سفرنامه سوریه 7

کشور سوریه هشتاد و سومین کشور جهان از نظر وسعت و شصت و سومین کشور از نظر جمعی با حدود ۱۹ میلیون است. اکثر سوری مسلمان و سنی هستند. علوی ها که ظاهرا گرایشات متشیعانه دارند در اقلیت به سر می برند ولیکن قدرت مطلق را در دست دارند و تمام ارکان سیاسی و اقتصادی سوریه در دست آنهاست. شیعیان نیز کتر از یک میلیون و اغلب در دمشق (باب توما) و شهر زینبیه ساکنند. آیت الله سید علی مکی مرحوم علامه محسن امین صاحب کتاب شریف اعیان الشیعه که قبرش در یکی از رواق های حرم(غربی) قرار دارد منشا اثر بسیاری در ترویج مکتب تشیع بوده است.

از نظر سیاسی سوریه کشوری تک حزبی است و قدرت در دست حزب بعث سوریه که ریاست آن بر عهده بشار اسد (چشم پزشک) هست قرار دارد. ظاهرا قرار بوده باسل اسد برادر بزرگ بشار به ریاست جمهوری برسد که در حادثه ای رانندگی کشته می شود و بشار از فرانسه وارد سوریه و قدرت را بعد از پدرش حافظ اسد به دست می گیرد.

سرتاسر سوریه پر است از عکس های بشار و حافظ اسد حتی پشت تاکسی ها به همرا شعارهایی که در زیر این تصاویر نوشته شده است از جمله « سیدنا حافظ اسد قائدنا الی الابد » و « الاسد للابد » و ...

در بعضی جاها هم عکس سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان نیز در کنار بشار و حافظ دیده می شود.

دو سال پیش که به سوریه آمده بودم عکس دکتر احمدی نژاد نیز  به همراه بشار و نصرالله در بعضی جاها به ویژه در مغازه های نزدیک حرم حضرت رقیه در خود دمشق به وفور دیده می شد و مایه خوشحالی بود ولی این دفعه ظاهرا از میزان این پوسترها کاسته شده بود یا حداقل من این طوری دیدم. البته در سوریه دکتر احمدی نژاد محبوبیت خاصی دارد که به هر ایرانی فارغ از موافقت یا مخالفت با ایشان غرور آفرین است که رئیس جمهور کشورشان در این حد و اندازه مورد احترام زایدالوصف سوری ها قرا گرفته باشد

نکته جالب دیگری هم این است که انتخابات عراق بر زینبیه تاثیر خودش را گذاشته بود و این شهر کوچک و به ویژه اطراف حرم حضرت زینب (س) پر بود از نامزدهای عراقی که عراقی ها قرار بود بهشان رای بدهند.

دمشق دیدنی های زیادی دارد از جمله مسجد جامع اموی - مقام راس الحسین (ع) - مقام و محل دفن سر حضرت یحیی (ع) -مقبره محی الدین عربی - بازار حمیدیه - بازار باب توما - بازار لوبیا - بازار مدحت پاشا - قنیطره و جولان - مقام وم دفن حضرت هابیل و... که از همه مهمتر برای ما مضجع شریف عقیله العرب حضرت زینب سلام الله علیها  در زینبیه و حرم باصفای دختر سه ساله امام حسن (ع) حضرت رقیه علیها السلام در دمشق و در نزدیکی مسجد جامع اموی و بازار حمیدیه هست. حرم این بزرگواران هست که دل و دیده عاشقان اهل بیت و فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام صفا و جلا می دهد. واقعا انسان در جوار این حرم های شریف از دعا و نماز سیر نمی شود و البته از گریه بر قتیل العبرات و این جاست که شیعه علی آه و ناله هایش را بر امتداد بغض تاریخی فاطمه و فرزندانش وصل می کند بغضی که جز به دست آخرین تک سوار عشق فرو نخواهد نشست. ایجاست که بایستی در کنار بانوی اشک و آه بایستی گریه کرد تا شاید بر دردهای و زخمهای شیعه مرهمی باشد از سر اضطرار

گوز یاشیمی یارالاروا مرهم ایلرم/ عالم بولر که هر یارانین بیر دواسی وار

صحرایه قیزلارین نه دیسون قاشماسون حسین/ بیر قوش کی آشیانه سی یاندی هاراسی وار   

حرم حضرت زینب (س) شیر بانوی تاریخ

 

 

