جهت اين ويژگي به اختصار نقل مي کنيم:
احکام حکومتي احکامي است که حکومت براي اداره کشور و جامعه صادر مي کند و لازمه ولايت است و مصاديق آن عبارتند از :
الف: تمام مقررات و احکامي که براي کيفيت اجراي احکام اوليه و ثانويه از طرف حکومت وولي امر مسلمين وضع مي گردد، مانند فرمانهاي جهاد يا دفاع اسلامي و مقررات و وظايف براي کيفيت دادرسي؛ خلاصه تمام مقررات و برنامه ريزيهايي که جهت اجرا احکام اوليه و يا ثانويه است احکام حکومتي است چه مسئول اجراي آن مردم باشند يا دولت.
ب: در مواردي که در آن مورد حکم الزامي (وجوب يا حرمت) ندارد و از اموري است که در شرع مباح است يا اوليت دارد ولي مصالح جامعه اسلامي اقتضاي ممنوعيت آن امر مباح يا وجوب آن را دارد، مانند مقررات راهنمايي و رانندگي.
ج: مسئوليت اجراي احکام اوليه وثانويه و تشخيص موضوعات آن.
د: تزاحم بين احکام حکومتي و احکام اوليه باهم مثل منع از حج به طور موقت.
هƒ : ولايت و سرپرستي بر اموال و نفوس در محدوده مصلحت امت و جامعه اسلامي .
مواردي را که حضرت امام به عنوان نقض بر نظريه “ولايت در محدوده احکام فرعيه” ذکر کرده اند به شرح زير است:
1- خيابان کشيها که مستلزم تصرف در منزلي يا در حريم آن است.
2- نظام وظيفه و اعزام الزامي به جبهه ها.
3- جلوگيري از ورود و خروج ارز
4- جلوگيري از ورود و خروج هر نوع کالا
5- منع احتکار در غير از دو سه مرد ( مقصود موارد منصوبه است)  
6 - گمرکات و ماليات
7- جلوگيري از گرانفروشي
8- قيمت گذاري کالا
9- جلوگيري از پخش مواد مخدر و منع اعتياد به هر نحو غير از مشروبات الکلي
10- جلوگيري از حمل اسلحه
ذکر موارد فوق به مثابه بيان امور روشني است که حکومت ناگزير از آن است و در چارچوب احکام فرعيه نمي گنجد . جواز اين امور نشانگر تقدم احکام حکومتي بر احکام فرعيه در صورت تزاحم است.

اين مطلب  مورخ ۲۱/۱۱/۸۸ در روزنامه رسالت منتشر شد.

