1) قبل از پرداختن به تبيين مفاهيم و ترمينولوژي بايستي نقطه عزيمت و رويكرد ما در نگاه به مفهومي به نام جنگ نرم soft war روشن شود . عدم جاگيري علمي در مطالعه آن، به سرگشتگي و حيراني منجر خواهد شد.
2) زبان و ادبيات گفتگو در انتقال دريافت ها و پرداخت ها نقش اساسي ايفا مي كنند . بنابراين لازم است پيرامون جنگ نرم به يك ادبيات مشترك و بعد به يك مفاهمه بين الاذهاني رسيد . بديهي است نيل به تقريب و حتي در مقامي بالاتر تطبيق اذهان اولي است .
3) بايستي تكليف اينكه جنگ نرم را پروژه مي دانيم يا پروسه روشن شود . گفتگوهاي رايج در محاورات سياسي ، فرآورده بودن آن را به ذهن مي رساند درحاليكه با تاملي كوتاه مي توان دريافت كه اين پديده بيشتر به پروسه و فرآيند مي ماند تا به پروژه و فرآورده.
4) اغلب دليل تراشي شده و به توصيف (چگونگي) و روايت محض و حتي داستان گويي هاي شبانگاهي روزانه اكتفا مي شود در حاليكه لازم است به علت يابي و تبيين (چرائي و چيستي ) اشاره شود.
5) تمام و يا غالب توجهات به «پيام» Text معطوف است در حاليكه از «زمينه» Context غفلت مي شود. زمينه هاي ذهني و عيني در جامعه بايستي مورد كاوش قرارگيرد كه چرا و چگونه جامعه ما درگير جنگ نرم است و ما در كجاي زماني و مكاني صحنه نبرد واقع شده ايم. اتاق فرماندهي ، دكل ديدباني ، كالك عملياتي ، تعداد نيروي انساني ماهر و غير ماهر و روانشناسي فرهنگي سياسي فرماندهان و افسران ارشد و جزه و سربازان ما چگونه است و البته فهم دقيق و روشن از «تركيب» و «ترتيب» دشمن و ادوات و تجهيزات و البته تاكتيك ها و تكنيك هاي و در يك عبارت دشمن شناسي. غير از اين باشد گويي نظر ما در صحنه نبرد به گلوله و نور و آتش آن جلب شده است و تماشاگر رقص فشنگ ها در پهنه آسمان جبهه ايم و البته حظ مبسوط مي بريم و تحليلي مبسوط تر روايت مي كنيم كه ظاهرا در وضع موجود چنينيم.
6) ايجاد يك جبهه مستحكم با فرماندهاني متوكل و مقتدر و افسران و سربازاني شجاع ، دل قوي ، مومن و معتقد به نصرت الهي و البته با كالك عملياتي روشن و «كارشده» برآمده از استراتژي مترقي و متعالي مكتب اهل بيت عليهم السلام ضروريت عصري ماست. پاشاني و پريشاني ، تداخل و تباين ، موازي كاري و جزيره اي ، سنگ هاي بزرگي كه معلوم است فقط براي كنتور حرافي خوب است و دهها قصه پرغص هاي كه موجب بي و سرو ساماني در خطوط نبرد خودي از طرف رفقا ! ايجاد مي شود بيشتر از دشمن به خود ما لطمه مي زند .
7) در جنگ نرم ، ذهن وقلب با دوگانه هاي شك- يقين و نفرت – عشق ، مورد هدف قرار مي گيرد. ايجاد شك و كاشتن بذر ترديد در ذهن و پاشيدن تخم نفرت در مزرعه قلب ، اقدام اصلي دشمن است.بنگاههاي به اصطلاح مطالعاتي متعدد ومتكثر در حوزه هاي گوناگون ما با انبوهي از ژنرال هاي يقه سفيد ! بايد روشن سازند در مقابل تهاجم و شبيخون فرهنگي دشمن چه كرده اند كه امروز بخشي از مردم ما ، بيماران شك و ترديدند و نظريه «فوران تنفر» ظاهرا با اغتشاشات كذايي تا حدي اثبات شد.