  

مسجد جامع اموی

 

مسجد اموي - محل دفن سر حضرت يحيي (ع)

 

روستای  قدیمی معلولا (مسیحی نشین) در دمشق

 

معلولا - محل دفن قديسه مارتاقلا

 

باب توما از درهای باستای دمشق ( که در نزدیکی آن فروشگاه های شیک پوشاک و لوازم آرایشی قرار دارد که بیشتر مورد پسند ایرانیان است)

 

محل زندگی یک آواره فلسطینی در اطراف زینبیه

دروازه سوق الحمیدیه (بازار حمیدیه) محل ورود اسرای شام که روبروی مسجد جامع اموی و نزدیک حرم حضرت رقیه (س) قرار دارد.

 

 

سفرنامه سوریه 6

مزار دکتر علی شریعتی در شمال شرقی حرم حضرت زینب سلام الله علیها در قبرستان زینبیه شهر زینبیه قرار دارد و اگر از باب مصلی حرم خارج شوی سمت چپ حدود پنجاه قدم  جلوتر بروی سمت چپ قبرستانی دیده می شود که روبرویش بازارچه میوه و تره بار کوچی هم قرار دارد.

قبرستانی که همسایه دیوار به دیوار حرم هست و ظاهرا در آن کفن و دفنی اتفاق نمی افتد .گوشه این قبرستان مقبره کوچکی است که محل آمد و شد زوار ایرانی است که بعد از زیارت حضرت زینب (س) به قصد قرائت فاتحه ای بر سر قبر دکتر شریعتی حاضر می شوند و بعضی از آنها قلم به دست شده و جملاتی از دکتر را بر سنگهای سفید و مرمرین مقبره ایشان می نویسند.

درباره دکتر شریعتی حرف و حدیث زیاد هست و انشاالله به شرط مجال و البته حیات عرض خواهم کرد. جالب است که در مورد ایشان دو روز قبل از سفر در یکی از دانشگاهها سخنرانی داشتم. در این سفر نیز فرصتی شد با استاد حیدر رحیم پور ازغدی (پدر استاد حسن رحیم پور و از فعالین مشهد و هم   دوره ای های شریعتی)  درباره دکتر صحبت کنم.

 

 

 

سفرنامه سوریه 5

بصري

شهر باستاني بصري در استان سويدا و در 132 كيلومتري جنوب دمشق و در نزديكي مرز اردن قرار دارد.معبد و دير بحيراي راهب كه پيامبر گرامي اسلام  در دوران نوجواني در آن اتراق داشته در اين شهر باستاني قرار دارد.

استاديوم يا مسرح بصري كه يادآور نبرد گلادياتورهاي دوران يونان و روم است به اين شهر شكوه مضاعفي مي بخشد . استاديومي كه حدود 15-20 هزار نفر جمعيت را در بر مي گرفت. در اين شهر مساجد تاريخي جامع  عمري و جامع مبرك يا ناقه نيز وجود دارد.

ما صبح زود روز دوم عازم بصری شدیم و حدود ۱ بعد از ظهر  به هتل برگشتیم .

 

 

 

مدرج مسرح بصرى

 

 

 

سفرنامه سوریه 4

مرج عذرا (مزار حجر بن عدي )

 مرج عذرا روستايي است در 36 كيلومتري شرق دمشق كه جناب حجربن عدي در آنجا به شهادت رسيده و قبرش نيز در همانجا است .

 حجر، ازاصحاب پيامبر (ص) و ياران علي (ع) و مردي زاهد و عابد و مستجاب الدعوه بوده و در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي گزارده است كه مظلومانه به دست معاويه به شهادت رسيد .

حجر بن عدي در زمان خلفاي راشدين  مرج عذرا را فتح كرد و از قضا در همان جا هم به دست معاويه به شهادت رسيد .وي به همراه برادرش هاني به حضور رسول خدا (ص) رسيد و در ميان اصحاب پيامبر جزو كم سن وسال ترين ها بود و در جنگ صفين در خدمت حضرت امير و فرمانده نيروهاي قبيله كنده و در نهروان فرماندهي جناح چپ سپاه علي عليه السلام را بر عهده داشت.

حجر از كساني است كه به هنگام مرگ ابوذر غفاري در ربذه و در كنار او حضور داشته است و جز از حضرت علي (ع) روايت نكرده است .