فقاهت به مثابه پيش شرط ولايت

حضرت امام خميني(ره) درباره شرط فقاهت ولي فقيه، بيان عقلي زير را ذکر داشته اند:
اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند (منظور قانون الهي است) لايق حکومت نيست، چون اگر تقليد کند قدرت حکومت شکسته مي شود و اگر نکند نمي تواند حاکم و مجري قانون اسلام باشد.
البته حضرت امام خود تصريح مي کنند که دليل فوق رده هاي پايين حکومت را شامل نمي شود و آنان در محدوده کار خويش بايد آگاهي داشته باشند، اگر چه آن آگاهي از روي تقليد باشد.
سوال اين است که آيا فقاهت براي رهبري کافي است؟ يا بايد ولي امر مسلمين و رهبر جامعه “افقه” بوده، از جهت علمي در ميان فقهاي ديگر از برتري علمي نيز برخوردار باشد؟
در مورد منصب افتاء يا مرجعيت تقليد ( که يکي از شئون فقها محسوب مي شود) بين فقهاي متاخر تقريبا اختلافي نيست که مرجع تقليد بايد اعلم اهل زمان خويش در فهم دين باشد. امام خميني(ره) خود در تحريرالوسيله مي فرمايند:
تقليد کردن از مجتهد اعلم در صورت امکان واجب است (علي الاحوط)
در مورد قاضي نيز عمدتا شرط اعلم بودن از اهل شهر و آنچه را نزديک شهر است ذکر کرده اند.
حضرت امام نيز در اين باره فرموده اند:
براي قاضي شروطي لازم است. . .  (از جمله) اعلم بودن قاضي از کساني که در شهر( محل قضاوت) يا در اطراف آن هستند (علي الاحوط).
اگر دو فتواي فوق از امام را در کنار فتواي ديگري که ذيلا نقل مي کنيم بگذاريم شرط اعلميت فقيهي که بايد ولي امر مسلمين شود به دست مي آيد و لااقل اعلميت از آنان که در شهر ولي امر و حوزه تصرف اويند فهميده مي شود. ايشان در مورد شرايط ولي فقيه مي فرمايند:
کسي را شايستگي تکفل امور سياسي مانند اجراي حدود و قضا و امور مالي مانند اخذ خراج و ماليات شرعيه نيست مگر امام مسلمين و کسي که براي اين منظور نصب شده است ( از جانب معموم) ؛ و در عصر غيبت نائبان خاص آن حضرت که فقهاي جامع الشرايط فتوا و قضا هستند جانشين آن حضرت هستند.
در کلام ايشان “جامع شرايط قضاوت” بودن شرط تصرف در امور مسلمين و رهبري است و يکي از شرايط قضاوت “اعلم من في البلد” بودن است و به نظر ميرسد چون هم اکنون يک “دولت   -   کشور” مجموعا به حساب مي آيد تحقق “اعلم من في البلد” در يک کشور با توجه به شرايط امروزي حکومت ها در حقيقت اعلم اهل يک کشور مي شود.حضرت امام بر فضيلت علمي در بعضي از آثار خويش تاکيد کرده اند:
منتهي حاکم بايد افضليت علمي داشته باشد.
ايشان پس از برخورد با شرايط و مشکلات ملموس در هدايت جامعه در واپسين روزهاي زندگاني خويش، ضمن ارسال پيامي به رئيس مجلس بازنگري قانون اساسي ، شرايط اعلميت را براي رهبري نظام اسلامي لازم ندانسته، چنين بيان داشتند:
من ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعيت لازم نيست، مجتهد عادل مورد تائيد خبرگان محترم سراسر کشور کفايت مي کند. . . در اصل قانون اساسي من اين را مي گفتم ولي دوستان در شرط مرجعيت پافشاري کردند، من هم قبول کردم . من در آن هنگام مي دانستم که اين در آينده نه چندان دور قابل پياده شدن نيست.آنچه از طرح استدلالي ولايت فقيه در کتاب البيع به دست مي آيد تنها شرط فقاهت است و نه افقهيت ، چرا که در اين کتاب ايشان به صراحت ولايت “جميع فقيهان” را ارائه مي دهند و در خاتمه. بحث نسبتا طولاني درباره مزاحمت يک فقيه با فقيه ديگر در امور ولايي را نيز مطرح مي کنند و در اين بحث نيز اعلميت يک فقيه را شرط تقدم وي ندانسته ، “اقدم” بودن اعمال ولايت را وجه ترجيح مي دانند.
در جمع بيانات فوق مي توان گفت: براي اعمال ولايت در موارد محدود و جزئي شرط اعلم بودن لازم نيست، ولي در اداره يک کشور وسيع ترجيحا ولي امر بايد از جهت فقهي نسبت به ديگران اعلم باشد، مگر آنکه شخص “اعلم” از جهت قدرت اداره و بينش سياسي توان دفاع از اسلام و اداره کشور اسلامي را نداشته باشد که اين شرط ساقط مي شود.
 این مطلب در روزنامه رسالت مورخ ۱۲/۱۱/۸۸ منتشر شد.