8) در جنگ نرم ، «گسست» ها Gap مهم است و البته مهمترين آن ، گسست بين ملت –دولت (نظام سياسي) است . بايد هوشيار بود كه هر عاملي كه باعث ايجاد و يا تقويت اين گسست شود به مثابه ويروسي عمل كرده كه سيستم عامل نظام سياسي را مورد هدف قرار مي دهد و خطر آن غير قابل جبران است. گرچه نبايستي از ساير گسستها ازقبيل زباني ، نژادي، جنسي ، قومي، مذهبي ، اقليمي و ... غافل ماند.
9) مبارزين و مجاهدين جبهه نرم بايستي به ازار و تكنيك هاي آن مجهز و مسلح شوند . موسيقي ، سينما ، تئاتر ، ادبيات داستاني و رمان ، شعر ، طنز ، كاريكاتور ، رسانه هاي ديداري ، شنيداري ، مكتوب و مجازي ، گروههاي اجتماعي واقعي و مجازي ، ورزش ، الگوي مصرف ، سبك زندگي و... عرصه مبارزه و خط مقدم است و براي تك تك اين موارد بايد نيروي ويژه تربيت شود كه با عنايت به حجم جنگ رواني دشمن ، به عمليات هاي پارتيزاني و ضربه زدن به دستگاه نظري آن پرداخته و دشمن را در موضع انفعال قرار دهد.
10) همه ما ايرانيان بايد بدانيم كه دشمنان ما با تاريخ ، تمدن ، فرهنگ و هنجارهي ملي و ديني و با كليت ما دشمنند و در مسير دشمني خود با هر آنچه ايراني است ذره اي مماشات نكرده و نخواهند كرد و تاريخ ما مملو از رفتار زشت آنان با ماست. آيا سزاوار است به خاطر اختلاف يا حتي اعتراضي به روشي يا كسي يا جرياني در زير بيرق ايران ، كاري كنيم كه دشمنانمان هلهله و شادي كنند؟
رساتر مي پرسم مگر ما شيعه علي بن ابيطالب (ع) نيستيم كه البته هستيم. آيا برحقانيت علي (ع) خدشه اي به قدر ذره اي وارد بود ؟ فرض گيريم كه معترضين بر حقند – كه البته به نظر من نيستند- آيا بر طريق و سيره وسنت مولا قدم مي زنند؟
در حاليكه ايشان قول و فعلي كه دشمن شادكن باشد نكرد و استخوان در گلو و خار در چشم صبر پيشه كرد واسلام را از خطر تعدي اجانب حفظ نمود . سران معترضين بايد در خلوت و جلوت از خود و پيرامون خود بپرسند كه برآنان چه شده است كه اقطاب استكباري ، بنگاههاي شايعه پراكني و گروهك هاي اقماري آنان كه تا ديروز در كنار صدام عفلقي دستشان تا مرفق به خون جوانان ما آغشته است برايشان كف مي زنند.
آيا خط امام اين است كه با مطرودين امام طرح رفاقت بريزيم و دست دوستي دهيم و ....
حاشا كه چنين باشد.
دگر باره مي پرسم آيا در دشمني دشمنانمان سستي اي مي بينيد و يا دل خاراي آنان بر ما نرم شده است كه نشده است ، آيا خواسته – اگر اي چنين باشد واي بر شما و واي برما- يا ناخواسته سرباز بي جيره و مواجب آنان نشده ايد؟
مواظب باشيد به خاطر تشويق هاي پست و پلشت آنان ، بر چهره معصوم برادران و خواهرانمان چنگ نيندازيم و دل پاكشان را نشكنيم.
اگر ايرادي ، اشكالي و يا مساله اي هست با كمك هم حل مي كنيم كه تا حال نيز چنين بوده و انشاالله تا پايان نيز چنين خواهد بود. انتقاد و اعتراضي هم اگر بود بگوئيم و يا حتي فرياد زنيم ولي براي اعتلاي كشورمان وانقلابمان و نه براي بيگانگان خبيث و طماع.