وقتي كه معاويه دستور داد كه گردن حجر بن عدي را بزنند ، مهلت خواست تا دو ركعت نماز بخواند كه مهلت دادند . حجر دو ركعت نمازي سبك به جاي آورد و گفت اگر نمي پنداشتيد براي ترس از مرگ و تاخير آن  نماز را طول داده ام ، نماز طولاني تري  مي خواندم .

و بعد وصيت كرد كه آهن از پايم نگشاييد و خون از تنم نشوييد چون مي خواهم در آن دنيا راه بر معاويه بگيرم . جلادان سر او را به همراه شش تن ديگر كه يكي از آنها  ظاهرا پسرش بود بريدند  و در يك قبر دفن كردند .  نقل است سرهاي مبارك اين شهداي انقلابي در « مسجد الاقصاب » نزديك قبر حضرت رقيه (س) مدفون است.

در كنار قبر جناب حجر ، بازارچه اي  شكل گرفته  كه عمدتا «روفرشي» مي فروشند . من هم يك روفرشي 9 متري اعلا گرفتم 15 هزار تومان.

 

سفرنامه سوریه 3

قبرستان باب الصغیر

روز شنبه 21 اسفند 88 بعد از صرف صبحانه حدود ساعت 9 صبح عازم قبرستان باب الصغير . قبرستان باب الصغير قبرستاني است که ۱۴ مقام- تا جايي كه من مي دانم -  در آنجا قرار دارد از زنان پيامبر ام حبيبه و ام سلمه تا بلال حبشي، اين قبرستان چهارمين قبرستان مهم در دنياي اسلام است : 1- قبرستان بقيع 2- قبرستان وادي السلام 3- قبرستان تخت فولاد4- قبرستان باب الصغير . اين قبرستان در جنوب شهر قديم دمشق واقع شده و چون نزديک کوچکترين در قديمي شهر دمشق قرار داشته "باب الصغير" نام گرفته است . در اين قبرستان قبرها نزديک به هم هستند و مثل وادي السلام در نجف ، ارتفاع نسبتا زيادي هم دارند ، طوريکه به سختي مي شد از ميان آنها گذشت . براي افرادي که از ياران و صحابه پيامبر و نزديکان خاندان پيامبر بودند گنبد و بارگاه کوچکي اندازه يک اتاق ساخته اند كه در اغلب آنها باز بود و مي شد از نزديك قبور اين بزرگواران را زيارت كرد. 

قبرستان باب الصغير شلوغ و پر از زائران ايراني که براي زيارت مقامهايي که در اين قبرستان بود آمده بودند از اتوبوسها که پياده شديم خياباني روبرويمان بود که در دوطرف اين خيابان مقامهاي ياران پيامبر و اهل بيت بود اولين مقام ، مقام همسران پيامبر  " ام حبيبه "و "ام سلمه" بود که در قسمت غرب قبرستان باب الصغير بود اما ظاهرا در مدينه هم براي اين دونفر قبري وجود دارد و احتمال اينکه اين قبور ، قبور اصلي باشد ظاهرا کمتر است . در ابتداي خيابان و وسط بلوار هم قبري وجود داشت كه منتسب به «ابن عساكر» مورخ برجسته است .

عبداله بن زين العابدين (ع)  نيز مقام بعدي بود که در قسمت شرق باب الصغير بود ،  عبد الله فرزند امام سجاد (ع) مردي فقيه و وارسته اي بوده که به علت درخشندگي صورتش به" باهر" شهرت يافته بود .

بعد از مقام عبدالله بن زين العابدين (ع) ،  مقام رئوس شهداي کربلا بود . بعد از حادثه کربلا که رئوس شهدا را برنيزه ها به شام و براي يزيد آورده بودند براي دفن به اين قبرستان مي آورند و در آنجا دفن مي كنند. از در که وارد مي شوي اتاقي است که در آن ضريحي قرار دارد و درون آن ضريح 16 دايره حجيم که با پارچه اي سبز پوشانده شده است به نشانه 16 سر شهيد کربلا که اسامي انها نيز برروي اين پارچه ها نوشته شده است اما به احتمال قوي فقط سر3 نفر از اين شهدا به نام«حضرت علي اکبر» ،«حضرت ابوالفضل» و «حبيب بن مظاهر »در اين مکان به خاک سپرده شده است . در ضمن اسامي اين شهدا بر بالاي گنبد هم نوشته شده است.