                                          عقل؛ بازوي توانمند اجتهاد شيعي

 
 شيخ مفيد، سيدمرتضي و شيخ الطائفه طوسي سه انديشمند بزرگ و اصولي با گسست از اسلوب حديثي/ روايي رايج، که حديث را ستون مباحث شيعه در فقه، اصول و تفسير... قرار مي داد، در واقع روش شناسي جديدي را تاسيس و تقويت کردند. آنان با وارد کردن عنصر عقل و ادله عقلي در روش شناسي شيعه، نه تنها از اهميت نقل در عمليات استنباط نکاستند، بلکه موجب پالايش و رفع تعارضات روايات و نصوص شدند.  با اندکي تامل و با عنايت به مباحث فوق روشن مي شود که انديشه سياسي شيعه، با قبول پيش فرض هايي، به بحث از عقل مي پردازد و اگر آن پيش فرض ها به درستي تحليل شوند، تاثير زيادي در فهم “قواعد اجتهاد” و بنابراين، منظومه فکر سياسي شيعه خواهد داشت. به هر حال، تاملات گذشته در آثار شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي، حضور بارز عقل در “منهج اجتهاد” را نشان مي دهد. اين حضور که در آثار متاخرين نيز بسط يافت، به ويژه در قلمرو سياست که نصوص ديني اندک است، اهميت مضاعف پيدا کرد. نخست آنکه “عقل” در دو مفهوم متفاوت به کار رفته است؛ يکي تعريف عقل به مثابه يکي از ادله شرعي و دليلي مستقل و متمايز از کتاب و سنت، و ديگري “دليل عقل” به عنوان پاره اي اصول عملي نظير برائت و استصحاب و غيره که مورد استفاده عملي است. نکته دوم آنکه؛ چون فقه (اکبر و اصغر) ناظر به احکام عمل مکلفين است، عقل در فقه و کلام سياسي شيعه نيز، لاجرم به معناي “عقل عملي” است که اساسا بر مدار حسن وقبح عقلي و ملازمه آن با حکم شرعي استوار است. سيد مرتضي حکم عقل را مشروط بر اينکه حکمي از کتاب، سنت، و يا اجماع در ميان نباشد، حکم الله مي داند و شيخ محمدرضا مظفر، انديشمند معاصر شيعه نيز، دليل عقلي را همان حکم عقل که مستلزم قطع به حکم شرعي است ، معرفي مي کند.  بدين سان، گفتار فوق، جايگاه عقل را در روش شناسي و فقه و کلام سياسي شيعه آشکار مي کند و “دليل عقل” را چونان منبع مستقل و ملازم براي حکم شرعي در دانش سياسي مورد تاکيد قرار مي دهد. طرح مفهوم عقل در روش شناسي اجتهاد بدين لحاظ مهم است که عقل در ايجاد اعمال رايج و مسلط گفتماني که سازنده فهم و ادراک سياسي شيعه در دو مکتب اصولي است، سهم غالب دارد؛ و به نظر مي رسد که محرک اصلي فقه و کلام شيعه در سياسي کردن اجتهاد و جايگاه مجتهد/ فقيه مي باشد. در چنين شرايطي “نظريه اجتهاد” در تقابل با اقتدار سلطان جائر و جاهل، “مجتهد” را چونان نايب امام عصر (ع) و ماذون سلطان عادل، طرح مي کند. شيخ مفيد ، مجتهدان را “الناظر في امور المسلمين” مي خواند و مي نويسد:
“و در نبود سلطان عادل، بر فقيهان عادل شيعه از صاحبان راي و عقل و فضل است که متولي مسووليت هاي ولايي سلطان باشند”.
  شيخ مفيد در بحث حدود نيز اشاره مي کند که امور عمومي و قضايي شيعيان به فقيهان تفويض شده و آنان وظيفه دارند که در صورت تمکن و عدم تقيه و ترس از دين و جان، بدان ها اقدام نمايند. ابي الصلاح حلبي مجتهدان را “النائب عن الامام في الحکم من شيعته” معرفي مي کند و آنان را که در علم و عقل و راي و ديگر شرائط، “تکامل” دارند، متصدي “تنفيذ احکام شرعي و حکم” در جامعه شيعه مي داند. شيخ طوسي ، که با فروپاشي دولت آل بويه و سلطه طغرل سلجوقي بر بغداد ناگزير به نجف فرار کرده و در همين شهر کوچک، رهبري جامعه شيعه را در شرايط آشوب و تقيه به عهده دارد، انديشه هاي  شيخ مفيد را درباره وظايف و موقعيت اجتماعي فقيهان بسط داد. وي ضمن تقسيم حاکمان به سلطان حق و سلطان جور، شرايط و احکام زندگي شيعيان در دو نوع حکومت فوق را توضيح مي دهد. شيخ الطائفه که خود در زمانه تقيه و استيلاي سلطان جور زندگي مي کند، تاکيد مي کند که امور عمومي و قضائي شيعيان، در صورت تمکن و عدم ترس از ضرر، به مجتهدان و فقيهان شيعه تفويض شده است.بدين ترتيب، ولايت سياسي، نقطه اوج نظريه اجتهاد است که برتمام امور سياسي، اجتماعي شيعيان تعميم مي يابد. مجتهد در اين انديشه، بر فراز همه مومنان و شيعيان متعارف جاي گرفته و در دانايي و تواناييش، هر چند امام معصوم نيست، امام گونه و نايب امام است. وي به اعتبار علم، توانايي و دارا بودن صفات امام گونه؛ مشروعيت حکومت را دارد.

 این مطلب در روزنامه رسالت مورخ ۱/۱۱/۸۸ منتشر شد.