                    

درحياط اين مکان که معروف به مقام رئوس شهداي کربلا است حوضي وجود دارد که مي گويند سر شهدا را در اينجا شسته اند و در کنارآن نيز اتاقي وجود دارد که گفته مي شود امام سجاد در انجا نماز خوانده است .

                                

مقام بعدي مقام حضرت سکينه و ام کلثوم عليهما السلام  بود که در قسمت شرق خيابان بود. آمنه ملقب به سکينه دختر امام حسين (ع) بود وبرادرش علي اصغر و مادرش رباب بود. ام کلثوم يا زينب صغري نيز دختر امام علي (ع) بود . وارد شبستان که مي شوي دو ضريح هم شکل درکنار هم قرار دارند که با ديواري که وسط ان براي رفت و امد ديگران باز است ازهم جدا شده اند و درکنار ديوار هر اتاق پلکاني باز مي شود که به زيرزمين و دو اتاقک کوچک هدايت مي شود، در اين مکان مقدس ضريح وتابوت هر دو قبر ديده مي شود، هر دو بزرگوار در واقعه کربلا حضور داشتند و پس از اسارت به دمشق آمدند.

از اينجا به بعد بقيه مقام ها در پشت سر مقام حضرت سکينه و ام کلثوم بوده و درون قبرستان و در قسمت غربي قبرستان باب الصغير است در پشت قبر سکينه و ام کلثوم قبري منسوب به «فاطمه صغري» دختر امام حسين (ع) است که در داخل حجره اي کوچک قرار گرفته، در کنار اتاق پلکاني است که به فضايي کوچک در زير زمين راه دارد بر روي سنگ قبر او آيت الکرسي به خط کوفي نوشته شده است، گنبد آن به رنگ سبز و ديوارهاي آن به وسيله سنگهاي سياه وسفيد بر پا گشته است.

کمي بالا تر ازمرقد" فاطمه صغري"در اتاق ديگري از اين قبرستان مدفن سه بانوي مطهر قرار دارد : اسماء بنت عميس همسر جعفر طيار، ميمونه دختر امام حسن(ع)، حميده دختر مسلم بن عقيل، در اين حجره ضريحي سبز رنگ قرار دارد که سنگ قبرها به صورت ايستاده در کنار آن نصب شده است.

در يکي ديگر از حجره هاي اين قبرستان که با گنبد سبز رنگ کوچکي نمايان است در تابوتي کوچک و محفظه اي فلزي «عبدالله بن صادق» فرزند امام جعفر صادق(ع) مدفون است .

کمي بالاتر از اين حجره و در مکاني ديگر موذن با وفاي پيامبر«بلال حبشي» به خاک سپرده شده است او پس از وفات پيامبر فقط دو بار اذان گفت يکي به در خواست حضرت زهرا(س) و ديگري به در خواست امام حسن(ع) و امام حسين(ع).پس از آن به جهاد رفت و بعد در يکي از قريه هاي نزديک دمشق ساکن شدو سرانجام در سال 20هجري ودر سن 63سالگي وفات يافت.

در کنار مقبره "بلال" مقبره کوچکتري ديده مي شود که گفته مي شود قبر«عبدالله بن جعفر» فرزند جعفر طيار و همسر باوفاي حضرت زينب(س) است که در سن 90 سالگي چشم از دنيا فرو بست .

يکي ديگر از نزديکان اهل بيت که در اين قبرستان مدفون است «فضّه» خادمه حضرت زهرا(س) است ، فضه کسي بود که در بيست سال آخر عمرش سخني جز کلمات قرآن از وي شنيده نشده است وي در واقعه کربلا حضور داشت و به اسارت در آمد .قبر فضه کمي دورتر بود و براي اينکه خادمي هم ندارد درب شبستان کوچکش بسته بود .

بعدا فهميدم كه قبر بهلول هم در اين قبرستان هست كه توفيق زيارت اين انديشمند و حكيم  ديوانه نما را نداشتيم .

بالاخره بعداز زيارت قبرستان باب الصغيرکه تا ظهر به طول انجاميد به هتل برگشتيم براي ناهار و....

 

سفرنامه  سوريه  2

سفر ما با پرواز هواپيمايي كيش اير و با هواپيماي بوئينگ MD   راس ساعت 15 از فرودگاه امام خميني تهران آغاز شد. البته حدود دو ساعت قبل از پرواز بايستي در فرودگاه حاضر مي شديم  بنابراين ناهار را در فرودگاه  و در كافي شاپ  بوف صرف كرديم  و براي يك همبرگر خيلي معمولي با نون مونده 5000 تومن پياده شديم بعلاوه يك نوشابه 1000 تومني كه در تهران سرجمع مي شود با 2500 تومن تهيه كرد!

هواپيما هم كه از كشور دوست و برادر يا خواهر اوكراين احاره شده بود و حتي نكرده بودند  پرچمشون رو پاك كنن از بس كه مسئولين ما در خدمت رساني به مردم عجله دارند .

سوار كه شديم ديديم عجب ! مهماندارها هم خارجي هستن  و بعضي از مسافرين هم كه زبونشونو مي فهميدن شروع كردن به صحبت با اين خانوماي اجنبي . ما هم كه هيچ چي حاليمون نبود و ضمنا افتاده بوديم ته ته هواپيما كنار توالت و البته نزديك موتور كه صداي نكره اش حالمونو بدجوري گرفت.... حدود 5/2  ساعت بين تهران – دمشق فاصله است كه به يمن هواپيماي اوكرايني طي شد و ساعت 6 بود كه از گيت گذشتيم. البته بگم كه چون هواپيماي ما چارتر بود از ترمينال مخصوصي كه ويژه پروازهاي چارتر هست  چك شديم ...

سفرنامه سوریه1

الان در یکی از  کافی نتهای سوریه روبروی هتل نورالدین هستم البته هتل ما قصرالضیافه روبروی درب مصلی حرم حضرت زینب علیها السلام قرار دارد ولی چون من دفعه قبل که سوریه آمده بودم از این کافی نت استفاده کردم مسیری حدود ۲۰ دقیقه ای را طی کرده و اینجا اومدم.

جالب بود  که متصدی این دفعه پاسپورت می خواست ولی چون قیافه ما کمی مثبته اجازه استفاده داد معلومه هموطنان محترم اینجا هم گل کاشتند .....

در پستهای بعدی سعی خواهم کرد از سوریه و البته از لبنان بیشتر بنویسم همین قدر عرض کنم که دیروز ساعت ۶ به وقت سوریه وارد دمشق شدیم و امروز باب الصغیر را زیارت کردیم و الان هم بعد از نماز جمعه اومدم کافی نت. مزار دکتر شریعتی هم رفتم جالبه که دو روز  پیش در یکی از دانشگاهها در مورد ایشان سخنرانی داشتم . خدا رحمتش کند...

عتبات 4

الشای والمغاسل

عراقی ها را می شود از چای(شای) غلیظ و سیگاری که مدام بر لبشان است از بقیه زوار عرب شناخت. در نجف و بیشتر در کربلا کنار سایر مغازه ها ، مکانهای کوچکی وجود دارد که مشتریان پروپاقرصی جلویش صف کشیدند. عراقی ها در این مکانها چایی غلیظی که سرریز شده و نعلبکی راهم پر کرده نوش جان می کنند که ما ایرانی ها با اضافه کردن  چند برابر آب به آن می خوریم. استکانهای کمرباریکی که در مساجد ما از آن استفاده می شود. آنها برخلاف ما که معمولا از قند برای خوردن چایی استفاده می کنیم بیشتر از شکر خوششان می آید . نکته دیگر آن که عراقی ها وسواسی نیستند و خودشان را دربند مسائل بهداشتی نمی کنند وکار آقای چایی فروش را راحت کردند و شاید دهها نفر در یک استکان که اغلب شستشو هم نمی شود «شای» می خورند و کیف عالم می کنند والبته حسابی بهشان خوش می گذرد وبعد سیگاری روشن می کنند و ...

در خیابانها و به ویژه در اطراف حرم به تابلوهایی بر می خوری که روی آن «المغاسل» یا «المرافق الصحیه» نوشته شده است که همان «وضوخانه یا دستشویی» و« سرویس بهداشتی » ماست که در مشهد و سوریه «دوراه المیاه » گفته می شود والبته با «للنسا» و «للرجال» زنانه و مردانه بودن آن را مشخص کرده اند. به خاطر این که افراد سودجو مردم و بالاخص زوار را تیغ نزنند روی آن کلمه «مجانا» نوشته شده که کسی پول پرداخت نکند.

 

عتبات (۳)

عتبات (۳)

هتل ما «فندق و مطعم المباهله » در شارع امام علی (ع) روبروی جامعه اسلامی نجف (دانشگاه اسلامی) بود و اتاق ما 219. این هتل که ظاهرا 5 طبقه بود و از زیر زمین آن به عنوان مطعم (رستوران) کمترین شباهتی به هتل داشت و تقریبا مشابه مسافر خانه بود. جالب بود که علی رغم وجود تلویزیون در اتاق، کنترل آن را برداشته بودند و تلویزیون کار نمی کرد و با اینکه کولر گازی وجود داشت ، آن هم به سرنوشت تلویزیون گرفتار بود.

پتو و ملحفه ها تعریفی نداشت و چون ما خودمان پتو(سفری) و ملحفه برده بودیم ، آنها را کنار گذاشتیم و ....

جالب بود که وقتی از هتل بیرون می آمدیم کلید اتاق را نمی گرفتند و خودمان کلید را نگه می داشتیم. فاصله هتل تا حرم معمولی بود و بایستی از 3-4 ایستگاه بازرسی (تفتیش) می گذشتیم که درایستگاه آخر اجازه نمی دادند دوربین (کامیرا)، موبایل و وسایل الکترونیکی را داخل حرم برد و بایستی آنها را تحویل «صندوق امانات » می دادیم. جالب بود که در تفتیش و بازرسی زوار، افراد جورواجور با لباس ها و یونیفرم های متفاوت وجود داشتند .حرم حضرت امیر المومنین (ع) از ساعت 5/11 شب تا 4 صبح بسته می شد در حالیکه حرم امام حسین و حضرت ابوالفضل علیهماالسلام تا صبح یکسره باز بودند.

خیابانهای نجف پر از دستفروشهایی بود که اغلب لوازم چینی می فروختند و خریدارانی که بیشترشان را خانم های ایرانی تشکیل می دادند که در ایران به هیچوجه چنین اجناس بنجلی را نمی خرند ولی در عراق غلغله ای به پا کرده بودند ...

 

عتبات (2)

عتبات (2)

شب روز ششم فروردین بود که آقایی به نام شهبازی به  موبایلم زنگ زد و خودش را مدیر کاروان معرفی کرد و اطلاعاتی راجع به مکان  وزمان حرکت داد. بنا به گفته ایشان به همراه خانمم روز شنبه 8 فرودین ساعت 12 ظهر در پارک چهل تن در خیابان شهید محلاتی (افسریه)حاضر شدیم که طق معمول ما ایرانی ها اتوبوس با دو ساعت تاخیر آمد و ساعت 3 بعد از ظهر به سمت همدان حرکت کردیم. کاروان ما چهل نفر بود که در آن چند خانواده و نیز تعدادی خانم مسن که با هم رفیق بودند حضور داشتند و البته من هم با خانم و رفیقم نیز با خانم،خواهر ، پدر و مادرشان . حدود ساعت 9 بود که به رستوران سرچشمه در نزدیکی های همدان رسیدیم و شام را درآنجا خوردیم ونماز خوانده، به سمت کرمانشاه و مهران حرکت کردیم. در راه مهران از شهر کنگاور گذشتیم که یاد روزهای تدریس در دانشگاه پیام نور کنگاور و حسرت دیدن معبد آناهیتا در دلم زنده شد وسوزسرمایی که این شهر کردنشین داشت. 4 صبح روز یکشنبه 9 فروردین بود که به مهران رسیدیم. آقای شهبازی مدیر کاروان ، یک اتاق بزرگ حدود 70 متر که وسط آن باپرده ای بلند به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم شده بود را برای استراحت اجاره کرد که ظاهرا ده هزار تومان بابت آن داده بود. صبح ساعت 8 بود که صبحانه را خوردیم و سوار اتوبوس شدیم که به نقطه صفر مرزی برویم که حدود 25 اتوبوس از ما جلوتر بودند .

بالاخره ساعت 11 بود که از اتوبوس ها پیاده شده و وارد پایانه مرزی مهران شدیم . 2 ساعت هم در پایانه معطل بودیم که بالاخره شماره کاروان ما را اعلام کردند و از مرز زمینی مهران در ایران عبور کردیم و وارد پایانه مرزی زرباطیه عراق شدیم . در فاصله مرز ایران با جایی که سوار اتوبوس های عراقی شدیم ، ساکهایمان را گاری چی های عراقی که هرکدام حدود سه هزار تومان گرفتند حمل کردند.

در مرز عراق افرادی از ارتش آمریکا که دو نفر از آنان ایرانی بوده و به فارسی صحبت می کردند ،مردان و زنان را از هم جدا کردند و سپس پاسپورت کسانی که جوان و ریشو بودند را گرفتند که من هم جزو همین افراد بودم که از ما اسکن مردمک گرفتند و البته بی احترامی نکردند و فقط یک کنترل معمولی بود که اغلب جوانان شامل حالشان می شد.

بعد از حدود یک ساعت وارد بخش کنترل گذرنامه ها شذیم و ساعت 2 بعد از ظهر سئار اتوبوس عراقی شده و عازم شهر کوت شدیم.

کوت مرکز استان واسط عراق است. نماز را در این شهر خواندیم و ناهار را در اتوبوس خوردیم و عازم نجف شدیم. ساعت 7 عصر بود که به نجف اشرف  رسیدیم و خدا می داند که هنگامی گنبد و گلدسته های حرم حضرت امیر را که از دور دیدم چه حالی داشتم....

هتل ما «فندق و مطعم المباهله » در شارع امام علی (ع) روبروی جامعه اسلامی نجف (دانشگاه اسلامی) بود و اتاق ما 219.

عتبات (1)

 

زیارت بارگاه حضرت امیر در نجف اشرف و مرقد شش گوشه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا و سایر عتبات عالیات در عراق از آمال  و آروزهای یک شیعه و محب اهل بیت علیهم السلام است و من نیز چون سایردوست داران حضرات معصومین آرزوی زیارت این قبور مطهر را در دل داشتم و با دیدن علامتی ، پرچمی ، هیئتی و ... این حسرت و حرمان تازه می شد  و هربار بعد از اتمام صلاه یومیه و هنگام سلام به آن ذوات مطهر ، از خدای متعال توفیق زیارتشان را خواستار بودم تا اینکه یکی از دوستانم خبر داد که سازمان حج جهت اعزام به عتبات عالیات برای فروردین و اردیبهشت، ثبت نام می کند و البته زحمت این کار را هم خودشان کشیدند و روز موعود صبح زود حدود ساعت 5 در مقابل آژانسی در خیابان فاطمی حاضر شده بودند که من هم ساعت 8 خودم را رساندم و به اتفاق ایشان برای اعزام در روز 9 فروردین ماه 1388 به عتبات عالیات ثبت نام کردیم .

بعد از ثبت نام اینترنتی که فقط آژانس های مجاز این کار را می کنند ، آژانس اعزام کننده ما به صورت تصادفی و توسط سیستم رایانه ای سازمان حج ، آژانس محبان عباس(ع) در بهارستان انتخاب شده بود.

به اتفاق ایشان به آژانس فوق رفتیم و مدارک لازم را تحویل دادیم که عبارت بود از گذرنامه ، فتوکپی از تمام صفحات شناسنامه و کارت ملی ، دو قطعه عکس 2در 3 و نیز حواله واریز 287000 تومان به حساب شرکت شمسا .

اگه عشقت نبود اينجا نبودم                                         گرفته عشق تو كلّ وجودم

اگه عشقت نبود اينجا نبودم                                         گرفته عشق تو كلّ وجودم

كمتر از صد ساعت ، در  جوار بارگاه بزرگ مرد تاريخ خلقت و فخر ارض و سما ، حضرت امير (ع) خواهم بود ... خدا مي داند كه دلم چه ذوق و شوقي دارد براي زيارت مرقد و مضجع اول مظلوم عالم... .

امروز كه اولين روز كاري بعد از تعطيلات نوروز 88 بود ، سري به سازمان حج و زيارت زدم و از كتابفروشي سازمان كه در طبقه همكف واقع شده و انصافا كتابهاي خوبي در زمينه عتبات ، سوريه و حج دارد، چند كتاب راجع به عتبات عاليات عراق خريدم كه بتوانم اطلاعاتي راجع به حرمين شريفين امام علي  و امام حسين عليهما السلام كسب كنم .

متاسفانه در اينترنت هم كه من چند روزي درباره عراق و بالاخص پيرامون كربلا و نجف در حال جستجو بودم ، مطلب به درد بخوري گيرم نيومده، بنابراين تصميم گرفتم خاطرات  سفر خودم را انشاالله به فضل الهي در وبلاگم ثبت كنم تا عاشقان و زائران نجف و كربلا بتوانند اطلاعاتي ولو مجمل داشته باشند .انشاالله